حراج‌های آثار هنری به ما چه می‌گویند؟

تاملی انتقادی بر اقتصاد محصولات رسانه‌ای

حراج‌های آثار هنری به ما چه می‌گویند؟

تاملی انتقادی بر اقتصاد محصولات رسانه‌ای

تابلوی «ستایش برّه‌ی سحرآمیز» اثر «یان وان آیک» یکی از برجسته‌ترین آثار عصر رنسانس است؛ اثری که به زعم بسیاری از مورخان هنر، دقیقه گذار از قرون وسطی به رنسانس است. این اثرِ دوازده ‌قطعه‌ای مابین سال‌های 1426 تا 1432 اجرا شده است. چهارده فرشته در مرکز تصویر دیده می‌شوند که برّه مقدس را احاطه کرده‌اند. از سال 1426 تا به امروز، این اثر در سه جنگ بزرگ دست‌به‌دست شده است، بارها سوزانده شده است، تکه‌های دوازده‌گانه‌اش از هم جدا کرده‌اند، نسخه‌های جعلی از آن در حراجی‌ها بفروش رفته‌ است، بارها به‌شکل غیرقانونی خرید و فروش شده، گاهی بخش‌هایی از آن سانسور شده است، توسط دولت‌ها گرو گذاشته شده است، یک بار توسط ناپلئون و بار دیگر توسط نازی‌ها به تاراج رفته است، و شمار دفعاتی که مرمت شده است از دست مورخان هنر در رفته است. روی هم رفته این اثر 13 بار دزدیده شده است، و پای ثابت خرید و فروش‌های زیرزمینی آثار هنری بوده است. در حال حاضر این اثر در کلیسای اعظم شهر گِنت بلژیک نگهداری می‌شود.

روزگاری اگر کسی می‌خواست با توسل به آثار هنری «کلاهبرداری» کند جعل آثار هنری رایج‌ترین جُرمی بود که مرتکب می‌شد. اورسن ولز در «ت مثل تقلب» تصویر درخشانی از این رویه رایج در عالم هنر بدست می‌دهد. دستبرد به گالری‌ها، موزه‌ها، و صندوق‌های مجموعه‌داران بزرگ نیز همواره راه دیگری برای پیمودن ره صدساله در چشم برهم‌زدنی بوده است. آخرین محصول پرسروصدا و آبکی هالیوود –اوشن8 –بازنمایی سینمایی دیگری از این نوع فعالیت‌های غیرقانونی است. سرقت گردنبندی با قدمت تاریخی در مرکز روایت آخرین اثر گری راث قرار دارد. اما فارغ از این رویه‌های رایج و مرسوم، آثار هنری از ابتدای قرن بیستم کارکردی منحصربه‌فرد در نظام سرمایه و مبادلات مالی غیرقانونی پیدا کرده است: پولشویی از راه خرید و فروش آثار هنری.

تصّور کنید که فردی مدیر بانکی دولتی یا خصوصی است. او همزمان گالری‌داری در یکی از شهرهای مهم خاورمیانه مانند دوبی، دوحه، یا حتی تهران است. چنین فردی به انواع گوناگونی از رانت‌ها دسترسی دارد. او در واقع یکی از «توزیع‌کنندگان» عمده رانت‌های بانکی است. رانت‌های در دسترس او یا (1) رانت اطلاعاتی است یا (2) رانت مدیریتی. رانت اطلاعاتی از حضور او در جلسات سطح‌بالای سیاستگذاری‌های مالی و بانکی کشور حاصل می‌شود. به عنوان مثال، او می‌داند مطابق تصمیمات اتخاذشده در سطح کلان، در دو ماه آینده قیمت اوراق بهادار در بخش‌های مانند صنایع یا خدمات افزایش خواهد یافت. انتقال این اطلاعات به فرد یا افراد خاصی، به سرمایه‌گذاری‌های آنها در دو ماه آتی جهت می‌دهد. از سوی دیگر، رانت مدیریتی نیز که مدیر فرضی ما می‌تواند بین افراد توزیع کند انواع گوناگونی دارد. از رانت‌های ریز مانند سفارشات کاری و شغلی که بگذریم، او از کلیدی‌ترین افرادی است در تعیین سود بانکی وام‌های کلانی که به مشتریان بانک می‌پردازد چانه‌زنی می‌کند. رقم سودهای بانکی در مبالغ کلان ثابت و مشخص نیست.

