راهنمای کدگذاری برای پژوهشگران کیفی

راهنمای کدگذاری برای پژوهشگران کیفی

مقدمه: کتاب راهنمای کدگذاری برای پژوهشگران کیفی که به تازگی توسط دکتر عبد‌الله گیویان ترجمه و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است، به طور اختصاصی بر کدها و کدگذاری و چگونگی ایفای نقش آن‌ها در فرایندهای تحلیل یافته‌های کیفی تمرکز می‌کند. این کتاب برای تازه‌‌واردان به عرصه پژوهش‌های کیفی، منظومه‌ای از روش‌های کدگذاری را به شکلی عمومی عرضه می‌کند. تازه‌واردان می‌توانند دانش تکمیلی و بحث‌‌های مفصل‌تر درباره این روش‌ها را در اکثر منابع ارجاع داده شده بیابند. جهت آشنایی بیشتر با این کتاب مقدمه آن در ادامه از نظرتان می‌گذرد.

***

دانش های نوین فرآوردۀ اجتماعاتی (communities) خاص است که ورود به آن ها و از زمرۀ آنان به حساب آمدن تابع قواعدی آیینی است. جغرافیای دانشگاه ها و موسسات پژوهشی قلمروی اختصاصی این اجتماعات است. اعضای این اجتماعات و به زبانی سرراست تر دانشگاهیان، برای متمایز ساختن خود از غیر خود مرزهای نمادین بیشماری به دور خود کشیده اند و اکیدا و جدا از آن ها مراقبت می کنند. ورود به سلک ایشان پس از گذراندن آزمون های خاص امکانپذیر می شود؛ عضویت در جمع ایشان مستلزم موفقیت در آزمایش های ویژه است، و ارتقاء در سلسله مراتب اختصاصی آنان نیز در گرو رعایت قواعدی خاص است که با شعائر گذار، از جمله دریافت عنوان دانشیاری و استاد تمامی، بزرگ داشته می شود.

در این اجتماعات به زبانی اختصاصی سخن گفته می شود، زبانی که هم وجوه نمادین و هم جنبه های کارکردی دارد. این زبان، ایشان را از غیر متمایز می کند؛ ابزاری برای برقراری ارتباط و مفاهمات آنان و در عین حال، ابزاری برای تولیدات اختصاصی ایشان است؛ تولیداتی که تضمین کنندۀ قوام و دوام ایشان است چرا که فرض بر این است که این زبان واقع نما و راهی برای رسیدن به حقیقت است؛ روش درست تحقیق بنابر تعریف یگانه ابزار رهنمون شدن به آن چیزی است که در یک پارادایم علمی رژیم حقیقت فرض می شود. اگر این تولیدات را همچون متن هایی بدانیم، روش های تحقیق دستور زبان آن متن ها خواهد بود.

کاربرد درست این زبان و رعایت بسامان دستور آن از الزامات ناگزیر عضویت در این اجتماعات علمی است. وقوف بر این دستور زبان البته که اعضاء را یاری می کند به گونه ای بگویند و بنویسند تا در اجتماع دانش پژوهان (community of researchers) یک رشته بخصوص و رشته های علمی نزدیک به آن فهم شود. اگرچه دانستن دستور یک زبان الزاما امکان سخنوری به آن زبان را فراهم نمی کند، تا اندازۀ زیادی کمک می کند تا بدانیم و دست کم حس کنیم اندیشیدن به افق آن اجتماع به چه شیوه هایی مطلوبیت دارد. بدون رعایت این دستور و این زبان محصول تکاپوهای فرد، 'علم' و فرآیند تدارک آن 'علمی' به حساب نخواهد آمد.

