بحران گزارشگری در حوادث فرگوسن

بحران گزارشگری در حوادث فرگوسن

رویدادهای‌ چند هفته اخیر در شهر فرگوسن ایالات متحده و نحوه پوشش آن به خصوص از شبکه‌های اصلی‌خبری کابلی ایالات متحده پرسش‌‌ها و نقدهایی‌ را درباره پدیده تاثیر مقابل گزارشگر و گزارش به وجود آورده است.

رویدادهای شهر فرگوسن‌ در ابتدا زمانی آغاز شدکه‌ یکی از ماموران پلیس، نوجوان سیاهپوستی به نام مایکل براوان که مظنون به سرقت بود را متوقف‌می کند.در حریان این مواجهه، میان این دو درگیری به وجود می‌آید و مامور پلیس به سوی براون شلیک کرده و او را می‌کشد.این اتفاق موجی از اعتراض‌‌‌‌‌ها را در سراسر آمریکا به وجود آورد. شهرفرگوسن مرکز این ناآرامی‌ها بود و این را نمونه دیگری از رفتار نژادی پلیس‌آمریکا می‌دانستند. اتفاق‌هایی که در سال‌ها‌ی اخیرمنجر به کشته شدن دهها نوجوان و جوان‌سیاهپوست آمریکایی‌شده است.در پی این رویداد که به اظهار نظر رییس جمهور آمریکا و حتی‌مداخله گارد‌ملی برای آرام کردن معترضان نیز توسعه یافت، عمده انتقادها بیش از آنکه به یک پرونده خاص ارتباط پیدا کند به رفتار مبتنی بر تمایل‌های نژادی پلیس علیه جامعه سیاه پوست متمرکزشد.در طول هفته‌های بعد از این رویداد بخش عمده ای از پوشش خبری داخلی آمریکا به این موضوع اختصاص داشت از یک سو رسانه‌های دست چپی این موضوع را به‌عنوان نمادی از ادامه وجود تبعیض نژادی در آمریکا مطرح می کردند و از سوی دیگر رسانه‌های دست راستی آن را مساله‌ای میان مجرم و قانون می‌دانستند و با شااره به نرخ بالای قتل سیاهان به دست‌سیاهپوستان این موضوع را مساله‌ای غیر نژادی‌‌مربوط تلقی‌می‌کردند.

این ناآرامی‌ها مدتی‌بعد رو به آرامش گذاشت.اما هفته پیش با نزدیک شدن‌‌زمان اعلام نظر هیات منصفه دادگاه‌در زمینه گناهکار و یا بی گناه بودن مامور پلیس دوباره اوج گرفت.در نهایت زمان اعلام رای‌هیات‌منصفه مبنی بر بی گناهی او  ،فرگوسن به آشوب کشیده شد و گارد شورش‌ با پرتاب گاز اشک آور  با معترضان برخوردکرد. برخی از معترضان به مکان های عمومی حمله کردند و در حالی که شهر در وضعیت فوق العاده بود ،موج اعتراض ها و تظاهرات به سایر شهرهای آمریکا نیز کشیده شد.بخش عمده ای از گزارشگری این رویداد بر عهده تلویزیون‌های خبری بود و به‌طور خاص سه شبکه خبری فاکس (FNC)، سی. ان. ان. (CNN) و ام. اس. ان. بی. سی. (MSNBC) نقش‌اصلی را در این‌میان بازی‌کردند.

