نقش رسانه‌ها در انتقال ارزش‌ها وپدیده شکاف هنجاری و ارزشی نسل‌ها

نقش رسانه‌ها در انتقال ارزش‌ها وپدیده شکاف هنجاری و ارزشی نسل‌ها

چکیده:

رسانه‌ها به عنوان یکی از نهاد‌های اجتماعی کارکرد انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی و ارزش‌های جوامع را برعهده دارند. در عصر کنونی با توجه به نقش بارز آنها در جامعه و اطلاع رسانی پیرامون موضوعات اجتماعی،سیاسی، فرهنگی و... سعی می‌کنند الگوهای نوینی را به جوامع وارد کنند تا جایگزین فرهنگ‌ها و ارزش‌ها و الگوهای سنتی شوند. در این رهگذر رسانه‌ها به عنوان عاملان تغییر و تحول در ارزش‌ها و هنجارها مطرح هستند، به‌طوری‌که سنت‌ها را به مبارزه می‌طلبند و به صورت یک عامل مؤثر در دگرگونی نگرش‌ها و رفتارهای نسل جدید عمل می‌کنند. همین امر می تواند منجر به شکاف نسلی و عدم انتقال تجربیات نسل گذشته به نسل فعلی شود. نسل فعلی، هر آنچه را که از رسانه می‌خواند، می‌شنود و می بیند، ملاک نگرش، عمل و رفتار خود قرار می‌دهد. در دوران کنونی نقش نهادهای اجتماعی همانند خانواده، مدرسه و همسالان در اجتماعی کردن نسل‌ها تضعیف و در مقابل روز به روز بر اهمیت و نقش رسانه‌ها افزوده می‌شود. این مقاله با توجه به داده‌های نظری و نظر صاحب نظران به تبیین موضوع شکاف نسلی از طریق رسانه‌ها و نقش این دستگاه‌ها در انتقال ارزش‌ها و معیارهای نو به جوامع می‌‌پردازد.

مقدمه

رسانه‌ها در دوران کنونی بخشی جدایی ناپذیر از زندگی مردم شده‌اند. مردم در طول شبانه روز از محتواهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و آموزشی و سرگرمی رسانه‌ها استفاده می‌کنند. نسل کنونی جامعه از ابتدای حیاتش با رسانه‌ها بزرگ می‌شود و در دنیای اطلاعاتی و ارتباطی امروز، این نسل، بخش عظیم فرهنگ، ارزش‌ها و هنجارهای جامعه خود و دیگر جوامع را از رسانه‌ها دریافت می‌کند. به عبارتی در دوران معاصر که به عصر اطلاعات و جامعه اطلاعاتی و ارتباطی معروف است، بخش عظیمی از جامعه پذیری نسل‌ها از طریق رسانه‌ها انجام می شود و نفوذ و تأثیر رسانه تا جایی است که برخی از نظریه پردازان ارتباطی بر این باورند که رسانه‌ها اولویت ذهنی و حتی رفتاری ما را تعیین می‌کنند و اگر چگونه فکر کردن را به ما یاد ندهند، اینکه به چه چیزی فکر کنیم را به ما می‌آموزند. بر همین اساس با توجه به نقش تأثیرگذار رسانه بر تمامی اعضای جامعه و به ویژه نسل‌های کنونی، هدف اصلی این مقاله بررسی و تبیین نقش رسانه‌ها به عنوان یکی از دستگاه‌های فراگیر و گسترده و در دسترس همگان در انتقال محتوای فرهنگی و انتقال ارزش‌ها و هنجارهای نسلی و تأثیر آنها در شکل‌گیری و یا عدم شکل‌گیری پدیده‌ی گسست نسلی است.

مبانی نظری و چهارچوب مفهومی

تعریف مفاهیم رسانه‌ها، ارزش‌ها، هنجارها و شکاف نسلی

رسانه‌ها:
به وسایل انتقال پیام ها از فرستنده یا فرستندگان به مخاطب یا مخاطبان گفته می‌شود؛ که شامل روزنامه، کتاب، رادیو، تلویزیون، ماهواره، تکنولوژی‌های نوین ارتباطات و اطلاعات و اینترنت و... است. این وسایل دارای ویژگی‌هایی مانند پیام‌گیران ناآشنا، سرعت عمل زیاد و تکثیر پیام هستند. (دادگران،1384: 6)

هنجارها (norms):
قواعد و رهنمود های مشترکی هستند که رفتار مناسب را در یک وضعیت معین مقرر می‌دارند. هنجارها تعیین می‌کنند که مردم چگونه در شرایط معین در یک جامعه خاص باید رفتار کنند. مانند نحوه لباس پوشیدن، نحوه ازدواج کردن و...

ارزش‌ها:
هنجارهای یک جامعه در نهایت تجلی ارزش‌های آن جامعه است. یعنی عقاید مشترک اجتماعی درباره‌ی آنچه که خوب، درست و مطلوب است. مانند احترام به بزرگتر. (رابرتسون،1374: 60 و 64)

شکاف نسلی (Generation Gap):
برای این واژه معادل‌های دیگری همانند گسست نسلی، انقطاع نسلی تضاد نسلی، انسداد نسلی نیز در مقالات و کتاب‌های فارسی به کار برده‌اند.از نظر لغوی شکاف نسلی به معنی 'بریده شدن و منفرد گشتن از دوست یا کسی است' (منصور نژاد،1382: 191). گسست نسلی دور شدن تدریجی دو یا سه نسل پیاپی از یکدیگر از حیث جغرافیایی، عاطفی، فکری و ارزشی است( اسپاک،1364: 259). مفهوم فاصله نسلی نیز با شکاف نسلی مترادف است. به‌طوری‌که فاصله نسلی به اختلافات مهم بین دو نسل در تجربه، ارزش‌ها و هنجارها و به طور کلی به اختلاف و شکاف فرهنگی قابل توجه بین دو نسل گفته می‌شود. (پناهی،1383: 4)

