رسانه‌ها و یادگیری اجتماعی

رسانه‌ها و یادگیری اجتماعی

مقدمه: انسان ها آن چه را که برای عمل در زندگی نیاز دارند علاوه بر مشاهده مستقیم از جامعه، به صورت غیر مستقیم نیز  از رسانه های جمعی می‌آموزند. به ویژه رفتارهایی را که منجر به تنبه و پاداش می‌شوند. این دیدگاه نظریه «یادگیری اجتماعی و جامعه پذیری» است. نظریه ای که معتقد است؛ آدم ها برای دریافت پاداش بیشتر از نمونه هایی که رسانه ها نشان می‌دهند تقلید می‌کنند و الگو می‌گیرند. با دکتر علیرضا دهقان دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران همراه شدیم تا از این نظریه بیشتر بدانیم.


یادگیری اجتماعی چه می‌گوید؟

نظریه یادگیری اجتماعی وجوه و ابعاد زیادی دارد، اما آنچه این نظریه را به ویژه به ارتباطات انسانی و ارتباطات جمعی پیوند می‌زند موضوع یادگیری مشاهده ای است. افراد طبق این چارچوب نظری ظرفیت زیادی برای یادگیری مشاهده ای دارند که ممکن است به صورت مستقیم یا غیرمستقیم رخ دهد. وقتی از ارتباط حرف می‌زنیم موضوع مهم نتایج ارتباط در جامعه انسانی است. این نتایج می‌تواند اشکال شناختی، عاطفی و رفتاری پیدا کند. همچنین این شناخت ها، عواطف و رفتارها ممکن است پایدار یا ناپایدار، فردی یا گروهی و مفید یا مضر باشند. در هر صورت این امور در اجتماع و در تعامل فرد و جامعه یا فرد و گروه های اجتماعی و محیطی که در آن قرار دارند و زندگی می‌کنند، واقع می‌شود. نکته دیگر اینکه همه این شناخت ها، عواطف و رفتارها طی تعاملات یا ارتباطات مستقیم و غیرمستقیم آموخته می‌شوند. ظرفیت فراوان برای یادگیری اجتماعی و یادگیری از طریق مشاهده دانش و مهارت افراد از طریق انتقال اطلاعات، الگوها و سرمشق های بسیار متنوع محیط اجتماعی گسترش می‌یابد. طبق این نظریه تقریبا هر نوع یادگیری رفتاری، شناختی و عاطفی را می‌توان با مشاهده کنش های افراد و پیامدهای این کنش ها کسب کرد. بخش زیادی از یادگیری اجتماعی چه به صورت هدفمند و با قصد قبلی و چه بدون قصد قبلی از الگوها و سرمشق هایی پیدا می‌شود که در محیط نزدیک به شخص قرار دارد ولی میزان زیادی از اطلاعات درباره ارزش های انسانی، سبک های تفکر و الگوهای عاطفی و رفتاری از الگوهایی ناشی می‌شود که رسانه های جمعی فراهم می‌آورند. در هر صورت مشاهده چه در محیط نزدیک و معمول و مرسوم واقع شود چه در محیط نمادین رسانه ای قرار گیرد، الگوگیری و الگوسازی از این مشاهدات امری ارتباطی است که نظریه یادگیری اجتماعی بر آن استوار است.

 