شبکه‌های خبری‌اصلی‌کابلی که به عنوان مراجع اصلی اطلاع رسانی تلویزیونی در آمریکا شناخته می‌شوندهمانند سایر رسانه‌ها برای جلب مخاطب در حال رقابتی‌جدی‌باهم هستند.یکی از دلایلی که رویه‌های این شبکه‌ها را تغییر داده است ظهور شبکه‌های‌اجتماعی،رسانه‌های مستقل و امکان انتخاب مخاطب است.بخش قابل توجهی‌از مخاطبان بالقوه رسانه‌ها را جوانانی تشکیل می دهند که نخستین بومیان عصر دیجیتال به شمار می روند که به جای اینکه اخبار خود را از یک رسانه رسمی دریافت کنند ترجیح می‌دهند سبدی از منابع  مختلف خبری در اختیار داشته باشند.چندی پیش نظرسنجی شگفت انگیزی مشخص کرد که بسیاری از نوجوانان و جوانان آمریکایی عمده داده های خود از رویدادهای رایج را به جای شبکه‌های خبری از دو برنامه طنز سیاسی جان استوارت (The Daily Show With Jon Stewart) و استفان کولبرت (The Colbert Report) به دست می‌آورند و شگفت انگیز تر اینکه عمق آگاهی آن ها از رویدادها - برمبنای همین دو برنامه طنز- بیش از بیننده های عادی شبکه‌های خبری تلویزیونی بوده است.اخیرا نیز برنامه دیگری به نام 'هفته گذشته، امشب با جان اولیور' که یکی از همکاران سابق‌جان استورات بود کار خود رادر شبکه HBO آغاز کرده است که با وجود تاکید سازندگانش بر  محتوای‌طنز سیاسی برنامه ،نمونه هایی از بهترین روزنامه نگاری پژوهشی‌راعرضه کرده است.

نظرسنجی‌ها نشان از آن دارد‌که‌عمده مشتریان دایم شبکه‌های خبری تلویزیونی را اقشار محافظه‌کار تر تشکیل‌می‌دهندو به همین دلیل‌هم است‌که مخاطبان رسانه دست‌راستی فاکس به هیچ وجه با معادل دست چپی و لیبرالش یعنیMSNBC قابل مقایسه نیست و بیشترین بازدیدکننده‌ها را دارد.آن‌ها علاوه بر اینکه باید با هم رقابت‌کنند باید ایده هایی را هم برای‌جلب مخاطب جوان و جدید،مطرح کنند.

در چنین فضایی رسانه‌ها تنها به اصول روزنامه نگاری وفادار نمی مانند و برای جلب مخاطب انبوهی از ترفندها را به کار می برند.از تغییر محتوا گرفته تا تغییر فرم‌ها. برای مثال CNN (منظور CNN آمریکا است و نه CNN بین الملل) یکی از بخش‌های روزنامه نگاری تحقیقی خود و همچنین بخش‌علمی خود را کاهش داده یا تعطیل می‌کند و به جای آن به تولید برنامه‌های ستاره‌محور می پردازد. (یکی از تهیه کننده‌های بخش تحقیقی CNN پس از تعطیلی‌این بخش به یکی‌از نویسندگان و ایده پردازان سریال‌جدیدی به نام 'اتاق‌خبر 'به کارگردانی آرین سارکین بدل شده است‌که از شبکه HBO درباره یک اتاق‌خبر آن‌گونه که باید باشد می‌پردازد)

البته این روندی است‌که در همه جای دنیا اتفاق افتاده است.شبکه های معتبر دیگر نیز اقدام به راه انداختن نمایش پیام های توییتری‌در زیر صفحه و یا حتی بخش‌های ارتباط با مخاطب کرده اند.نمونه آشنای چنین موردی برنامه هایی است که برخی از شبکه‌های خبری BBC اجرامی کنند و از جمله در تلویزیون فارسی BBC با نام نوبت شما پخش می شود.این برنامه هیچ گونه محتوی و ارزش خبری و یا تحلیلی ندارد و تنها برای درگیر کردن مخاطب است. البته این تلاش گاهی در قالب زیبای اطلاع از نظر بیننده و یا احترام به مخاطب ارایه می شود.درحالیکه احترام به مخاطب ارایه اطلاعات دقیق پالایش شده و تحلیل شده است‌و از نظر آگاهی از دیدگاه مردم هم هر کسی که الفبای آمار و آمار گیری را بداند به چنین ادعایی خواهدخندید.

