معیارهایی برای انتخاب روش پژوهش

معیارهایی برای انتخاب روش پژوهش

مقدمه: مژگان فراهانی-دردهه اخیر، به دلیل محدودیت‌های روش‌های کمی‌گرایانه، توجه به نقش محقق در فرایند تحقیق، امکان بازاندیشی در میدان پژوهش، درگیری تمام عیار محقق در روند پژوهش و...اقبال به روش‌های کیفی رو به فزونی است. در مصاحبه با دکتر ذکایی استادیار دانشگاه علامه طباطبایی پیرامون اهمیت روش تحقیق کیفی و معیارهایی برای انتخاب نوع روش برای پژوهش به گفت‌وگو نشسته‌ایم که حاصل آن در ادامه از نظرتان می‌گذرد.

***

 

دلیل توجه تحقیقات کیفی به بستر و زمینه شکل‌گیری موضوعات پژوهشی چیست؟

پژوهش کیفی به خاطر نوع نگاه، فلسفه و بنیان معرفت شناسیِ هدایت کننده پژوهش، درگیری و حضور بیشتر محقق را طلب می‌کند. البته فرایند کار و تکنیک های پژوهش کیفی نیز، این دخالت را تحمیل می‌کند.

در پژوهش های بزرگ مقیاس می‌توان با تقسیم کار خصوصاً در جمع آوری اطلاعات و تجزیه و تحلیل، فرایند پژوهش را تسهیل کرد اما در روش های کیفی اشراف و درگیری تمام عیار و در روند پژوهش بودن اهمیت حیاتی دارد و  اگر این حضور نباشد نقد و بازاندیشی از دست می‌رود.

پژوهش کیفی مستلزم درگیری بیشتری است که در نهایت به محقق کمک می‌کند تا تأثیر خود را در میدان پژوهش بگذارد و ارتباط خوبی با افراد با موضوعات پژوهش بگیرد. برای مثال وقتی مصاحبه انجام می‌دهید یک رابطه انسانی و ارتباطی برقرار می‌کنید و این نیاز به ارتباط غیر کلامی، مدیریت برداشت و ایفای نقش مناسب دارد. این ها مهارت هایی است که در میدان باید نقد و ارزیابی شود لذا حضور فعال پژوهشگر در میدان را می‌طلبد.

و در نهایت این پژوهشگر است که پس از اتمام کار باید به قضاوت بنشیند که چقدر توانستم در میدان حاضر باشم و نقشی که از من انتظار می‌رود ایفا کنم. چقدر توانسته ام آنچه که باید را ببینم و یا میدان چگونه چشمم را بسته بود. چه میزانی جهت گیری و تمایلاتم بر روی آنچه هست تأثیر گذاشته است؟

رابطه پژوهشگر و موضوع پژوهش در استراتژی های تحقیق مختلف چگونه است؟ حضور فعال محقق در میدان تحقیق در رویکرد های کیفی چه مزایا و معایبی دارد؟

رویکردهای مختلف پژوهشی از این حیث متفاوت اند و به عبارتی نمی توان نسخه ثابتی برای در نظر گرفت؛ رویکردها و مواضع نظری گوناگون نظرات مختلفی در این باره دارند؛ برای مثال، یک محقق فمینیستی قصد تغییر مصاحبه شوندگان و انتقال فهم به آنان را دارد پس توصیف صرف، عینی و بیرونی انجام نمی دهد ؛ یا در مصاحبه نیمه استانداردی که در سنت رئالیستی پژوهش انجام می‌شود و قصد آن شناخت انگیزه ها، دلایل و ذهنیت یک گروه می‌باشد، نیاز به بازاندیشی عمیق تر می‌باشد و محقق به اندازه مخاطبش خود را بیان می‌کند.

پس می‌توان برای پاسخ به این سؤال پیوستاری از اشکال گوناگون درنظر گرفت. از یک طرف، رویکردهای پساساختارگرایانه که به صورت افراطی دائماً در حال بازاندیشی و نقد است و نقش پژوهشگر و مطالعه شونده کاملاً سیال است تا مواضع استانداردتر رویکردهای رئالیستی مثل گراند تئوری که فقط در حد بازاندیشی های ابتدایی در خصوص جنسیت، تحصیلات و ... مطالعه شوندگان را دارد.