بانک‌ها عموما به روسای خود اجازه می‌دهند با وام‌گیرندگان عمده چازنه‌زنی کنند. مدیری که وام 24 یا 18درصدی را با «مشتریان خاص» خود 14 یا حتی 8 درصدی می‌بندد رانتی را توزیع می‌کند که یکی از نمونه‌های بارز توزیع رانت مدیریتی در نظام مالی و پولی است. حال تصور کنید او پای برگه پرداخت 100 میلیارد تومان وام به مشتری خاصی را امضاء کند. تفاوت بین سود 18درصد با 14 یا حتی 8 درصد را خودتان حساب کنید.

اگر «دست نامرئی» آدام اسمیتی‌ای وجود داشته باشد که قیمت‌ها را در نظام سرمایه تعیین می‌کند به‌واقع نمود عینی آن همان دستی است که دست‌اندر‌کار بازار هنر است؛ دستی به‌تمامی نامرئی و مبتنی بر سازوکار به‌غایت نامعلوم. گفتیم مدیر فرضی ما صاحب یک گالری هنری هم است. قیمت‌ها در گالری‌ها و کلاً در عالم هنر از نمودارهای رایج عرضه-تقاضای اقتصادی تبعیت نمی‌کنند. شاید شما هم وقتی چند هفته پیش در خبرها خواندید اثری از سهراب سپهری در تهران به قیمت 5.1 میلیارد تومان فروخته شد، دود از کله‌تان بلند شد. به احتمال زیاد از خودتان سوال کردید که آیا این اثر 5.1 میلیارد تومان می‌ارزد یا نه؟ به نظر می‌رسد سوالتان را باید دقیق‌تر بپرسید. 5.1 میلیارد یا هر رقمی دیگر که از حراج‌های لندن و نیویورک به پوند و دلار به گوشتان می‌خورد این سوال را باید در اذهان همگان جرقه بزند که: «اساساً سازوکار قیمت‌گذاری آثار هنری چیست؟»

پاسخ پرسش فوق این است: در جهان هنر هیچ سازوکار مشخص و مدوّنی برای قیمت‌گذاری آثار هنری وجود ندارد. نمودارهای عرضه-تقاضای اقتصاد لیبرالی در بازار هنر از کار می‌افتند. بازار هنر بازاری بسته و محدود به شمار اندکی از فروشندگان (هنرمندان، گالری‌دارها، و مجموعه‌داران) و خریدارانی است که دور هم می‌نشینند و خودشان می‌بُرند و خودشان هم می‌دوزند. اگر «دست نامرئی» آدام اسمیتی‌ای وجود داشته باشد که قیمت‌ها را در نظام سرمایه تعیین می‌کند بواقع نمود عینی آن همان دستی است که دست‌اندر‌کار بازار هنر است؛ دستی به‌تمامی نامرئی و مبتنی بر سازوکار به‌غایت نامعلوم. هیچ کسی نمی‌داند چرا قیمت اثر سهراب سپهری 5.2 میلیارد تومان ضرب شد و 2.5 میلیارد تومان نشد. این قیمت چگونه تعیین شد؟ چه میزان از این رقم از دل کیفیت اثر موردنظر آب می‌خورد؟ نام «سهراب سپهری» چه درصدی از قیمت مدنظر را به خود اختصاص داده است؟ خریدار اثر کیست؟ گذر زمان چه درصدی از قیمت نهایی آثار هنری را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد؟ اصلاً خریدار چرا این اثر  را خریده است؟

در ستایش چکش سحرآمیز!