دانستن دستور زبان از این منظر مانند آشنایی با یک فنآوری است. هر پارادایم علمی تنها برخی روش های پژوهش را مشروع می داند و استفاده از روش های دیگر را برای تولید 'دانش' و 'علم' غیر مجاز و باطل اعلام می کند.  بنابراین، روش های تحقیق فنآوری های به رسمیت شناخته شده ای هستند که در هر پارادایم علمی برای پژوهشگر و اثر پژوهشی او مشروعیت می آورند، فرآوردۀ او را پذیرفتنی می کند و بر تعیین جایگاه او در اجتماع تاثیر می گذارد.

امروزه شاهد شکل گیری پارادایم های متعدد و متنازعی در حوزۀ مطالعات اجتماعی و انسانی هستیم. این پارادایم ها اجتماعات فرعی تر و کوچکتری هستند که برای کسب مشروعیت و یا بقا و توسعه گاه با پارادایم مسلط و گاه با یکدیگر در تنازع اند. این پارادایم ها تلاش می کنند تا با گسترش دامنۀ حضور خود در جغرافیای ذهنی (نزد دیگر دانش پژوهان) و در جغرافیای عینی اجتماعات علمی (دانشگاه ها، مراکز علمی و انتشاراتی) با دیگر پارادایم ها رقابت کنند. در این میان، پارادایم/های مسلط نیز تلاش می کنند موقعیت خود را با جلوگیری از گسترش پارادایم های رقیب، تثبیت کنند.

رقابت بین پارادایم ها سویه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی پیچیده ای دارد. این رقابت در حوزه های مختلفی رخ می دهد که می توان آن ها را ذیل عنوان مولفه ها و عناصر کانونی موثر بر شکل گیری پارادایم ها یعنی هستی شناسی، معرفت شناسی، روش شناسی و اخلاقیات دسته بندی کرد. مثلا قدرت سیاسی که ضامن مشروعیت نهادهای رسمی تعریف، تولید و ترویج علم است ممکن است حامی دیدگاهی خاص باشد، چنان که فی المثل شاهد حمایت رژیم سیاسی جرج دبلیو بوش از روش شناسی های تجربی و گواه-مدار آن، واکنشی نژادگرایانه و نرینه گرا علیه روش های پژوهش کیفی در دو دهه گذشته بودیم؛ رویکردی که تنها موید دیدگاه محدودی از علم و بشکلی جزمی مروج روش های کمی پژوهشی است (دنزین و لینکلن، ص. ).

دنزین و لینکلن (2005، صص. 9-8) شرح تامل برانگیزی از حمایت رژیم سیاسی بوش از علم گرایی و روش شناسی کمّی مطلوب نظام سرمایه داری ارائه می کند:

در سال های اخیر شورای ملی تحقیق (NRC) در آمریکا جنبشی را تحت عنوان جنبش  تحقیق علم بنیاد (SBR) آغاز کرده است. این جنبش فضای سیاسی دشمنانه ای را علیه پژوهش کیفی ایجاد کرده است. جنبش یاد شده و قانون فدرال  که در 2001 تصویب شد، تبلور نوزایی علم گرایی اند (ماکسول، 2004)؛ یک معرفت شناسی پوزیتیوستی و گواه-بنیاد. جنبش تحقیق علم بنیاد، محققان را به کاربرد 'روش شناسی دقیق، نظام مند و عینی برای حصول دانش قابل اعتماد و معتبر' تشویق می کند (رایان و هود، 2004، ص. 80). روش شناسی مرجح این جنبش استفاده از الگوی شناخته شده ی علّی و متغیرهای مستقل و وابسته است. بر این اساس محققان باید الگوهای علی را در بافتار تجربیات کنترل شده و تصادفا انتخاب شده بررسی کنند تا نتایجشان امکان همتاسازی و تعمیم داشته باشند (رایان و هود، 2004، ص. 81).