یادگیری اجتماعی از کجا آمد؟

یک دیدگاه این است که نظریه یادگیری اجتماعی نوعی واکنش به نظریه ها و مباحث قدیمی‌تر روان شناسی است. پیش از دهه 1960 دیدگاه های رفتارگرایی در حوزه یادگیری رواج داشت و مباحث رفتارگرایانی مانند اسکینر رونق داشت. طبق نظر رفتارگرایان یادگیری رفتار مبتنی بر پاداش و تنبیه است. اعتقاد این بود که افراد یاد می‌گیرند به هر شیوه ای عمل کنند که پاداش دریافت کنند یا مانع تنبیه شوند. شروع تحقیقات آلبرت بندورا نوعی چالش با این دیدگاه ها در مورد یادگیری بود علاوه بر اینکه در ارتباطات فردی هم همیشه افراد براساس دریافت پاداش و اجتناب از تنبیه نیست که عقاید یا رفتارهایی را یاد می‌گیرند. نکته ای که به ویژه مهم است داخل کردن رسانه ها در این بحث است. چرا که رسانه ها ممکن است به صورت مستقیم و ملموس پاداش یا تنبیه عرضه نکند. طبق نظر بندورا رسانه ها به ویژه تلویزیون پاداش یا تنبیه عرضه نمی‌کنند بلکه مدل هایی ارائه می‌کنند که آدمها بر اساس مشاهده این مدل ها رفتارهایی را می‌آموزند. البته تمایل به مشاهده مدل های رفتاری و مدل سازی ذهنی در یادگیری که بندورا مرکز توجه خود قرار داده است منحصر به رسانه های مختلف نیست و محیط واقعی و محیط رسانه ای و نمادین را در برمی‌گیرد. بنابراین بندورا بر خلاف رفتارگرایان معتقد است که افراد به ویژه کودکان رفتارهای خوب و بد را با مشاهده مدل ها در محیط واقعی و به ویژه در روزگار ما در محیط های نمادین و عمدتا در تلویزیون می‌آموزند. یادگیری پرخاشگری و خشونت فیزیکی یا کلامی‌توسط کودکان از طریق رسانه‌ها از جمله این موارد است. وآزمایش های بندورا مرسوم به عروسک بوبو در تائید این نظر صورت گرفته و این آزمایش ها در حوزه پژوهش های روان شناسی یادگیری معروف است.

نظریه ای پویا

عناوین این نظریه در گذر زمان تغییر کرده است در ابتدا یعنی دهه 1970 نام این نظریه یادگیری اجتماعی بود که طی آن تعامل یادگیرنده و زمینه های اجتماعی بیشتر مرکز توجه بود. ولی در دهه 1980 با نام نظریه شناخت اجتماعی معرفی شد و مفاهیم بیشتری از روان شناسی شناختی اقتباس کرد و در فرآیندهای افزایش آگاهی، مفاهیم روان شناسی شناخت و به ویژه مفهوم مدل سازی مورد توجه قرار گرفت و در سال های اخیر جامعه شناسی و علوم سیاسی نیز مورد تاکید قرار گرفته است تا کارکرد گروه ها و جوامع را نیز مطرح کند. تحول دیگر بحث تکنولوژی های جدید است و مفاهیم جدیدی را به این مفهوم در نظریه افزوده است.

یکی از تغییرات مهم تکنولوژی های جدید و ارتباط آن با تحولات نظریه هاست. تکنولوژی محیط فیزیکی و محیط نمادین را تغییر می‌دهد. در مورد نظریه های روان شناختی و اجتماعی هم این موضوع مناسبت دارد. بیشتر نظریه های روان شناختی قبل از پیشرفت های زیاد در تکنولوژی های ارتباطی تدوین شده‌اند. این نظریه ها در مورد اینکه الگوهای یادگیری چه ماهیتی دارند بیش از این محدود به الگوهای رفتاری محیط نزدیک شخصی یادگیرنده بودند. تکنولوژی ها ارتباطی این الگوهای یادگیری را به پهنای جهان گسترش داده اند.

 در وضعیت کنونی افکار جدید، ارزش ها، سبک های رفتار و شیوه های رفتار اجتماعی فقط از طریق مشاهده مستقیم و در محیط نزدیک اشخاص آموخته نمی‌شود بلکه از طریق الگویابی و الگوگیری نمادین و غیرمستقیم هم حاصل می‌شود که این نظریه به آن توجه کرده است.

یکی از مفاهیمی‌که در این راستا پیشنهاد شده فرهنگ پذیری الکترونیک است. منظور از فرهنگ پذیری الکترونیک یادگیری از طریق وسایل ارتباط جمعی است که گاهی این نوع یادگیری به صورت ابزار اصلی تغییر اجتماعی و سیاسی عمل می‌کند.

 

این بحث را در دو سطح می‌توان مطرح کرد؛ سطح کلان و سطح میانی.