فرایند اجتماعی کردن و کارکرد رسانه‌ها در انتقال هنجارها و ارزش‌ها

دانشمندان علوم اجتماعی 'اجتماعی کردن' را فرایندی می دانند که طی آن فرد شیوه های رفتاری، باورها، ارزش‌ها، الگوها و معیارهای فرهنگی خاص به جامعه را یاد می‌گیرد و آنها را جزء شخصیت خود می‌سازد. بنیادی‌ترین بخش اجتماعی کردن در دوران کودکی روی می‌دهد اما این روند در سراسر عمر آدمی ادامه می‌یابد. اجتماعی کردن دارای دو نقش اساسی است:

اول- از نظر فردی، اجتماعی کردن استعدادهای بالقوه فرد را شکوفا می‌کند و امکانات رشد شخصیت و تبدیل فرد به شخصی اجتماعی را فراهم می‌آورد.

دوم- از نظر جامعه اجتماعی کردن فرآیندی است برای انتقال ویژگی‌های فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر و فراهم آوردن امکان تعامل و استمرار فرهنگ و نیز تربیت افراد برای ایفای نقش‌ها و احراز پایگاه‌های مختلف اجتماعی. (قنادان و همکاران،1375: 94)

جامعه‌شناسان دو نوع عامل اجتماعی را از یکدیگر متمایز کرده‌اند. الف- اجتماعی کردن نخست که خانواده و گروه‌های همسالان را دربرمی‌گیرد. ب- اجتماعی کردن دوم که شامل مدرسه و رسانه‌ها است.(همان:120 و 103 )

رسانه‌های همگانی به عنوان یکی از عوامل بسیار مهم اجتماعی کردن مطرح هستند. روزنامه ها، نشریات ادواری، مجلات و به ویژه تلویزیون و رسانه‌های نوین ماهواره‌ای و الکترونیکی و دیجیتالی، هر روزه مورد استفاده وسیع گروه‌های مختلف اجتماعی و از جمله نسل های کودکان، نوجوانان و جوانان قرار می گیرد و نگرش و عقاید آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. تحقیقات فراوانی انجام شده است که تأثیر برنامه های رسانه‌یی را بر نگرش‌های کودکان و بزرگسالان تحلیل کرده‌اند. اگر چه هنوز بیشتر این تحقیقات از نظر استنباط قطعی نیستند. اما نمی‌توان انکار کرد که رسانه‌های جمعی انواع گوناگونی از اطلاعات و محتوا (به ویژه هنجارها و ارزش‌ها) را انتقال می‌دهند. (گیدنز،1377: 88)

رسانه‌ها به عنوان فراهم کننده چارچوب‌های تجربه برای مخاطبان، نگرش‌های کلی فرهنگی‌ای برای تفسیر اطلاعات توسط افراد جامعه در جوامع امروزی ایجاد می‌کنند. رسانه‌ها شیوه‌هایی را که افراد زندگی اجتماعی را تفسیر کرده، نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند را با کمک نظم دادن به تجربه ما از زندگی اجتماعی، قالب ریزی می کنند (همان:479). بنابراین در جریان جامعه پذیری کودکان و نوجوانان و جوانان، رسانه‌ها نقشی اساسی ایفا می‌کنند، بدین معنی که ارزش‌ها و هنجارهای خانوادگی و اجتماعی را به نسل جدید انتقال می‌دهند و آن را درونی می‌کنند.

رسانه‌ها، کارکرد‌ها و نقش های متعددی در جامعه برعهده دارند. 'دنیس مک کوئیل' McQuail در کتاب 'مقدمه‌ای بر نظریه‌ی رسانه‌های جمعی'، ارتباط جمعی را فرآیندی جامعه‌گستر و رسانه‌ها را میانجی روابط اجتماعی می‌داند. وی معتقد است، همانطور که از واژه media' ' یا رسانه برمی‌آید، رسانه‌های جمعی از چند لحاظ میانجی هستند: یکی اینکه غالباً میان ما به عنوان دریافت کننده و آن بخش از تجربه بالقوه‌ای که خارج از ادراک یا تماس مستقیم ما است، قرار می‌گیرند؛ دوم ممکن است، میان ما و سایر نهادهایی که با آن سر و کار داریم (قانون، صنعت، دولت و غیره) قرار گیرند؛ سوم امکان دارد پیوندی میان این نهاد‌های گوناگون ایجاد کنند؛ چهارم رسانه‌ها، مجراهایی هستند که توسط آنها دیگران با ما و ما با دیگران ارتباط برقرار می کنیم و پنجم اینکه غالباً رسانه‌ها با فراهم آوردن اسباب و لوازم، به ادراک ما از سایر گروه‌ها، سازمان‌ها و رویدادها شکل می دهند (مک کوئیل،1382 :83). به نظر مک کوئیل، 'نهاد رسانه به کار تولید، بازتولید وتوزیع معرفت به معنای وسیع آن، یعنی نمادهایی یا مرجع‌هایی معنی دار و قابل تجربه در جهان اجتماعی اشتغال دارد. این معرفت ما را توانا می سازد تا به تجربه خود معنا ببخشیم، به دریافت های ما از این تجربه نظم و نسق می دهد و ما را یاری می کند تا معرفت های گذشته را محفوظ نگهداریم و به درک امروزین خود استمرار بخشیم' (همان:81 و 82). رسانه‌ها وظیفه انتشار انواع معرفت را برعهده دارند، پس به جای دیگر نهادهای معرفتی (آموزش و پرورش و دانشگاه و...) هم عمل می‌کنند. رسانه‌ها در یک فضای عمومی فعالیت می کنند، یعنی علی الاصول در دسترس همه اعضای جامعه به صورت باز، داوطلبانه و کم هزینه قرار دارند. رسانه‌ها در مقایسه با سایر نهادهای اجتماعی، بر تعداد بیشتری اثر می‌‌گذارد و زمان بیشتری را به خود اختصاص می‌دهد.