وقتی چکش حراج‌گردان پایین می‌آید قیمتی روی تابلو درج شده است که محصولِ «شبه‌رقابت» ترتیب ‌داده‌ شده بین تعداد انگشت‌شماری از افراد حاضر در این «بازارمکاره» است. بازار آثار هنری هیچ نسبتی با مفاهیم جاافتاده اقتصادی ندارد. به همین دلیل، سخن از «ارزش مصرفی» در آن سخنی گزاف است. همه چیز بر اساس منطق ناب «ارزش مبادله» پیش می‌رود. چنین مناسبات اقتصادی کاملاً مبتنی بر «ارزش مبادله‌ای» باید هم در «بازارهای مکاره» پیش بروند؛ پُشت درهای بسته، ضیافت‌هایی مجلل که حاضران همه از پیش به آن «دعوت» شده‌اند، حلقه بسته‌ای از «خودی‌ها»، با خریدارانی که نام‌شان می‌‌توانند «ناشناس» باقی بماند. دست‌اندرکاران این نمایش در روزگار ما مدام می‌گویند «بده‌بستان‌های چنین بازاری منطق خودش را دارد». از منظر این دایره درخود فرو بسته، «بیرونی‌ها» نه «ارزش اثر هنری را می‌دانند»، «نه کارشناس آثار هنری هستند»، «نه صلاحیت پرسش از مناسبات و قیمت‌ها و بده‌بستان‌های آن را دارند»، و «نه باید متنی مانند نوشته حاضر بنویسند». مضاف بر این، می‌دانیم از منظر اقتصاددانان لیبرال «شفافیت اطلاعاتی» از الزامات وجودی هر بازار است. در واقع، اطلاعات به همراه رقابت دو رکن برسازنده بازار آزاد هستند. از این بحث تکراری هم بگذریم که اساساً «شفافیت کامل اطلاعاتی» هم از آن اسطوره‌هایی است که فقط در اذهان طرفداران بازار وجود دارد.

در بازار هنر، چرخش اطلاعات در قالب عجیب و غریبی رخ می‌دهد. در اینجا، اطلاعات نه‌تنها در دست عده‌ای خاص است بلکه دقیقا همان‌ افراد بخصوص هستند که اطلاعات مدنظر را (باز)تولید می‌کنند. کیفیت هنری و زیبایی‌شناختی آثار هنری به امری تماماً ذوقی و شخصی بدل می‌شوند. چندان سخنی از سلیقه یا ذوق عمومی در میانه نیست. گفتگوی عمومی و همگانی درباره آثار هنری فروخته‌شده در اکسپوها و حراج‌های عمده یا مطلقاً انجام نمی‌شود و یا اگر هم در موارد نادری خبری از گفتگو به گوش برسد به هیچ وجه گفتگوی عمومی و همگانی ترتیب داده نمی‌شود. در عوض، بار دیگر، مدعوانی مشخص دور هم جمع می‌شوند و با همدیگر گفتگو می‌کنند؛ همین انگشت‌شمار «دورهمی‌ها درباره اقتصاد هنر» نیز محصولی جز توجیه خرید و فروش‌های انجام‌شده به بار نمی‌آورد. نقدها و گفتگوهای جمعی شفاف درباره کیفیات زیبایی‌شناختی و یا هر مولفه‌ی دیگر دخیل در تعیین قیمت آثار فروخته شده به‌ کُلی از مناسبات خرید و فروش کسر می‌شوند. چرا؟ بی‌تردید پرسش از «چرایی و چگونگی سازوکارهای تعیین قیمت آثار» در قالبی شفاف و همگانی منافع گروههای بسته‌ی مافیاهای هنری را به خطر می‌اندازد. در چنین فضایی است که رئیس بانک خصوصی فرضی ما در برابر رانت‌هایی که توزیع کرده است از وام‌گیرندگان و مشتریان خود می‌خواهد به گالری‌اش سر بزنند و اثری از آثار موجود در آنجا را خریداری کند. آثار به قیمت‌هایی گزاف به او فروخته می‌شود. اینگونه است که «بخشی از رانت حاصل‌شده» با طیب‌خاطر به رئیس بانک موردنظر برگردانده شده است. حق‌الزحمه رئیس موردنظرمان «قانونی» و «مطهر» به او باز می‌گردد. پولشویی هنری کاملا هنرمندانه بوقوع پیوسته است.