در سطح کلی سه عنصر اساسی در این نظریه دیده می‌شود که به صورت دو به دو و متقابل با هم رابطه و تعامل دارند، یعنی عناصر شخصی، رفتار و محیط. بنابراین در سطح کلی فرد و رفتار وی و محیطی که در آن قرار دارد عناصر مهمی‌هستند که در این نظریه گنجانده شده اند و چارچوب کلی نظریه را تشکیل می‌دهند. فرد از طریق رفتار بر محیط اثر می‌گذارد و متقابل محیط از طریق ارائه مدل های رفتاری و فراهم کردن بستر کلانی برای مدل سازی و مشاهده مدل ها بر افراد اثر می‌گذارد.

 در سطح دیگری می‌توانیم ازعناصر یادگیری مشاهده ای، عوامل روان شناختی موثر بر رفتار، عناصر محیطی موثر بر رفتار خود تنظیمی‌و متارکه اخلاقی نام ببریم.

یادگیری مشاهد ه ای را توضیح داده ام اگر خلاصه بگویم یادگیری مشاهد ه ای رشد توانایی افراد برای انجام رفتارهای جدید است که از طریق مراجعه و مشاهده رفتار دیگران به صورت مستقیم یا از طریق رسانه ها صورت می‌گیرد. عوامل روان شناختی موثر بر رفتار شامل انتظارات افراد از رفتار خود و نتایجی که در پی دارد و خود اثر بخشی است. انتظارات از پیامدهای رفتار به معنی این است که هر کس برای اینکه رفتاری را بیاموزد و انجام دهد، لازم است باور داشته باشد که منجر به نتایج و پیامدهای ارزشمندی می‌شود در غیر این صورت گرایشی به آن پیدا نخواهد کرد. خوداثربخشی هم از همین مطلب ریشه می‌گیرد و به ویژه اعتقاد به توانایی انجام رفتار را منعکس می‌کند به این ترتیب هر چه افراد رفتاری را خوب بنامند و انجام شدنی تصور کنند گرایش بیشتری به آن پیدا خواهند کرد.

عوامل محیطی موثر بر افکار همان مشوق ها وتصمیماتی است که محیط اجتماعی برای یادگیری و تمایل به رفتارهای جدید فراهم می‌کند. تقریبا همان مفاهیم پاداش وتنبیه است که رفتارگرایان پیش از این مطرح کرده اند با این تفاوت که در نظریه شناخت اجتماعی یا یادگیری اجتماعی این مشوق ها تعامل با عوامل روان شناختی که قبلا گفته شد منجر به تغییرات شناختی می‌شوند. در نظریه رفتارگرایان به این تعامل و دوسویگی توجه نشده است مثلا نگرش نسبت به سیاست های تنظیم خانواده مثل تمایل به فرزندآوری یا داشتن فرزندان کم یا زیاد ممکن است مثال خوبی در این مورد باشد اگر عوامل روان شناختی مثل ارزیابی های ارزش و خوداثربخشی همسویی با این نوع سیاست ها پیدا کند ممکن است برای اینکه تحقق پیدا کند به مشوق های محیطی هم نیاز باشد. از قبیل جبران کسری درآمد از طریق کمک عائله مندی و یا فراهم کردن موسسات مراقبت و نگهداری از کودک در سنین پیش از دبستان و نظایر اینها. در این مثال عوامل روان شناختی و عوامل محیطی در تعامل با هم منجر به تغییر نگرش بیشتری خواهند شد تا هر کدام به تنهایی.

خود تنظیمی‌چیست؟

این مفهوم ممکن است با مفاهیم آشناتری مثل بازخورد در سازمانهای رسمی‌یا ارزیابی پروژه ها و برنامه ها و یا حتی مفاهیمی‌مثل سنسور در ماشین ها یا مراقبت نفس در احوالات عرفا بهتر فهمیده شود. معنی آن این است که هر فرد نوعی سازوکار تنظیم کننده برای خودش دارد که البته تبلور بیرونی و قابل مشاهده (مثل تنظیم وقت، قول و قرار، یادداشت برداری روزانه، خاطرات) داشته باشد ولی بخش عمده ای از آن جنبه ذهنی دارد.