اما به طور کلی اگر از میدان تحقیق بسیار دور باشیم، شناخت واضحی از مطالعه شوندگان نداریم؛ دقیقاً مثل یک آیینه که اگر از شما دور باشد تصویر واضحی نشان نمی دهد و اگر بسیار نزدیک باشد وضوحی وجود ندارد. بنابراین برای اغلب موقعیت ها تا حدی حضور پژوهشگر در میدان قابل انتظار است که بتواند به مخاطبان تضمین دهد که جهت گیری، مواضع و نگاه شما بر چگونه دیدن شما تأثیر نگذاشته است و به نظر می‌آید حدی از این بازاندیشی ها ضروری است چون در غیر این صورت منطق طرح کیفی زیر سؤال می‌رود.

البته برخی می‌گویند که اساساً چیزی به عنوان 'بازاندیشی' وجود ندارد و تحقیقات کیفی هرچه بخواهند سهم علایق، هویت، انگیزه ها و زمینه خود را کنترل کند، بدون تأثیر است. اما از این نگاه بدبینانه که بگذریم در پارادایم های رئالیستی ( اعم از رئالیست اجتماعی، انتقادی، انسانی و ...) که اعتقاد بر این است که پدیده اجتماعی را می‌توان شناخت و درکی از آن به دست آورد، حدی از دقت، وسواس و بازاندیشی لازم است که از تأثیر شخصی پژوهشگر بر پژوهش کاسته شود.

مبنای انتخاب رویکرد های کمی یا کیفی در مطالعات رسانه‌ای چه می‌تواند باشد؟

روش ها را به مثابه ی ابزار تحقیق نباید خنثی تلقی کرد. انتخاب ابزار هم کاملاً همسو با موضع و رویکرد نظری محقق و نگاهی است که به امر اجتماعی دارد. برای مثال اگر نظم را پدیده بیرونی بدانند که از منظر بیرونی قابل شناخت است و ازروی رفتار بیرونی افراد می‌توان آن را بررسی کرد باید به سمت ابزاری رفت که این موارد را نشان دهد پس پیمایش ابزاری قطعی است که ناگزیر باید از آن استفاده کرد.

بنابراین وجه مهمی از این انتخاب به موضع معرفت شناسی و منطقی که پژوهشگر برای شناخت خود قائل است، بازمی گردد. فلسفه ای که پژوهشگر به تحقیق دارد ( اعم از پوزیتویست، تفسیری، انتقادی، پست مدرن) می‌تواند روش را هم انتخاب و هم تحمیل کند. برای مثال اگر محقق فکر می‌کند می‌تواند به متن مورد بررسی اش به عنوان شی نگاه بیرونی داشت و آن را تبیین، اندازه گیری و پیش بینی کرد، علت یابی و تعمیم قابل انجام است، در واقع پوزیتویستی به تحقیق نگاه کرده است و باید به سمت روشی چون تحلیل محتوای  کمی یا پیمایش پیش برود.

برعکس اگر فکر کند فقط از راه همدلی است که می‌توان به شناخت رسید، معنا را باید کشف کرد و تفهم به جای تبیین اهمیت می‌یابد، طبیعتاً به سمت کار تفسیری کشیده می‌شود.

از سوی دیگر ملاحظات میدان شناخت و کاربردها، انتظارات و سئوالات پژوهش هم می‌تواند در انتخاب روش تحقیق مؤثر باشد.

برای مثال، اگر در سؤال تحقیق به جای چرایی به دنبال چگونگی و فرایند باشید، طبیعی است که با منطق طرح های کیفی به جواب می‌رسید.