'هارولد لاسول' Lasswell و 'چارلز رایت' Raite از جمله پژوهشگرانی هستند که به طور جدی به نقش و کارکرد رسانه‌ها در جامعه توجه کرده‌اند. آنها معتقدند که رسانه‌ها دارای کارکردهای نظارت بر محیط، ایجاد همبستگی اجتماعی در واکنش به محیط و انتقال میراث فرهنگی و سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت است (همان: 108). این دو نظریه پرداز ارتباطات بر این باورند که در کارکرد نخستین، وظیفه رسانه‌ها نظارت، مراقبت، تهیه و رساندن خبر درباره‌ی محیط پیرامونی است. دومین کارکرد رسانه، انتخاب و تفسیر اطلاعات در محیط است. رسانه اغلب شامل انتقادات و تجویزهایی برای چگونگی و منش افراد به حوادث است. دراین نقش رسانه‌ها به تقویت ارزش‌های اجتماعی، اجماع و افشای انحرافات، رجوع به پایگاه رهبران افکار، ممانعت از تهدید ثبات اجتماعی و وحشت عمومی، مدیریت افکار عمومی و نظارت بر حکومت و حفاظت می‌پردازند. یکی دیگر از کارکردهای رسانه، انتقال فرهنگ، افزایش انسجام اجتماعی و تعمیق تجربه‌ی مشترک، کاستن از نابهنجاری‌های اجتماعی و احساس از خود بیگانگی، استمرار اجتماعی شدن پیش و پس از آموزش رسمی و کمک به یک‌دست سازی و انسجام است.

از نظر 'هارولد لاسول' Lasswell جامعه شناس و نظریه‌پرداز ارتباطی امریکایی، رسانه‌ها در حکم انتقال‌دهنده فرهنگ، برای انتقال اطلاعات، ارزش‌ها و هنجارها از یک نسل به نسل دیگر و از افراد جامعه به تازه واردها، کاربرد دارند. آنها از این راه با گسترش بنیان تجربه‌ی مشترک، انسجام اجتماعی را افزایش می‌دهند. رسانه‌ها با استمرار اجتماعی شدن پس از اتمام اموزش رسمی و نیز با شروع آن در طول سالیان پیش از مدرسه، به جذب افراد در جامعه کمک می‌کنند. گفته شده است که رسانه‌ها با نمایش و عرضه‌ی جامعه‌ای که فرد خود را با آن هم هویت ساخته و معرفی کرده است، می‌توانند احساس از خود بیگانگی یا احساس بی‌ریشه بودن او را کاهش دهند (سورین و تانکارد،1381: 452). از نظر مک کوئیل نیز، مخاطبان از رسانه‌ها برای کسب تأیید ارزش‌های شخصی، جذب الگوهای رفتاری، هم‌ذات‌پنداری با دیگران و پیدا کردن بینش راجع به خود استفاده می‌کنند (مک کونیل،1382: 112).

'هانمن' (Hanneman) کارکردهای وسایل ارتباط جمعی را به سه بخش تقسیم کرده است:

1- تولید: بدین معنا که وسایل ارتباط جمعی قادر هستند، کاری انجام دهند که این کار ممکن است، ساختن بر مبنای خطوط از پیش تعیین شده و یاد دادن یا روش‌هایی که مردم به اهدافشان برسند و ... باشد.
2- ابداع: یعنی اینکه ایده های جدید را تشویق کند و تغییر به‌وجود آورد.
3- نگهداری: بدین نحو که قادر است، روابط موجود را حفظ و نگهداری کند (اعرابی،1372: 31).
'هایبرت' Hybert معتقد است، وسایل ارتباط جمعی نقش بسیار مهمی در ارایه و شکل‌گیری عقاید و همچنین آشنا ساختن ما با دنیایی که امکان آن را به نوع دیگری نداریم، ایفا می‌کند. بسیاری دریافته‌اند که رسانه‌ها آثاری مهم و فراگیرنده دارند. این آثار نه تنها مستقیم و فوری قابل مشاهده هستند، بلکه عمیقاً بر تاریخ بشریت نیز تأثیر گذاشته‌اند. (همان:22) 'هایبرت' عقیده دارد، در پژوهش‌هایی که درباره‌ی آثار وسایل ارتباط جمعی بر جامعه انجام گرفته، سه زمینه کلی وجود دارد: تأثیر رسانه‌ها بر شناخت ادراک، تأثیر رسانه‌ها بر تغییر عقیده و ارزش، تأثیر رسانه‌ها بر تغییر رفتار. وی معتقد است که تغییر ارزش‌ها به آگاه بودن و درک محتوای پیام بستگی دارد. اکثر مدارک و شواهد پژوهشی مبین این نظریه هستند که ایجاد عقاید جدید، آسان‌تر از تغییر دادن عقاید موجود است.(همان:42)