در چنین رقابتی‌برای جذب مخاطب، بحران ها یکی از بسترهای‌اصلی هستند.‌حادثه 11 سپتامبر گزارش رسانه‌ها رانیز مانند بسیاری دیگری از جوانب جامعه آمریکا تغییر داد. پوشش دایم و مستقیم و لحظه به لحظه به روندی دایم برای این شبکه‌ها تبدیل شد. اما مشکل اینجا است که همیشه رویداد‌های بزرگی چون 11 سپتامبر اتفاق نمی افتد و اگر قرار باشد چرخه 24 ساعته خبر در رسانه شما بچرخد و مخاطب را جذب کند گاه ناچار به غلو کردن می شوید. به فهرست خبرهای فوری (Breaking News) داستان‌های در حال توسعه در شبکه‌ای مانند CNN نگاه کنید تا ببینید که چطور گاهی باید به طور مصنوعی خبر را زنده نگاه داشت. یکی از داستان‌هایی که به رسوایی برای CNN بدل شد، پوشش هیجان‌زده و طولانی و بدون محتوای این شبکه از داستان گم شدن هواپیمای‌خطوط هوایی مالزی بود. داستانی‌که باعث شد در شام مشترک رییس‌جمهور آمریکا و اهل رسانه به یکی از شوخی‌های‌رایج بدل شود و یکی‌از سخنرانان به طعنه گفت به نظر می رسد CNN چیزی را که در اقیانوس گم کرده اعتبار و کرامتش‌است.

در چنین شرایطی زمانی‌که رویدادی با اهمیت‌رخ می‌دهد طبیعتا بستر مناسبی برای پوشش خبری واقعی فراهم می‌شود که می تواند مخاطب‌را به همراه نیز داشته باشدوحادثه فرگسون یکی‌از این‌رویدادها بود.

ساعت 9شب‌زمانی که خبر  رای هیات منصفه اعلام شد ناگهان شبکه‌های خبری کابلی شروع به پوشش رویداد کردند.آمارهایی‌که موسسه تحقیقات رسانه‌ای نیلسن(Nielsen Media Research) از بازدید کننده های‌این شبکه‌ها منتشر کرد نشان از جهش خیره کننده بیننده‌های آن‌ها داشت.

نمودار زیر برمبنای داده های‌این پایگاه اطلاعاتی برای دو روز 21 و 24 نوامبر (که خبر منتشر شد) ترسیم شده است.منظور از پرایم تایم برنامه های پخش شده در بین ساعت 8 تا 11 ، P+2 مخاطبین‌عمومی و بالای دو سال سن ،54-25 بیننده های با رده سنی 25 سال تا 54 سال،دسته آخر نیز بیننده‌های بین 35 تا 64 سال است،ستون مجموع نیز جمع هر رده سنی برای هر سه شبکه را نشان می‌دهد.

 

نمودار

 

مقایسه این نمودار نشان دهنده رشد چشمگیر بازدید کننده ها و رجوع آن‌ها به این شبکه‌ها در پی حوادث اخیر است. اما برای اینکه مخاطب را پای گیرنده‌ها نگاه داشت، شبکه‌ها مجبورند همه توان خود را به کا‌ر گیرند. یکی از این ترفندها این است که به جای استفاده از گزارشگران محلی و شبکه‌های وابسته، این شبکه‌ها کاروانی از چهره ها و گزارشگران ستاره خود را به محیط می‌فرستند.کسانی که الزاما با محیط آشنا نیستند اما در عوض مردم آنها را به خوبی می‌شناسند.

حضور این افراد در محیط نا آشنا و رقابتی دیوانه وار برای نگاه داشتن مخاطب پای گیرنده قبلا هم بارها رسوایی به بار آورده است (برای مثال گزارش جان کینگ در CNN  از رویدادهای بمب گذاری در ماراتن بوستون که بر مبنای یک توییت غیر معتبر بود) اما مساله مهم در اینجا آن است که حضور انبوهی از دوربین های تلویزیونی با چهره هایی که باید تصویرشان با بهترین کیفیت و زیر نور عالی نمایش داده شود و درحالیکه اطلاعات در شرایطی سیال قرار دارد تاثیر متقابلی بر رویداد در حال گزارش دارد و این یکی از مواردی بود که بارها در جریان حوادث فرگوسن مورد نقد قرار گرفت. به نظر می رسد در برخی از موارد رسانه ها در تلاش برای نگاه داشتن مخاطب خود و جذاب کردن روایت در مواردی که ضرورتی هم ایجاد نمی کند به طور فعال و خیره کننده در دل رویدادها حضور پیدا می‌کنند و برروند آنها تاثیر می گذارند.