در این بافتار، پژوهش کیفی یک متهم است. پژوهش کیفی مستلزم متغیرهای دقیقا تعریف شده یا الگوهای علت و معلولی نیست. مشاهده ها و سنجش های دانش پژوهان کیفی متکی بر انتساب تصادفی موضوعات به گروه های آزمودنی نیست. آن ها در پی خلق 'گواه سخت' با استفاده از روش های علی نیستند، بلکه پژوهشگر در بهترین وضعیت می تواند از راه مطالعه موردی، مصاحبه و شیوه های مردم نگارانه موادی توصیف کننده گردآوری کند که می شود آن ها را با روش های تجربی آزمود. معرفت شناسی نظریه های انتقادی نژاد، نامانوس، پسااستعماری، فمنیستی و پست مدرن از دیدگاه جنبش تحقیق علم بنیاد بی فایده و در بهترین وضعیت در حد مقوله تتبع و نه علم، ارزیابی می شود (رایان و هود، 2004، ص. 81؛ سنت پیر، 2002، ص. 132).

منتقدان جنبش تحقیق علم بنیاد درباره ی نکات زیر اتفاق نظر دارند. 'علم طراز پرزیدنت بوش' (لادر، 2004، ص. 19) و روش شناسی های تجربی و گواه-مدار آن، نمایانگر واکنشی نژادینه و نرینه گرا به تکثیر روش های پژوهش کیفی در دو دهه گذشته بوده است. جنبش یاد شده موید دیدگاه محدودی از علم است (ماکسول، 2004) که یک 'تجربه گرایی نئوکلاسیک را که سیری قهقرایی به دوره ی کمپل-استنلی و وابستگی جزمی آن به روش های کمی است' (هوو، 2004، . 42) بزرگ می دارد. این جنبش 'غم غربتی برای جهان انتظام یافته علم که هرگز وجود خارجی نداشته است' (پاپکویتز، 2004، ص. 62) ابراز می کند. شورای ملی تحقیق با تاکید بر تنها یک شکل از صلابت و دقت علمی ارزش استفاده از معیارهای تاریخی، بافتاری و سیاسی را برای ارزیابی تحقیق نادیده می گیرد (بلوخ، 2004).

ما با اغتشاش پارادایمی در عرصه مطالعۀ انسان و جامعه چه می کنیم؟

واقعیت این است که دانش های انسانی و اجتماعی در کشور ما هنوز به بلوغ و کمال خود نرسیده اند و آن چه در جغرافیای تولید و ترویج این دانش ها می گذرد بازتابی از تنازعاتی است که در موطن این دانش ها رخ می دهد. براین پایه در اجتماعات علمی ما نیز از سویی مراقبت از مشروعیت برخی روش ها و ممانعت از معرفی، ورود و رواج دیگر پارادایم ها و روش های پژوهشی آن ها را شاهدیم. در جغرافیای رسمی دانش های اجتماعی و انسانی که تعریف، تولید و ترویج این دانش ها را در کشور ما برعهده دارد - دانشگاه ها و مراکز رسمی علمی - شاهد سیطره نوعی جامعه شناسی و جامعه شناسی زدگی با تاکید بر رویکردهای پوزیتیویستی و تمرکزی خامدستانه بر روش های کمّی هستیم. ادعای بدوی اگوست کنت و امیل دورکیم که جامعه شناسی را وجه متکامل دانش های انسانی و جامع همه معرفت ها می دانستند گویی بنیانی شده است مرصوص که کسی را یارای تردید در آن نیست. با مراجعه و مرور بر محتوای درسی رشته های مختلف (مثلا در حوزۀ ارتباطات، مطالعات فرهنگی و ...) مواجهه با واحدهای درسی مانند 'آمار برای علوم اجتماعی'، 'آشنایی با برنامۀ spss' تعجب آور نیست.