رسانه‌ها، تغییر ارزش‌های سنتی و شکاف نسلی

مفهوم شکاف نسلی به چگونگی تداوم فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر مربوط می‌شود. اگر در فرآیند اجتماعی کردن کودکان، نوجوانان و جوانان، فرهنگ یک جامعه تا حد مطلوبی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و باز تولید فرهنگی به نحو احسن انجام پذیرد، میزان اشتراک فرهنگی دو نسل بالا می‌رود. اختلاف فاحشی بین دو نسل به وجود نمی‌آید، در این صورت تفاهم بین دو نسل جدید و قدیم برقرار می‌شود و بحرات هویتی نیز برای نسل جدید روی نمی‌دهد. در مقابل اگر فرآیند اجتماعی کردن به علل داخلی و خارجی دچار مشکل شود و به طور ناقص انجام گیرد و فرهنگی جامعه در حد مطلوبی به نسل بعد منتقل نشود، تداوم فرهنگی جامعه دچار مشکل می‌شود و بین نسل جدید و قدیم شکاف می افتد (پناهی،1383: 2). عوامل اجتماعی متعددی بر دور شدن نسل‌ها از یکدیگر و بروز شکاف نسلی تأثیر گذار هستند. در این میان وسایل ارتباط جمعی نقش بارزی دارند. در ذیل به بررسی نقش رسانه‌ها در دگرگونی ارزش‌ها و در نهایت ایجاد و توسعه‌ی الگوهای نوین در جامعه و به چالش کشاندن ارزش‌های سنتی و پدیده شکاف هنجاری و ارزشی نسلی اشاره می‌شود.

در همین ارتباط، یکی از نظریه پرادازان امریکایی به نام 'دیوید رایزمن' Raizman در کتاب خود به نام 'انبوه تنها' سیر تحول جوامع ودگرگونی های آنها را ناشی از تحول ارتباطات و وسایل ارتباطی می‌داند. وی سیر زندگی بشر را به سه دوره تقسیم بندی کرده‌است. وی در این دوره‌ها، به نقش رسانه‌ها در تغییر سنت‌ها و ایجاد شکاف نسلی اشاره کرده است: دوره اول، دوره سنت راهبر است. در این دوره سنت‌ها فرهنگ را انتقال می‌دهند و هر نسل پیوند خود با نسل‌های پیشین از طریق اشتراک سنت‌ها باز می‌یابد و همین باعث می شود که وحدت و هویت اقوام انسانی (نسل های انسانی) تأمین شود. سنت‌ها به عنوان راه‌ها و شیوه‌های عمل و میراث نیاکان، بعدی تقدس آمیز دارند و همین امر هر گونه شک و تردیدی در مورد آنها را از بین می برد. در این دوره راه‌های آینده، همان راه‌هایی است که نیاکان جامعه ما طی قرن ها پیموده‌اند (رابرتسون،1372: 131). به عبارتی در دوران سنت راهبر یک نوع ساخت اجتماعی مبتنی بر سنت، رفتار بشر را یکنواخت و قابل پیش بینی می‌کند و به او آرامش و ثبات می‌دهد. ارتباطات در این دوره چهره به چهره است. (مهدی زاده،1380: 24)

'رایزمن' بر این باور است که تربیت فردی در مرحله‌ی نخست، از طریق حماسه ها، افسانه ها و اسطوره‌ها شکل می‌گیرد که به صورت شفاهی به فرد منتقل می‌شود و نقش این نوع تربیت همزمان، هم سنت‌ها را متذکر می شود و هم نشان می دهند چطور قهرمانان بزرگ و استثنایی می‌توانند، جاودانه شوند. (دادگران،1384: 86)

دوره دوم، دوره درون راهبر است. این دوره با کاهش تدریجی اهمیت سنت‌ها آغاز و باعث کاهش تشابهات در رفتارها و اعمال می‌شود. در این دوره همه افراد جامعه از الگوی یکسانی در حیات اجتماعی تبعیت نمی‌کنند. همچنین فردگرایی گسترش می‌یابد و انسان بار مسئولیت و عمل خود را به دوش می‌گیرد. 'رایزمن' این دوران را دوران التهاب، هراس و سرزنش‌های بی‌پایان می‌داند. (رابرتسون،1372: 131) در این مرحله، انتقال میراث فرهنگی، از طریق نوشتار به ویژه چاپ و مکتوبات که انگاره های فردی را رواج می‌دهند، انجام می‌گیرد. در حالی که اسطوره‌ها و حماسه‌ها با حلقه زدن بر گرد اجاق قبیله بازگو می‌شد و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد. نسل از درون هدایت شده کتاب خود را در انزوا و در خلوت و یا در گوشه ای از اتاق خود می خواند. (دادگران،1384: 86)

دوره سوم، دوره‌ی دگر ‌راهبر است که دوران ظهور وسایل ارتباط جمعی است و پدیده‌هایی چون هدایت از راه دور، بت‌واره پرستی، شیء سروری و بحران هویت از ویژگی‌های آن است. این دوره عده‌ای با استفاده از قدرت جادویی وسایل ارتباط جمعی، توده‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند و الگوهای خاص فکری و اجتماعی خود را القا می‌کنند. انسان در این دوره در پی امحای روابط سنتی و پابرجای خانوادگی، خویشاوندی، همسایگی و وسایل ارتباط جمعی دوستی‌های قدیم است و در برابر رسانه‌ها و گردانندگان قدرتمند آن و همچنین وسوسه‌های ناشی از آن بسیار آسیب پذیر است. به زعم 'رایزمن' این دوره در تاریخ انسان با عنوان دور‌ه‌ای ثبت خواهد شد که در آن رسانه‌ها و گردانندگان آنها الگوهای حیات اجتماعی را می‌سازند (رابرتسون،1383: 131). به عبارتی این دوران ناشی از تمدن ارتباط جمعی و پیدایش ابزارسالاری است. در این دوره بت‌های ذهنی جدیدی به وجود می‌آید که در انسان موجب از خود بیگانگی می شود. در این مرحله فرهنگ بلعیده می شود(مهدی زاده،1380: 24). رسانه‌ها افراد را می سازند، آن‌هم نه در میان جمع خانواده و یا در گوشه‌ی عزلت، بلکه در میان گروه دوستان و همسالان. تأثیر آموزشی رسانه‌ها در تمام طول حیات انسان تداوم می‌یابد و رسانه‌هایی مانند تلویزیون، رادیو (و تکنولوژی‌های نوین ارتباطات و اطلاعات) دائماً افراد کلیشه‌ای و متحدالشکل توده را هدایت می‌کنند و به رفتار آنها نظم می‌بخشند. (دادگران،1384: 86 و 87)