دربازه هیجانی چنین رویدادهایی که دهها عامل مختلف در کار است دیدن یک چهره معروف رسانه ای که درحال پخش زنده است و می دانید چه مخاطب انبوهی پشت آن وجود دارد رفتارهای معترضان را تغییر می دهد و به نمایش‌های هیستریک مقابل دوربین بدل می کند.این رفتار را در نمونه های خفیف آن در دست تکان دادن‌های پشت‌دوربین در مراسم عمومی‌در تلویزیون ایران بارها دیده‌ایم.

این مساله به یک تناقض‌نما می انجامد. اگر فرض کنیم شبکه های خبری واقعا قصدی جز گزارش رویداد واقعه را ندارند و مساله آگهی‌ها، تاثیر مخاطبان در جذب آن‌ها و فرصت‌های رقابتی بعدی، همچنین صحنه سازی برای مهم جلوه دادن گزارش‌های عادی‌تر نقشی در تصمیم آن‌ها بازی نمی کند و سعی دارند تنها اطلاعات درست و دست اول را گزارش کنند (که بارها در گزارش فرگسون به دلیل نا آشنا بودن خبرنگاران اعزامی به محیط اطلاعات اشتباه -نظیر شایعه زودهنگام استعفای مامور پلیس پیش از اعلام حکم که احتمال نوعی هماهنگی پشت پرده را تقویت می کرد - گزارش شد) حضور آن‌ها به خصوص اگر فعال و کنترل نشده باشد، بر رویدادی که در حال گزارش آن هستند تاثیر می گذارد و ممکن است آن را منحرف کند.

نکته مهم در چنین روندی این است که گاهی در این رویدادها جای خبر و خبرنگار تغییر کرده و شبکه ها برای جذب مخاطب سعی می‌کنند راوی خبر یا گزارش یعنی خبرنگار و گزارشگر را به موضوع گزارش بدل کنند و یا سعی در خلق لحظه‌های دراماتیک داشته باشند.به همین دلیل صحنه ای از پرتاب سنگ به یکی از خبرنگاران CNN به گزارشی بدل می‌شود که بارها و بارها باز پخش خواهد شد.در نمایی دیگر در حین یک گزارش زنده در CNN  جمعیت شروع به شعار دادن علیه این شبکه می کنند و خود این رویداد می تواند به یک رویداد خشن دیگر منجر شود.

در دنیای فیزیک کوانتوم‌داستان معروف عدم قطعیت هایزنبرگ شرایطی را بیان می کند که می توان از آن برای توصیف این فضا کمک گرفت.در دنیای فیزیک کوانتوم و جایی که با ابعاد فوق العاده پایین‌طرف‌هستیم مشکلی وجوددارد که اگر بخواهید همه ویژگی های دقیق یک ذره را اندازه گیری کنید با بحران مواجه خواهید شد. برای مثال اگر بخواهید موقعیت فیزیک آن را مشخص کنید باید به اندازه کافی به آن نزدیک شوید و در این صورت بر اندازه حرکت آن اثر می گذارید و برعکس برای تعیین اندازه حرکت آن ناچار به دست کاری موقعیت می شوید. به عبارت دیگر در این دنیا همیشه با عدم قطعیتی در تعیین و بیان همه مشخصات یک ذره مواجهید. این عدم قطعیت در مثال معروف گربه شرودینگر خود را بروز می‌دهد.به نظر‌می رسد مشابه چنین شرایطی‌در گزارشگری بحران وجود دارد.