به طوری که فرد پیشرفت خود را مرور می‌کند، اهدافی برای خودش تعیین می‌کند، راه هایی برای رسیدن به اهداف در نظر می‌گیرد، خودش را در این موارد آموزش می‌دهد و آموخته های قبلی را به خدمت می‌گیرد، امکان کسب حمایت اجتماعی را وارسی می‌کند و هرگاه پیشرفتی حاصل شد به خودش پاداش می‌دهد یا اگر کندی و کوتاهی در کار خود مشاهده کرد ممکن است خودش را تنبیه کند این شیوه ها و فرآیندها در نظریه شناخت اجتماعی بندورا خود تنظیمی‌خوانده و معرفی شده است در نهایت اصل متارکه اخلاقی مطرح است طبیعی است بسیاری از عقاید و رفتارهای متعاقب آن که از سوی افراد صادر می‌شود در عین حال که ممکن است برای خود عاملان دارای پاداش باشد چه از نوع مادی یا معنوی برای سایر افراد یا گروه های اجتماعی می‌تواند ضرر داشته باشد. در این مورد لازم است  افراد خود را از این نوع پیامدهای ناخوشایند دور کنند. این فرآیند در نظریه بندورا متارکه اخلاقی خوانده شده است که به معنی عدم پذیرش مسوولیت ضررها و مشکلاتی که درنتیجه عمل فرد به افراد دیگر می‌رسد که بیشتر می‌تواند به صورت ناخواسته و پیش بینی نشده پیدا شود. این مفهوم در مباحث روان شناسی از ناحیه سایر نظریه پردازان ممکن است به عنوان توجیه یا نظایر آن مطرح شده باشد. در هر حال این مفهوم در نظریه شناخت اجتماعی بندورا کمک می‌کند که افراد در اعمال خود دچار تنش ها و درگیرهای ذهنی نشوند و راه خود را استمرار بخشند اگر این نباشد تنش های ذهنی افزایش پیدا می‌کند و الگوهای رفتاری لازم است با سرعت و تکرار بیشتری تغییر کنند.

تاثیر نظریه بر کودکان یا بزرگسالان؟

در اصل اگر بپذیریم یادگیری پایان ناپذیر است و انسان تا تقریبا زمان مرگ به صورت بالقوه از محیط اجتماعی خود می‌آموزد بنابراین یادگیری از طریق مشاهده فرمول سازی شده در هر سنی احتمال دارد. البته باید این توضیح را اضافه کنیم که هر چه سن بیشتر می‌شود ماهیت یادگیری فرق می‌کند. به عبارت دیگر کمیت و نوع یادگیری در کودکان، نوجوانان، میانسالان و افراد پیر تفاوت هایی دارد. این تفاوت به خاطر آموخته های قبلی و نیازهای افراد در سنین مختلف و میزان کنترلی است که افراد خانواده یا دیگران نزدیکان هر فرد در سنین مختلف اعمال می‌کنند. به این ترتیب در مورد کودکان یادگیری بیشتری از طریق مشاهده تلویزیون صورت می‌گیرد و اموری ابتدایی و اولیه مثل محبت کردن یا تنازع و پرخاشگری از این طریق آموخته می‌شود. آزمایشات بندروا موسوم به عروسک بوبو موید این نکته است. از طرف دیگر چون برخلاف کودکان که نظارت بیشتری بر رفتار ارتباطی و رسانه ای آنها اعمال می‌شود نوجوانان ممکن است کمتر مورد نظارت قرار گیرند و نیازهای جدیدی هم به اقتضای سن در آنها پیدا می‌شود. رفتارهای پراخشگرانه را ممکن است از طریق تلویزیون یا فیلم بیاموزند به ویژه اینکه در محیط واقعی مدل های رفتار پرخاشگرانه کمتر قابل مشاهده است. در مورد افراد میانسال ممکن است تلویزیون به صورت منبع یادگیری مشاهده ای، رفتارهای بهداشتی، ایمنی یا سیاسی دیده شود.