در زمینه‌ی نقش رسانه‌ها در دگرگونی ارزش‌های فردی و اجتماعی جوامع، می‌توان به یکی از پاردایم‌های مسلط در حوزه ارتباطات و توسعه در دهه‌های 60 تا 70 میلادی اشاره کرد که به رسانه‌ها به عنوان موتور دگرگونی و تغییر ارزش‌های جوامع سنتی و ورود به جامعه مدرن تأکید می‌‌شود. بر اساس این نظریه، رسانه به انتشار یا اشاعه‌ی نظام ارزشی کمک می‌کند که خواهان نوآوری، تحرک، موفقیت و مصرف است. 'دانیل لرنر' Lerner جامعه شناس امریکایی و از پیروان این رویکرد به نقش رسانه‌ها در تغییر ارزش‌های سنتی در جوامع و جایگزین شدن ارزش‌های مدرن اشاره کرده است. وی در کتاب 'گذر از جامعه سنتی؛ نوسازی خاورمیانه'، معتقد است که رسانه می‌تواند به فروپاشی سنت‌گرایی، - که معضلی برای نوسازی محسوب می‌شود- کمک کند. این کار با بالا رفتن انتظارات و توقعات، باز شدن افق‌ها، توانا شدن مردم به تخیل ورزیدن و خواهان جایگزینی شرایط زندگی بهتر برای خود و خانواده عملی می‌شود. (مک کوئیل،1382: 144)

'لرنر' بر این باور است که ورود به جامعه‌ی مدرن و جدید مستلزم مساعدت ملی یکپارچه، ارتباط با بازارهای ملی و بین‌المللی، ایجاد انگیزه برای تقاضای کالاها و خدمات مدرن، بحران کسب منابع توسعه و گسترش روش‌ها و ارزش‌های نوین در زمینه‌هایی چون تغذیه، تنظیم خانواده، بهداشت، تولید کشاورزی و صنعتی در زندگی شهری و روستایی است. برای تحقق این هدف، تحرک روانی در سطح فردی و اجتماعی ضروری است و رسانه‌ها مناسب‌ترین و مؤثرترین ابزار تغییر نگرش ها، ارزش‌ها و رفتارها و به بیان دیگر ایجاد تحرک فردی و اجتماعی هستند. ( فرقانی:0138: 49)

رسانه‌ها موجب ایجاد پدیده‌ای تحت عنوان'تحرک روانی' می‌گردند یا موجب ایجاد پدیده دیگری تحت عنوان'بیگانگی عاطفی' می‌شوند که 'لرنر' آن را به مثابه امتیازی روانی در نوسازی مؤثر می‌داند. بیگانگی عاطفی، در نظر وی به معنای قدرت تطابق با محیط پر از دگرگونی در وضعیت های مختلف و متغیر است. بنابراین وسایل ارتباط جمعی، اولاً باعث آموزش درک وضعیت‌های مختلف شده، با برانگیختن تخیل، افراد را به جای کسانی که کارگردان قضایا هستند، قرار می دهد. این وسایل موجب به وجود آوردن تجارب جدید مختلفی می‌‌شوند، که لرنر آنها را عوامل افزایش تحرک روانی می‌داند. (روشه،1366: 232 و233)

'مسعود چلبی'، جامعه شناس ایرانی نیز، در کتاب خود'جامعه شناسی نظم؛ تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی'، از آثار دوگانه و متناقض گسترش ارتباطات جمعی بر وحدت نمادی جامعه سخن می‌راند. از یک سو، گسترش کتب، مطبوعات، رادیو و تلویزیون، ویدئو، شبکه های اطلاع رسانی و غیره می‌توانند باعث تحکیم وحدت نمادی شوند و از سوی دیگر، همین رسانه‌ها به همراه ماهواره‌هایی که پخش برنامه های تلویزیونی کشورهای مختلف را بر عهده دارند، می‌توانند اسباب تضعیف وحدت نمادی جامعه را فراهم کنند. با گسترش ارتباطات از راه دور و از بین رفتن فواصل زمانی و مکانی، غلظت نمادی و اطلاعاتی محیط‌های کنونی به طور غیر قابل وصفی افزایش یافته است. به‌طوری‌که این غلظت به هیچ وجه قابل مقایسه با غلظت نمادی محیط‌های نیم قرن گذشته جوامع نیست. به عبارت ساده‌تر، شهروندان جوامع معاصر به ویژه جوامع پیرامون نه تنها در معرض مستقیم سمبولیسم شناختی و سمبولیسم اظهاری بیگانه قرار گرفته‌اند، بلکه در معرض بمباران نمادی آنها نیز هستند. (چلبی،1375 :139)

'مارتین سگالین' در ئکتاب جامعه‌شناسی تاریخی خانواده تأکید می‌کند، که امروزه در کنار تفکیک جغرافیایی حوزه‌های کار و سکونت، ناپدید شدن پدیده‌ی همسایگی، وجود مادران شاغل و متخصصان مسئول مراقبت از اطفال و تأثیر تلویزیون، از جمله عواملی هستند که به ایجاد شکاف بین دنیای کودکان و بزرگسالان کمک می‌کنند. (سگالین،1373: 83)