نگاهی به محتوای درس های روش تحقیق در سطوح نظری و عملی گرایش به مطالعات کمّی را آشکار می سازد. از میان روش های تحقیق تاکید سه واحدی بر تحلیل محتوا که مراد از آن همان تحلیل محتوای کمّی است شاهدی فاجعه آمیز است. کتاب ها و جزوات درس روش تحقیق نیز در بسیاری از دانشگاه ها چیزی جز معرفی روش های کمّی را بر ذمه ندارند. تامل در عنوان طرحنامه های مصوب و پایان نامه های دفاع شده نیز سیطره روش های کمّی را تصدیق می کند، جایی که دانشجویان به مطالعه و سنجش میزان وقوع و رواج فلان عامل یا تحقیق در رابطه فلان و بهمان و ... گسیل شده اند.

شیوۀ مواجهۀ نهادهای تصمیم گیر دربارۀ عنوان های طرح های پژوهشی و بخصوص پایان نامه ها در سطوح کارشناسی ارشد و دکتری هم دلالت بر حمایت از روش های پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی دارد. کم نیستند دانشجویانی که به صراحت از اعضای شوراهای بررسی طرحنامه ها شنیده اند که لازم است طرح هایشان معطوف به آزمون متغیرها و فرضیه باشد و بررسی قیاسی پدیده ها برپایۀ نظریه ها تنها راهی است که باید بپیمایند. در کنار این مواجهه ها مخالفت علنی و گاه خصمانه با رویکردهای کیفی پدیده ای مشهود است. شاید پژوهشی در زمینۀ معنای علم نزد دست اندرکاران و برنامه ریزان ضرورت التزام 'علم' به 'تجربه' و 'گزارش علمی' به 'عدد' را به بهترین شکل  برملا سازد، انگاره ای که بستر گرایش به کمّی گرایی را تشکیل داده است.

بر این پایه تعجب ندارد که بازار نشر را نیز در سلطۀ کتاب های روش شناسی با رویکرد اثبات گرایانه ببینیم. اما طرفه آن  که مدتی است در فضاهای علمی کشور صحبت از گرایش به روش های کیفی می شنویم. خلط بین روش های پساپوزیتیویستی با روش های کیفی و مزج دلبخواهانۀ نظریه ها با شیوه های گردآوری کیفی و تلفیق روش های قیاسی تحقیق با شیوه های استقرایی گردآوری اطلاعات از پدیده های قابل تامل است. یکی از وجوه طنز آمیز در این میان، غفلت از شیوه های تجزیه و تحلیل داده های کیفی، به فرض سازگاری رویکردهای پژوهشی و شیوه های گردآوری اطلاعات، در تحقیق هایی است که در سطوح مختلف از کارشناسی ارشد گرفته تا دکتری در حال وقوع است.

نظام ارتقای دانشگاهی و استثمار دانشجویان توسط استادان: تحمیل مستبدانۀ روش های کمّی

نظام های ارتقاء اعضای اجتماع دانشگاهیان نیز بشکلی نامحسوس پشتیبان روش های مرسوم و مالوف کمّی است. چنان که می دانیم ارتقای اعضای هیات های علمی در گرو چاپ مقاله در فصلنامه هایی 'پژوهشی' است و طبق تعریف، یک مقاله زمانی پژوهشی به حساب می آید که متکی بر مطالعۀ تجربی یک پدیده باشد. بسیاری از همکاران از توانایی برخی استادان در چاپ مقاله های متنوع و متلون و متکثر و متعدد که با همکاری! دانشجویان و با آزمون فرضیاتی چند و برقراری رابطۀ معنادار بین متغیرهای بی معنای مستقل و وابسته آگاهی دارند! برخی از این مقالات با اختصاص یافتن دو نمره از بیست نمره به آن ها، شرطی برای دفاع از پایان نامه یا دست کم شرطی برای رسیدن به نمره بیست است. گویی اعضای اجتماعات علمی باید همانند کارورزان کارخانه های تولید پژوهش و خلق مقاله هایی که موید رابطه بین متغیرهای وابسته و مستقل و کنترل و میانگیر و ... است،عمل کنند.