رابطه میان حقیقت و ارزش در تحقیقات کمی و چگونه تبیین می‌شود؟

ابتدا باید به این نکته پرداخت که رسالت محقق چیست و چه نوع شناختی از جهان را می‌تواند به دست آورد و پس از پاسخ دادن به این سؤال است که می‌توان به رابطه ارزش های پژوهشگر و دخالت آن در فرایند پژوهش رسید. برای مثال سنت انتقادی آشکارا از علم برای تغییر دفاع می‌کند؛ یعنی پژوهشگر صرفاً تحقیق نمی کند تا به دانشی برسد بلکه قصد دارد ارزش های خود را به مطالعه شوندگانش انتقال دهد و پژوهشگر باید عملی انجام دهد که آگاهی بخش و قدرت دهنده باشد و وضعیت موجود را تغییر دهد.  به همین دلیل در این روش ها عاری از ارزش بودن پژوهشگر را توهمی بیش نمی دانند و مزیت عالم اجتماعی را در همین می‌دانند که بتواند تغییر ایجاد کند. بر اساس همین رویکرد است که ابزار و روشی را برمی گزینند که تعاملی و تضمین کننده مشارکت پژوهشگر و مشاهده شونده باشد.

پس این خلط بین دانش و ارزش به رسالت و انتظاری باز می‌گردد که پژوهشگر از خود و تحقیق خود دارد. البته در حالت ایده آلیستی تصور بر این است که محقق می‌تواند کاملاً عینی نگاه کند و قضاوت ارزشی خود را کنار بگذارد، ولی این مورد قبول  رویکردهای پساساختارگرایانه و پست مدرن و رویکردهای تفسیری نیست و از نظر آنها  بی طرفی و دور بودن از قضاوت شخصی ضد ارزش به شمار می‌آید و تحقیق را از خاصیت اصلی خود دور می‌کند. البته رویکرد تفسیری دانش را برتر قضاوت و پیشداوری شخصی پژوهشگر می‌داند ولی منصفانه به این موضوع اذعان دارد که آدمی نمی تواند مدعی باشد دانش های قبلی، تجربیات، ذهنیت و هویتش اثری بر روند پژوهش ندارد و نمی تواند جدای از آنها به موضوع تحقیق نگاه کند؛ حتی انتخاب موضوع پژوهش و مسئله تحقیق بار ارزشی دارد.

عینیت و اعتبار چگونه در تحقیقات کیفی محقق میشود؟

در رویکردهای کیفی اعتبار به صورت بین ذهنی بررسی می‌شود. البته تمهیداتی برای افزایش و ارتقاء اعتبار پیش بینی می‌شود برای مثال چند سویه کردن؛ یعنی استفاده همزمان از چند روش پژوهشی یا همراه کردن تفسیر با تبیین و... می‌تواند تأمین کننده اعتبار کار پژوهشی کیفی باشد.

بنابراین استراتژی هایی وجود دارد و به موازات اینها برای افزایش اعتبار می‌توان توصیه‌هایی را به محققین کرد برای مثال؛ استفاده عینی وکامل نقل قول‌ها، اینکه صداهای مختلف در تحقیق شنیده شود، صداهای منفی و مخالف با روند کار هم در گزارش گنجانده شود، با داده ها عادلانه برخورد شود. و آموزش مهارت های اجتماعی و ارتباطی به محققان در بالا بردن اعتبار تحقیق مؤثر است

برای پایایی می‌توان از دستیاری استفاده کرد که داده ها را مجدداً چک کند تا ریزشی در پیاده کردن متون صورت نگیرد. علاوه براین می‌توان کدها، تفاسیر و نتایجی که از مشاهدات به دست آمده را در اختیار کارشناسان قرار داد تا بتوانند راجع به آن قضاوت کنند .

به طور کلی می‌توان گفت به جای Validity که به صورت استاندارد در تحقیقات کمی به کار می‌رود به وثوق پذیری و اعتبار و تصدیق بین ذهنی تأکید می‌‌شود. به نحوی که وقتی مخاطبان نتایج پژوهش را می‌خوانند تأیید کنند که با مشاهدات آنها هم سازگار است. البته برای این کار تمهیداتی هم پیش بینی شده است برای مثال آرشیو کردن داده ها برای بازخوانی مجدد و مشخص نمودن شیوه کد گذاری، میدان مشاهده و ...