'رونالد اینگهارت'، معتقد است که تغییر ارزشی، روندی است که از نسلی به نسل دیگر رخ می دهد، نه به طور مداوم از سالی به سال دیگر (یوسفی،1383: 42). وی معتقد است که اشاعه‌ی رسانه‌های جمعی منجر به تغییر ارزش‌ها شده است؛ به‌طوری که در عصر کنونی، جهانی شدن ارتباطات و رسانه‌ها بر شکاف ارزش‌های نسلی تأثیر گذاشته است. لباس‌های متحدالشکل جوانان، موسیقی پاپ و... از نمودهای تأثیر رسانه بر تغییر رفتارها و ارزش‌های نسل کنونی و عدم پای‌بندی به سنت‌های فرهنگی خود است. (همان:114)

'یان رابرتسون' Rabertson جامعه شناس، معتقد است که از اوایل قرن بیستم رشد و گسترش تدریجی رسانه‌های جمعی و وسایل ارتباطی چنان بر زندگی بشر سایه افکند که اثرات مثبت و منفی فراوانی بر زندگی بشر گذاشته است. از همه مهمتر اینکه در عصر کنونی با ظهور اینترنت و تکنولوژی‌های ارتباطات و اطلاعات و به ویژه اینترنت فضای ارتباطات و تأثیر گذاری آنها، توسعه زیادی یافته است. به طوری که ما هم اکنون، تحت تأثیر این رسانه‌های نوین 'دهکده جهانی' به سر می‌بریم. به عبارتی مخاطبان جهانی رسانه‌ها و نسل های کنونی در معرض انتشار و نمایش پیام های متنوع رسانه‌ای قرار دارند و پیام‌هایی را دریافت می‌کنند که می‌تواند سنت‌ها و الگوهای فرهنگی و اجتماعی و نسلی جوامع و همچنین روابط نسلی آنها را دست‌خوش چالش و دگرگونی کند (بیات،1382: 336 ).

برخی متفکران معتقدند که با تسریع در جریان اطلاعات در شاهراه‌ها و شریان‌های اطلاعاتی دنیا، تحولات مهمی در بسیاری از عرصه‌های اجتماعی در حال رخ دادن است. رسانه‌هایی مانند ماهواره، ویدئو، نوار کاست، عکس و پوستر، مجلات و نشریات هم اکنون محتوایی دارند که مغایر با الگوهای فرهنگی و ارزش‌های سنتی نسل قبل است. محتواهای رسانه‌های فعلی پر از خشونت، مواد مخدر، رفتار تبهکارانه، سکس، کمدی، تخیل و علم است، به طوری که محتوای فرهنگی سنتی جوامع را دچار بحران و یا دگونی کرده است.

وسایل ارتباطی آنی و موقتی، وقایع و دگرگونی های اجتماعی‌ای فراهم می‌سازد که دامنه آن اخبار و عقاید هوی و هوس ها و مدها را دربر‌می‌گیرد. این وسایل معرفی کننده‌ی الگوها، نقش ها، دیدگاه‌ها و چگونگی روی آوری به سبک های زندگی هستند که ممکن است مردم به طریق دیگر هرگز به آنها دسترسی پیدا نکنند. طبقه‌ی جوان نیز از طریق تبلیغات رسانه‌های گروهی مطالبی را درباره نقش های آینده خود فرا‌می‌گیرد.تغییرات هنجارها و ارزش‌های اجتماعی به سرعت در رسانه‌های گروهی منعکس می‌شود و ممکن است به آسانی مورد پذیرش مردم قرار گیرد. گسترش سریع گرایش‌های جدید در فرهنگ جوانان، عمدتاً به رسانه‌هایی مانند تلویزیون، رادیو، مجلات ویژه جوانان و سینما بستگی دارد (همان:337).

در دنیای پرشتاب فن‌آوری امروز، رسانه‌های جمعی افراد را به صورت انفرادی به خود مشغول کرده، آنها را از تعامل با دیگران باز می‌دارند .البته این موضوع نافی منافع ابزارهای تکنولوژیکی نیست اما نوع بهره برداری غیر فرهنگی از ابزارهای فنی موجب شده است که کارکرد آنها عمدتاً درجهت تقویت فردگرایی سوق پیدا کند. به عبارتی، اگر جریان فرهنگی شدن ابزارهای رسانه‌ای تحقق بیابد، مضرات آنها به شدت کاهش می‌یابد و کارکرد اصلی خود را پیدا می‌کنند. گرچه برخی نظریه‌ها بیانگر این مطلب هستند که ذات ابزارهای الکترونیکی به دلیل استفاده از عنصر تغییر، نمی‌تواند موجد آرامش باشند، بلکه مخل آن می‌باشند. برخی دیگر این نظریه را افراطی و یک سویه می‌دانند. کارکردهای رسانه‌های جمعی به‌ویژه رسانه‌های شنیداری و غیر متعامل به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته، به تدریج جای ارتباط بین فردی از نوع چهره به چهره را گرفته و موجب شده‌اند فضای انفرادی، به‌جای فضای جمعی و عاطفی در خانواده حاکم شود، به‌طوری‌که گسترش تکنیکی رسانه‌های شنیداری و رایانه‌ای، ارتباط مستقیمی با فردگرایی و دوری از فضای روانی و عاطفی خانواده را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر، این ابزارها، به تدریج فضای روانی و محیطی گفت وگو را در یک ارتباط بین فردی، خدشه دار می‌کنند و اعضای گروه را به جای هم‌گرایی، به واگرایی سوق می‌دهند؛ تا جایی که هر عضو خانواده صرفاً در یک فضای فیزیکی مشترک زندگی کرده، اما هیچ تعاملی با هم نخواهند داشت. در ادامه، متأسفانه، اهداف آنها نیز به تدریج نسبت به هم، واگرا و منفک می‌شود. دراین مسیر، تعامل واقعی فرد به‌جای آنکه با افراد دیگری در محیط انسانی سامان بیابد، با رسانه‌های الکترونیکی، شکل می‌گیرد و به دلیل برتری تکنولوژیکی وتجهیزات خیره کننده رسانه ای، نوعی رعب فرهنگی و انفعال شخصیتی در فرد ایجاد می‌شود. نتیجه این می‌شود که افراد خانواده به جای گفت وگوی صمیمی با یکدیگر که می‌تواند به تقویت پیوندهای عاطفی وانسجام اعضای خانواده منجر شود، با ابزارهای الکترونیکی ارتباط برقرار می‌کنند؛ ارتباطی که فاقد بار عاطفی، احساسی و هیجانی است. به تعبیر 'فوکویاما' به دلیل محدودیت اخلاق و کیفیت زندگی امروزی به تدریج شاهد یک فروپاشی بزرگ خواهیم بود. این فروپاشی در زمینه های اخلاقی و در نهاد‌ها، بیشتر در زمینه خانواده اتفاق خواهد افتاد.