اتهامات وارده بر روش های کیفی مانند مانیفست اعلام نشده ای در کار است و همچون ایدئولوژی لازم الاتباعی شیرازۀ رویه های آموزش روش های تحقیق را می تند؛ جایی که انحصارات مافیایی سنگربسته اند. روش های کیفی متهم می شود به 'غیر علمی بودن'، 'ذوقی بودن'، زمان بر بودن'، 'غیر قابل اتکا بودن'، 'بی اعتبار بودن نتایج بخاطر قابل تعمیم نبودن'، 'نامشخص بودن روش'، 'بی منطق بودن'، 'متکی نبودن بر نمونه گیری' و ... . حق این است که به فقد دانش کافی و آشنایی مکفی با روش های کیفی، هم در اردوگاه مخالفان و هم در اردوگاه مروجان این روش ها، اشاره شود.

واقعیت این است که حملۀ مخالفان روش های کیفی و ممانعت آنان از رواج این روش ها مانند تیغۀ یک قیچی است که بدون عملکرد تیغۀ دیگر از آسیب های آن بشدت کاسته خواهد شد! تیغۀ دیگر این قیچی معرفی ناقص و دفاع نامناسب و گمراهی آفرین برخی هواداران روش های کیفی است. حضور در جلسات دفاعیۀ پایان نامۀ برخی دانشجویان در سطح کارشناسی ارشد و دکتری که به تدابیر مختلف موفق شده اند طرحنامه ای موسوم به پژوهش کیفی را به تصویب برسانند گواهی بر این مدعاست. متاسفانه در برخی موارد نه رویکردی کیفی و مبتنی بر شناخت پارادایمی را شاهد هستیم و نه بخصوص با نظامی سنجیده برای تجزیه و تحلیل داده های گردآوری شده روبرو خواهیم شد. رفع دست کم این مشکل اخیر، یعنی رفع کاستی های تجزیه و تحلیل داده ها یا همان کدگذاری و مقوله بندی، یکی از هدف های برگرداندن کتاب حاضر به فارسی بوده است.ذکر هدف اصلی از ترجمۀ این کتاب را از جناب حافظ مدد می گیرم:

مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش

کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد

چرا به تامل در روش های کیفی و ترویج هوشمندانۀ آن ها نیازمندیم؟

همان گونه که پیشتر اشاره شد روش های تحقیق دستور زبان اجتماعات علمی است که جواز مشروعیت آن با استناد به پارادایم علمی مختار و با توشیح بزرگان یک اجتماع علمی صادر می شود. اصرار بر ضرورت مقطوع تبعیت از روش های کمّی و سوءاستفاده از مسندهای اداری (بخوانید قدرت های تفویضی بلاتوجیه) برای نهادینه نمایی این تحمیل، فضای اجتماعات علمی ما را از تبعیض روش شناختی می آکند و بیخ درخت نوپای دانش های ایرانی-اسلامی انسانی و اجتماعی را بر می کند. شاید در این میانه یکی از باب های هنوز باز مانده، انتشارات باشد که می توان از راه آن جغرافیای ذهنی دانش پژوهان را با افق های متفاوت اندیشه و پژوهش پیوند داد.

واژه کیفی متضمن تاکیدی بر کیفیت موجودیت ها، فرآیندها و معناهایی است که  نمی شود آن ها را به شکل تجربی و در قالب مقدارها، اندازه ها، شدت یا فراوانی آزمود یا اندازه گیری کرد (اگر اساساً بتوان آن ها را اندازه گیری کرد). پژوهشگران کیفی بر سرشت اجتماعاً برساخته ی واقعیت، بر روابط صمیمی بین محقق و آن چه مطالعه می کنند و محدودیت های وابسته به موقعیت که پژوهش را شکل می دهد، تاکید می کنند. چنین پژوهشگرانی بر سرشت آکنده از ارزش پژوهش تاکید می کنند. آن ها در جستجوی پاسخ به پرسش هایی هستند که تاکید می کنند چگونه تجربه جمعی خلق و معنا دار می شود. برعکس، تحقیقات کمی بر اندازه گیری و تحلیل روابط علت و معلولی بین متغیرها و نه فرآیندها تاکید می کنند. مروجان این نوع تحقیق ادعا می کنند که کارشان از خلال چارچوبی فارغ از ارزش انجام می شود.