تفاوت نظریه یادگیری اجتماعی با نظریه کاشت

نظریه یادگیری اجتماعی منابع یادگیری را متنوع در نظر می‌گیرد. بنابراین نمی‌تواند به نقش تلویزیون در شکل گیری ارزش ها، واقعیت ها و رفتارهای اجتماعی بی توجه باشد. براین اساس تلویزیون یک منبع یادگیری است این منبع خیلی هم مهم است اما تفاوتی که این نظریه با نظریه کاشت دارد این است که بر یادگیری و الگوگیری از تلویزیون تاکید می‌کند نه فقط به میزان تماشای تلویزیون. اگر بپرسیم نفوذ تلویزیون در چیست؟ پاسخ نظریه کاشت این است که این نفوذ بر اساس میزان تماشا دانسته می‌شود. اما پاسخ نظریه یادگیری این است که نفوذ تلویزیون براساس محتوایی است که مردم تماشا می‌کنند. بنابراین برخلاف نظریه کاشت که بین میزان تماشای تلویزیون و شکل گیری ارزش ها، واقعیت ها و شکل گیری فرهنگ رابطه برقرار می‌کند نظریه یادگیری اجتماعی صرف تماشا و میزان کمی‌آن را کافی نمی‌داند بلکه بر محتوای مورد تماشا و الگوگیری و یادگیری از طریق محتوا توجه دارد. طبق نظریه یادگیری اجتماعی این درست است که نمایش های تلویزیونی باورهای بینندگان را شکل می‌دهد و حتی ممکن است در مورد مشاغل، گروه های قومی، اعتماد عمومی‌و نقش های جنسی و اجتماعی باورهای نادرستی از طریق این نمایش ها رواج پیدا کند ولی این برداشت های نادرست حاصل صرف تماشا نیست بلکه براساس مدل سازی نمادین صورت می‌گیرد که منبع آن تلویزیون است. دیگر اینکه این مدل سازی از طریق منابع دیگر اجتماعی مثل رسانه های چاپی هم ممکن است صورت گیرد. در واقع نظریه کاشت بر محور تلویزیون تنظیم شده است ولی نظریه یادگیری اجتماعی بر محور یادگیری اجتماعی از طریق مدل سازی نمادین استوار است.

انتقادها بر نظریه

یکی از انتقاداتی که بر این نظریه صورت گرفته، این است که نظریه خیلی کلی است، بخش های زیادی دارد و ارتباط این بخش ها با یکدیگر به آسانی درک نمی‌شود. به طور مثال دو مفهوم مهم یادگیری مشاهده ای و خوداثربخشی را در نظر بگیرید هر کدام از این مفاهیم به تنهایی مهم و قابل درک هستند. براساس مفهوم یادگیری مشاهده ای بخش عمده ای از یادگیری از طریق مشاهده صورت می‌گیرد چه مشاهده رفتار دیگران به صورت معمولی و در رفتارهای روزمره چه مشاهده از طریق رسانه های چاپی یا تصویری. همچنین براساس مفهوم خوداثربخشی برای اینکه رفتاری تحقق پیدا کند یا تسهیل شود توانایی افراد برای انجام رفتار و اطمینان آنها به آن اهمیت دارد هر چه این توانایی انجام رفتار و اطمینان به آن بیشتر باشد زمینه بروز رفتار بیشتر می‌شود. این دو بعد تحت عنوان خوداثربخشی معرفی شده است و رابطه بین خود اثربخشی که نوعی شناخت و جهت گیری ذهنی است و رفتار معقول است هر چه خود اثر بخشی بیشتر باشد تمایل به رفتار بیشتر می‌شود.

اما رابطه بین یادگیری مشاهده ای و خود اثر بخشی ممکن است به آسانی قابل فهم نباشد. بنابراین ارتباط عناصر متعدد نظریه با یکدیگر مورد انتقاد است به طوری که شناخت اجتماعی رفتار محیط و خوداثربخشی رابطه ای دشوار و مبهم پیدا می‌کنند. انتقاد دیگر آن است که در این نظریه یادگیری مشاهده ای مطرح است و یادگیری مستقیم نیز دخالت دارد اما سهم هر یک از این دو نوع یادگیری و اینکه عناصر دیگر نظریه چه دخالتی در تعیین این سهم دارند به خوبی شفاف نشده است.