آسیب ارتباطی ناشی از حضور رسانه‌ها، بیشتر در دو نوع ارتباط، بروز می‌کند. یکی، ارتباط بین فرزندان و والدین و دیگری، ارتباط بین زن وشوهر است. تجربیات نشان می‌دهند که هراندازه ارتباط میان فرزندان و والدین و همچنین ارتباط میان همسران به دلیل تغییر مخاطب کاهش یابد، پیوند عاطفی و هیجان و همچنین همگونی شناختی میان اعضاء خانواده نیز کاهش می یابد که این موضوع، انسجام گروه را به مخاطره می‌اندازد. آمارهای رسمی نشان می‌دهند که میزان مشاهده تلویزیون توسط افراد ایرانی نزدیک به چهار ساعت و نیم در روز است. این میزان درکشورهای دیگر به شش ساعت می رسد. میزان استفاده از اینترنت و اتاق‌های چت نیز در برخی کشورها بیشتر از این گزارش شده است. به‌طوری‌که ورود مردان و زنان در اتاق‌های چت به عنوان 'زندگی دوم' مطرح است که زندگی اول را به مخاطره انداخته است. طبیعی است که زندگی دوم (second life) میزان زیادی از انرژی و وقت گفتگو را به خود اختصاص می‌دهد.

'مک گایر'، Guyer ورود ابزارهای رسانه‌ای را به ورود بیگانه تعبیر کرده است و می‌گوید، به طور متوسط شش روز در هفته، بیگانه‌ای درخانه شما حضور دارد. بیگانه‌ای که آزادانه در همه جای خانه سرمی‌زند و تأثیر می‌گذارد. این بیگانه وظیفه ساده‌ای دارد و آن محدود کردن توانایی ما و بچه ها درتشخیص رویا از واقعیت می‌باشد. ما به او اجازه می‌دهیم که در هر ساعتی وارد خانه‌مان شود. اگر ما درباره بیگانگان وغریبه‌ها به بچه هایمان هشدار می‌دهیم، متأسفانه درباره این بیگانه هیچ هشداری به بچه‌ها نمی‌دهیم. این بیگانه یکسره حرف می‌زند وهرچه می خواهد می‌گوید و دیگران هم سراپا گوش می‌شوند. 'جان تیلور گاتر Gutter (1999) 'درباره‌ی وسعت دنیای مجازی می‌گوید :' تلویزیون و رسانه‌ها با صرف وقت کودکان به دنیای مجازی، فرصت تجربه دنیای حقیقی و آشنا شدن با واقعیت‌های جذاب، نشاط آور و حتی مخاطره آمیز را از آنان سلب می‌کند و این امر آنان را بی‌حوصله، حسود و... بار می‌آورد. 'گاتر' برای جبران این موضوع، اعتقاد دارد که کودک را با دنیای واقعی آشنا کنید، طبیعت، مابقی کارها را انجام می‌دهد. در گزارش 'ان وای تی'(NYT)، زنان د رامریکا بیشتر از اینکه به فکر مراقبت ازکودکان خود باشند، تلویزیون تماشا می کنند. دراین گزارش آمده است که این زنان در مرتبه اول تلویزیون تماشا می‌کنند و خرید خانه و صحبت با تلفن در رده های بعدی ارتباط قرار دارند. مراقبت از کودکان و صحبت کردن با آنها در مراتب پایین‌تر قرار دارند. همانطور که ملاحظه می‌شود، صرف وقت زیاد برای رسانه‌، به‌منزله‌ی کاهش میزان ارتباط‌های انسانی به‌ویژه با کودکان است. این روند، به افزایش فردگرایی و کاهش جمع‌گرایی منجر خواهد شد که عامل مهمی در آسیب دیدن انسجام خانواده و ایجاد پدیده‌ی شکاف نسلی قلمداد می‌شود (برگرفته از سایت رشد).

موضوع مهم دیگر سلطه اطلاعاتی و تکنولوژیکی غرب است که از طریق آن فرهنگ غربی روز به روز در فرهنگ‌های دیگر و به ویژه فرهنگ اسلامی رخنه کرده، سعی در تحمیل و درونی کردن ارزش‌ها و هنجار های خود از طریق فن‌آوری نوین و رسانه‌ها دارد، که به تبع آن نوعی شکاف و تضاد بین اولویت‌های فرهنگی و شیوه های تفکر و نگرش و هنجارها و ارزش‌های نسل جدید با نسل قبلی پدید می‌آید.