اگرچه گاهی هیچ راهی برای حذف این اثر وجود ندارد اما شاید بتوان در مواردی به طور جدی آن را کاهش داد. مخاطب نیاز به داده دقیق و درست دارد و نمایش هیجان بی‌جا کمکی به او نمی‌کند. گاهی خبرنگاری برای تهیه گزارشی ناچار است در شرایط خطر قرار گیرد و گاهی حتی جان خود را در این راه از دست می دهد. زمانی هم  ممکن است بخشی از رویدادهایی که بر او رفته است به روایت بهتر داستان کمک کند اما گاهی هم شبکه ها برای افزایش مخاطب خود دست به بحران سازی برای گزارشگران خود می‌زنند و این حضور در موقعیت را در موارد بی‌جا ایجاد می‌کنند.

 یکی از صحنه های آشنا برای بیننده های این شبکه‌ها گزارش هایی است که همین مجریان ستاره، از وقوع طوفان ها می دهند.آن ها با لباس بارانی به حیاط و یا فضای بارانی می روند وزیر باران شدید‌شروع به گزارش می کنند. گزارشی که در آن فقط گفته می‌شود باران تندی در حال باریدن است و صدا به دلیل بادهای شدید و باران واضح نیست و داده دقیقی نیز ارایه نمی شود.  این دل به طوفان زدن البته که بی دلیل است شما به راحتی می توانید دوربین‌هایی  را در مکانهای امن نصب کنید و حتی با استفاده از دوربین های بی سیم بدون نیاز به فرستادن فیلم بردار به محیط طوفان،  تصاویری خیره کننده از طوفان داشته باشید و مجری هم در محل امنی به گزارش دقیق رویداد و ارایه داده‌هایی بپردازد که برای‌بیننده مفید است.

 در رویدادهای پر حادثه نیز شاید سبک و کم حاشیه بودن خبرنگاران و گزارشگران یکی از راه حل ها باشد.در حالیکه گزارشگری با سابقه می تواند در فضایی دورتر از صحنه درگیری حضور داشته باشد خبرنگاران محلی با تجربه و یا چهره های حرفه ای که الزاما مقابل دوربین شناخته شده نیستند با کمک ابزارهای جمع و جور می توانند به دل ماجرا بروند. در این صورت دیگر نه خبری از سنگ پرانی است و نه تغییر روند داستان و کمترین تاثیر بر روند‌ها گذاشته می شود و شاید گزارش‌ها معتبر تر باشد. گزارشگر ستاره می تواند از اعتبار نامش استفاده کند و منابع متنوعی را به برنامه بیاورد و سئوال های مهم و جدی و تعیین کننده را از آن ها بپرسد آن هم در محیطی به دور از استرس های محیطی که بر نحوه کار تاثیر می گذارد.

البته این‌رویکرد جذابیت بصری‌کمتری دارد و به قول دست اندرکاران، شوی تلویزیونی‌خوبی‌از آن‌در نمی آید. بخشی‌از مشتر ی هیجان زده شبکه شاید به سراغ شبکه‌ای دیگر بروند.تبلیغات کاهش پیدا کرده و بودجه محدود شود. شاید این کار زمانی موفق شودکه الگوی تجاری شبکه های‌خبری تغییر کند.

اما مساله این‌است‌که مخاطبان در نهایت و زمانی که موج هیجان فروکش کرد،ارزش این نوع از گزارشگری را در می یابند.

در حادثه حمله یک فرد مسلح به پارلمان کانادا در اتاوا، گزارشگری مسلط، بدون استرس و حادثه محور - به جای گزارشگر محور - شبکه CBC  کانادا و به خصوص پیترمنسبریج (Peter Mansbridge) نه تنها باعث آرام شدن فضا و انتقال داده های‌حتی‌الامکان معتبر شد، که با استقبال وسیع بیننده ها نیز همراه بود. این نوع گزارشگری از بحران باعث شد تا بسیاری از ناظران رسانه آن را به کلاس درسی برای روزنامه نگاران آمریکایی تشبیه کنند.