پژوهشگران کیفی،  اساسا در پی آن اند که شکل و محتوا و تجربه کنش اجتماعی را که  مقید به موقعیت ها هستند،  حفظ و تحلیل کنند،  و از این که آنها را در قالب های ریاضی و صوری قرار دهند،  گریزان اند.  با این حال،  این تمایز (پژوهش کیفی و کمی) غالبا با  تمایل دانش پژوهان به تعریف های سلبی (و نه ایجابی) از پژوهش کیفی و این که این نوع پژوهش ها چه چیز (کمی و آماری) نیستند، دچار ابهام می شود. بنا به  تعریف متداول پژوهش کیفی اصطلاحی عام است که مجموعه ای از فنون تفسیری را دربرمی گیرد،  و این فنون،  درپی توصیف،  رمزگشایی،  ترجمه،  و درک معنا  و نه فراوانی پدیدارهایی  هستند که کمابیش در محیط  اجتماعی رخ می دهند. اصطلاح 'پژوهش کیفی' کسانی را که در برابر ابهام کم تحمل اند،  آزرده می سازد چرا که ازبین رشته های علمی میان بر می زند؛ بین نظریه و روش  پل و پیوند می زند؛ روش مقطوع و از پیش حتمیت یافته ای ندارد، و معنای آن در طی سه قرن عمل و جدل به شدت تغییر کرده است.

روش های کیفی با رویکردهای استقرایی همبسته اند و مجال فرخنده ای برای فهم واقعیت های مقید به موقعیت و بافتارمدار فراهم می کنند. برعکس، روش های کمّی با ابتناء بر رویکرد قیاسی به مقصدی جز بازتولید تصورات سازمان یافته در قالب نظریه ها نمی رسند. اگر در این گزارۀ معرفت شناختی تردید نداشته باشیم که دانش های بشری و از جمله دانش های انسانی و اجتماعی اموری گفتمانی و مقید به ارزش هاست آن گاه می توانیم به شان شایستۀ روش های کیفی در تولید و تدارک دانش های بومی انسانی و اجتماعی اذعان کنیم. آرمان شکل دهی به دانش های ایرانی-اسلامی انسانی و اجتماعی از این مجراست که مشروعیت و الزام پیدا می کند.

درواقع ما نیازمند تدارک بنیان های پارادایمی برای دانش های بومی انسانی و اجتماعی هستیم و در این گذار، روش های کیفی ابزارهایی ضروری برای سازماندهی به فعالیت های پراکندۀ اجتماعات علمی در حال شکل گیری ماست. به یاد داشته باشیم که رویکردهای قیاسی تنها ما را به بازتولید فهم هایی رهنمون می شود که ریشه در نگاهی یونیورسال به انسان، واقعیات و هستی دارد؛ تنها بر تشابهات و نیل به قوانین متکی است؛ و واقعیتی محرز را که همانا بی توجهی به معناهای بافتاری دانش های بشری است، نادیده می انگارد.

از این رو، استقبال از روش های کیفی را می توان دربرگیرندۀ دو جریان دانست: کسانی که روش های کیفی را وسیله ای بلاتردید برای نیل به هدف گرانسنگ تکوین دانش های بومی انسانی و اجتماعی تلقی می کنند و کسانی دیگر که بیشتر به جنبه های تکنیکی علاقه منداند و اقبال به این روش ها را امری راهبردی نمی دانند. در نگاه نخست که متاسفانه تک افتاده و بی بهره از پشتیبانی نهادهای رسمی و حتی زخمی از مخالفت ها و ممانعت های آن هاست، روش های کیفی نقشی راهبردی دارد. اما اهمیت روش ها به خاطر خود روش ها نیست بلکه باید اهمیت آن ها را در نقشی دید که در فهم جامعۀ معاصر و تدارک انبانی غنی برای نظریه پردازی های آتی ایفا می کنند. ناآشنایی با روش های پژوهش کیفی نباید زمینه ای برای نادیده گرفتن پژوهش کیفی و کارآمدی های آن در رسیدن به اندیشۀ دانش های بومی انسانی و اجتماعی شود. به گفتۀ آن بزرگ:

قد خمیدۀ ما سهلت نماید، اما

بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد

ترجمۀ متون روش شناسی و نه متون نظری به گمان من از نیازهای ضروی برای اجتماعات علمی در کشور ماست. چالش های روش شناختی با ارجاع به نمونه های پژوهشی در آن سوی مرزها به نقطه جالب توجهی رسیده است. از این عرصۀ پر تنازع می توان گهرهای سفته ای را شکار کرد. ناشناخته بودن روش های کیفی پژوهش، مندرس شدن روش های مستعمل و تکراری و طبعا دسترسی نداشتن به نمونه های بومی خود زمینه ای برای مهجور ماندگی مکرر این روش هاست. به یاد داشته باشیم که تعدیل و تکامل روش های کیفی از خلال نقد و بررسی کارایی های عملی آن ها و لذا کاربست آن ها رخ می دهد. بنابراین، لازم است با ترجمه و نشر آثار روش شناختی، ضعف و فتور روش های به ناروا رایج شده را آشکار و این فنآوری ها را به اموری آشنا تبدیل کرد و با نقد امکان کاربست و نتایج آن ها به اصلاح و بومی سازی آن ها همت گماشت.

کتاب حاضر از زمره کتاب های مطرح و شناخته شده است که توصیه های آن در عرصه ها و مناطق مختلف جغرافیایی به کارگرفته شده است. کتاب های روش شناسی را می توان به دو دستۀ کلی تقسیم کرد: دسته ای که بیشتر بر مباحث معرفت شناختی تمرکز می کنند تا جایگاه پارادایمی روش ها را آشکار کنند و دسته ای که بر جنبه های کاربردی و عملیاتی روش ها متمرکز می شوند تا چگونگی و قابلیت های آن ها را در عمل روشن سازند. کتاب حاضر در زمرۀ دستۀ دوم قرار می گیرد. کتاب حاضر با تمرکز بر حوزه ای خاص و ضروری از کاربرد روش های کیفی، یعنی تجزیه و تحلیل نظام مند داده ها، و استفاده از مثال های متفاوت کاربرد این روش ها را در مطالعات متنوع به رخ می کشاند. استفاده از نمونه های مناسب و ارجاعات مکرر و مفید به پژوهش هایی که با به کارگیری این روش ها کدگذاری و تجزیه و تحلیل شده اند، این کتاب را به نمونه ای مفید تبدیل می کند.

*

نه این ترجمه بی نقص است و نه ارباب معرفت بی التفات. از همۀ دانش پژوهانی که شکل گیری دانش را امری جمعی می دانند و از همۀ اعضای دلسوز اجتماعات علمی که کاستی های این کار را بزرگوارانه تذکر خواهند داد و راه را برای پیشکش کردن اثری پالوده و شایسته هموارتر خواهند ساخت، سپاسگزاری می کنم.

     عبدالله گیویان

منبع:

Denzin, K. Norman & Lincoln, S. Yvonna (2005).Introduction: The Discipline and Practice of Qualitative Research. In N. Denzin& Y. Lincoln (Eds.), The Sage Handbook of Qualitative Research. London, Sage.

 


National Research Council

scientifically based research

Maxwell

Evidence-based

Ryan & Hood

Hard evidence

St. Pierre

Bush science

Lather

Campbel-Stanley

Howe

Popkewitz

Bloch