نتیجه گیری:

رسانه‌ها کارکردهای متفاوتی همانند انتقال ارزش‌ها و میراث فرهنگی را برعهده دارند اما از نظر صاحب نظران این ابزارها تنها بخشی ار میراث گرانب‌های نسل پیش را منتقل می‌کند و بیشتر خواهان و مروج نوآوری هستند. و از آنجا که رسانه در جامعه در دست عده ای خاص قرار دارند سعی می‌کنند ارزش‌ها و هنجار مورد پسند آن قشر خاص را ترویج کنند که ممکن است با فرهنگ سنتی، نگرش‌ها و باورهای عموم مردم در تضاد باشد و نوعی شکاف نسلی به‌وجود آورد. در هر حال به نظر می‌رسد، رسانه‌ها موجد تغییر در الگوهای سنتی جوامع هستند و با تشویق ارزش‌ها و هنجارهای جدید، الگوهای نسل پیش را به چالش می‌کشند.
بر اثر مسأله فراملی شدن رسانه‌ها و دسترسی به فرهنگ‌های مختلف محلی و جهانی از طریق رسانه‌ها و به‌ویژه اطلاع از جدیدترین الگوها و شیوه‌های رفتاری و ظاهر و ترویج گسترده‌ی نمادهای فرهنگی بیگانه، (به ویژه فرهنگ غربی) فرهنگ و ارزش‌های سنتی جوامعی مانند ایران دچار دگرگونی های فراوانی شده است که نمود آن در جامعه و خانواده قابل مشاهده است. همین امر مسئله‌ی شکاف نسلی را دچار مشکل کرده است. رسانه‌ها با وابسته کردن نسل جدید از نظر اطلاعات و دانش و سرگرمی، سعی در دیکته کردن ارزش‌ها و هنجارهای متضاد و مغایر با فرهنگ غالب دارند؛ به‌طوری‌که به جرأت می‌توان گفت که نسل فعلی بیشتر برداشت های فکری و ظاهری خود را از رسانه‌ها می‌گیرد. البته نباید به رسانه‌ها با دید منفی نگاه کرد و نباید کارکردهای مثیت آنها را در عرصه آموزش و اطلاع رسانی و ترویج دانش‌های نوین و نقش آنها را در توسعه‌ی جوامع نادیده گرفت. باید با شناخت جایگاه رسانه‌ها در جامعه‌پذیری و ارائه و انتقال محتواهای فرهنگی به جامعه، به تدوین و سیاست‌گذاری مناسب در جهت استفاده مناسب از آنها پرداخت؛ و در جهت تقویت فرهنگ و پالایش عناصر فرهنگی برای ارتقای فرهنگی جامعه و انتقال میراث فرهنگی به نسل آینده کوشش کرد، تا شکاف نسلی - که حاصل متغیرهای بسیاری از جمله نفوذ و رخنه رسانه‌ها در فرهنگ و جامعه است- کاهش پیدا کند و یا اصلاً به‌وجود نیاید.

منابع:

1- رابرتسون، یان(1374). درآمدی بر جامعه (با تاکید بر نظریه های کارکرد گرایی،ستیز و کنش متقابل نمادی)، ترجمه حسین بهروان، چاپ دوم، مشهد، نشر آستان قدس رضوی

2- اسپاک بنجامین(1364)،«پرورش فرزند در عصر دشوار ما»، ترجمه هوشنگ ابرامی، تهران، نشر صفی علیشاه.

3- منصور نژاد، محمد(1382)، «شکاف و گفتگوی نسل ها با تاکید بر ایران». چاپ شده در کتاب «گسست نسل ها» با اهتمام علی اکبر علیخانی، تهران، نشر پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی.

4- پناهی، محمد حسین(1383)، «شکاف نسلی موجود در ایران و اثر تحصیلات بر آن»،فصلنامه علوم اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، شماره 17، پاییز 1383.

5- قنادان، منصور و همکاران (1375) جامعه شناسی مفاهیم کلیدی، تهران، نشر آوای نور.

6- گیدنز، آنتونی(1377)، جامعه شناسی، ترجمه منجهر صبوری، تهران، نشر نی.

7- یوسفی، نریمان(1383)، شکاف بین نسل‌ها-بررسی نظری و تجربی، تهران، نشر پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی.

8- مک کوئیل، دنیس(1382)، درآمدی بر نظریه‌های ارتباطات جمعی، ترجمه‌ی پرویز اجلالی، تهران، نشر مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها. چاپ اول.

9- دادگران، سید محمد(1384)، مبانی ارتباط جمعی، تهران، نشر مروارید و فیروزه، چاپ هشتم.

10- سورین، ورنرو جیمز تانکارد (1381)، نظریه های ارتباط جمعی، ترجمه علیرضا دهقان، تهران، نشر دانشگاه تهران، چاپ اول.

11- اعرابی، نادره (1372)، انتقال ارزشی از طریق تلویزیون ایران، پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه بهشتی.

12- مهدی زاده، سید محمد(1380)، نظریه های ارتباطات جمعی، تهران، جزوه درسی(پلی کپی) دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی.

13- فرقانی، محمد مهدی(1380)، ارتباطات و توسعه، چهاردهه نظریه پردازی ...و امروز؟، رسانه، سال دوازدهم، شماره دوم. نشر مرکر مطالعات و توسعه رسان ها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

14- روشه‌گی(1366)، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی، تهران، نشر نی.

15- چلبی، مسعود(1375)، جامعه شناسی نظم؛ تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی، تهران، نشر نی.

16- سگالین، مارتین (1370)، جامعه شناسی تاریخی خانواده، ترجمه حمید الیاسی، تهران، نشر مرکز.

17- رسانه‌ها و خانواده، تأثیر وسایل ارتباط جمعی بر پیوندهای عاطفی درخانواده ها، برگرفته از سایت رشد.