 

هر بار دیدید بانکی خصوصی در هر نقطه از جهان فلان اثر هنری را خریده است از خود سوال کنید چرا بانک موردنظر به چنین «سرمایه‌گذاری‌ کلانی» دست زده است؟ قیمت اثر موردنظر چگونه تعیین شده است؟ چه فرد یا گروه‌هایی در این «مبادله» دخیل بوده‌اند؟ بعد از خود بپرسید چرا بانک موردنظر با میلیاردها تومان پولی که پای آثار هنری پرداخته است کارگاه‌های کوچک یا کارخانه‌هایی تولیدی راه نمی‌اندازد؟ اخبار را دنبال کنید. هر بار دیدید بانکی خصوصی در هر نقطه از جهان فلان اثر هنری را خریده است از خود سوال کنید چرا بانک موردنظر به چنین «سرمایه‌گذاری‌ کلانی» دست زده است؟ قیمت اثر موردنظر چگونه تعیین شده است؟ چه فرد یا گروه‌هایی در این «مبادله» دخیل بوده‌اند؟ بعد از خود بپرسید چرا بانک موردنظر با میلیاردها تومان پولی که پای آثار هنری پرداخته است کارگاه‌های کوچک یا کارخانه‌هایی تولیدی راه نمی‌اندازد؟ چرا وام‌های کم‌بازده به متقاضیانی نمی‌دهد که مستاصل از برآوردن نیازهای روزمره خودشان هستند؟ بپرسید با این رقم‌ها چند صد کسب‌وکاری کوچک‌ و بزرگ می‌توان راه انداخت؟ بپرسید چرا هر روز بیشتر از دیروز سر و کلّه نهادهای خاصی در عالم سینما پیدا می‌شود؟ بپرسید مزد فلان کارگردان برای تولید فیلم سفارشی این نهادها چگونه تعیین شده است؟ بعد حتما بپرسید چرا کارگردان‌های ایرانی چند صباحی است به تهیه‌کنندگان فیلم‌ در بالیوود بدل شده‌اند؟

مدیران این بانک‌ها می‌گویند «سرمایه‌گذاری مطمئنی» انتخاب کرده‌اند. راست می‌گویند؛ چه چیزی مطمئن‌تر از این: ورود در بازاری که قیمت‌ها را «خودی‌ها» و بر اساس «منطق کارشناسی منحصر به خودشان تعیین می‌کنند و مالیاتی هم بر مبادلات کلان آن تعلق نمی‌گیرد .دوباره به سازوکارهای خرید و فروش آثار هنری برگردیم. خرید و فروش آثار هنری «معاف از مالیات» هستند. همین یک تبصره قانونی، در کنار تمام آنچه از سازوکارهای خرید و فروش و تعیین قیمت آثار هنری گفتیم این بخش را به «بهشت پولشویی» بدل می‌کند. اگر لابه‌لای خبرها می‌خوانید که فلان بانک خصوصی اقدام به خرید تابلوها و مجسمه‌های میلیاردی کرده است تعجب نکنید. مدیران این بانک‌ها می‌گویند «سرمایه‌گذاری مطمئنی» انتخاب کرده‌اند. راست می‌گویند؛ چه چیزی مطمئن‌تر این: ورود در بازاری که قیمت‌ها را «خودی‌ها» و بر اساس «منطق کارشناسی منحصر به خودشان تعیین می‌کنند و مالیاتی هم بر مبادلات کلان آن تعلق نمی‌گیرد.

***

«یان وان آیک» در گوشه پائین تابلوی «ستایش برّه‌ی سحرآمیز» گروههای گوناگونی از افراد را تصویر کرده است. کشیش‌ها و اسقف‌ها، قاضی‌ها، شوالیه‌ها، خلوت‌گزیده‌ها، هم‌سرایان، و زائران همه و همه چشم به مرکز تصویر دوخته‌اند. برّه‌ای در میانه تصویر شده است که قرار است قربانی شود. این تصویر، تمثیل درخشانی از «بازار هنر» بدست می‌دهد. در نئولیبرالیسم متاخری که چون بختکی شوم بر سر امر همگانی و «حیات نیک» فرود آمده است، مناسبات کنونی بازار هنر «خودآئینی» هنر را به مسلخ بُرده است. هنری که روزگاری قرار بود «خودآئینی‌اش» راهی به سوی رهایی و رستگاری همگانی باز کند امروزه زیر فشارهای طاقت‌فرسای «بازاری انحصاری» به محمل پولشویی، فساد مالی، و تشدید نابرابری‌های اجتماعی-اقتصادی بدل شده است. زیر ضربات چکش‌هایی که در حراج‌های آثار هنری اطراف‌مان کوبیده می‌شود سازوکارها و بده‌بستان‌های پیچیده‌ای در جریان است. طنین صدای این چکش‌ها را جدی بگیریم.