پوشش خبری جنگ و صلح

پوشش خبری جنگ و صلح

علی شاکر- موضوع گزارشگری جنگ و صلح برای پژوهشگران حوزه ارتباطات، رسانه و روزنامه‌نگاری به امری جذاب و با اهمیت تبدیل شده است. به خاطر طبیعت دراماتیک جنگ و کشمکش و همچنین اهمیت آن برای دولت‌ها و عموم مردم در رسانه‌ها و سازمان‌های خبری، پول و وقت زیادی صرف این موضوع شده است. بررسی رسانه‌ها از این نظر منجر به مطرح‌ شدن بحث‌های آکادمیک، نظری و مفهومی در این حوزه شده است. این بحث‌ها عبارتند از: تعریف‌های مربوط به جنگ (و اخیرا) تروریسم، ارائه راه‌حل‌هایی برای کشمکش‌ها، مباحث مربوط به حوزه عمومی، اقتصاد سیاسی، مدیریت اطلاعات، تعاریف و نقش منابع خبر رسانه‌ای، شغل روزنامه‌نگاری و عینیت.

در قرون جدید و از دوره جنگ‌های ناپلئونی[1] در نیمه قرن 18 به این سو، گزارش از خط مقدم جبهه کم و به‌ندرت بود. در نیمه قرن 19 ارسال گزراش‌های مربوط به جنگ و پدیدار شدن وسایل اولیه ارتباطی (همچون راه‌آهن و تلگراف) رنگ تازه‌ای به خود گرفت. پیش از این، تنها گزارش‌های مربوط خط اول نبرد، مربوط به نامه‌های سربازان و نامه‌‌های نظامی مربوط به فرماندهان جنگ بود. بی‌شک مشهورترین گزارشگر جنگ در این زمان «ویلیام هاوارد راسل[2]» ایرلندی است. او دو سال از جنگ کریمه[3] گزارش تهیه کرد و به تایمز لندن ‌فرستاد. راسل به عنوان یکی از اولین گزارشگران جنگ عصر نو شناخته می‌شود و گزارش‌هایش از خط اول جنگ برای نخستین‌ بار عموم مردم را با حقیقت جنگ و درگیری آشنا کرد. اعتراض‌های عمومی ناشی از چاپ گزارش‌های او موجب شد تا دولت انگلیس در وضعیت نیروهای خود تجدید نظر کند و سرانجام این اتفاق‌ها منجر به سقوط دولت و استعفای لرد آبردین[4]- نخست‌وزیر وقت انگلستان- شد. البته راسل از سوی برخی متهم به افشای اسناد محرمانه جنگی و همچنین دست‌کم گرفتن توانایی نیروهای انگلیسی شد. این مخالفت‌ها با او سبب می‌شد تا فرماندهان و مسئولان نظامی بریتانیا دیگر با او گفت‌وگو نکنند. فیلیپ نایتلی[5] (1975) ضمن آن‌که در کتابش- درباره پیدایش خبرنگاران جنگی همچون قهرمانان، مبلغان و اسطوره‌سازان- راسل را سرسلسه جماعت بدشانس‌ می‌داند.

طی جنگ جهانی دوم روزنامه‌نگاران مطالبی راجع به سربازان و تجربه‌های روزمره آنان می‌نوشتند. (چنین مطالبی را روزنامه‌نگاران همراه[6] در جنگ اخیر عراق نیز از نیروهای ائتلاف منتشر کردند.) ویژگی دیگر جنگ دوم جهانی، اهمیت یافتن رادیو به عنوان یک رسانه است. مردم از طریق رادیو از اخبار جنگ باخبر می‌شدند و دولت‌ها از همین رسانه برای انتشار اطلاعیه‌های عمومی استفاده می‌کردند. این جنگ همچنین شاهد روزنامه‌نگاران محبوب و پرطرفدار هم بود. همچنان که جنگ جهانی دوم پیش می‌رفت کسانی مانند ارنی پایل[7] به‌خاطر  انتشار گزارش‌های نزدیک به حال و هوای درگیری‌های آن زمان به شهرت رسید. خیلی از همین روزنامه‌نگاران خاکریزهای جنگ جهانی دوم، در جنگ دو کره دوباره به کار برگشتند.

گزارشگری جنگ همیشه برای روزنامه‌نگاران تخصصی جذاب بوده است. روزنامه‌نگارانی که اخبار مربوط به جنگ و کشمکش را پوشش می‌دهند، با داستان‌هایی درباره کار و زندگی خطرناک در جنگ و همچنین زندگینامه‌هایی درباره اتفاق‌های دردناک سر و کار دارند. (Pedelty, 1995:29-30; Tumber,2006) بدین ترتیب کار آنها سخت‌تر و خطرناک‌تر می‌شود؛ چرا که مرز میان دو سوی منازعه می‌تواند نامشخص باشد و روزنامه‌نگاران در معرض مرگ و ربایش قرار بگیرند. با این حال، در سال‌های اخیر سازمان‌های خبری شعبه‌هایی در کشورهای مختلف برای پوشش اخبار خارجی تاسیس کرده‌اند که خبرنگاران جنگ را برای پوشش مستقیم اخبار از طریق ماهواره یاری می‌رساند. در این میان، اینترنت مخاطبان بسیار بیشتری را برای خبرنگاران جنگ فراهم کرد. اکنون خبرنگاران می‌توانند به‌طور مستقیم با تحلیل‌گران و همچنین سوژه‌های مختلف در سراسر دنیا در تماس باشند.

وضعیت بد خبرنگاران بعد از سقوط بغداد در سال 2004 در کنار ناآرامی‌های چچن باعث شد تا روزنامه‌نگاران دریابند شرایط کار نسبت به موقعیت‌های جنگی دهه پیش بدتر شده است. حتی موقعیت کاری چنان سخت شد که بسیاری از آنان توانایی ارسال گزارش مناسب را از دست دادند و دیگر نمی‌توانستند به میانه میدان جنگ بروند، در خیابان‌ها بگردند و براحتی مطلب تهیه کنند. در این شرایط، خبردار شدن از وقایع به‌شدت متکی به گفته‌های دلالان، رانندگان، مترجمان و روزنامه‌نگاران محلی بود. برای همین هم بعد از هجوم نیروهای آمریکایی به فلوجه در نوامبر 2004 به سختی گزارش‌های مستقل از این منطقه منتشر شد. گزارش‌ها از سوی یک عده از گزارشگران همراه با نیروی دریایی که تحت کنترل و محدودیت عملکرد بودند، ارسال می‌شد. به همین دلیل میزان خسارت‌ها و کشته‌‌های عراقی تا هفته‌ها بعد از هجوم آمریکا به فلوجه گزارش نشد. (Tumber &Webster,2006,p21) با وجود تمام این خطرات و مشکلات،‌ بعضی از روزنامه‌نگاران همچنان تحریک می‌شوند که اخبار را از دل میدان جنگ گزارش کنند.

تعاریف جنگ و کشمکش

بعد از جنگ جهانی دوم، برخی از کشمکش‌های کوچک در گوشه‌ و کنار دنیا طبقه‌بندی مربوط به جنگ‌ها و کشمکش‌ها را زیر سوال برد. (Gray1997, p.156) مفهوم «جنگ‌های همه‌جانبه» بیشتر برازنده جنگ جهانی اول و دوم بود تا درگیری‌های فالکلند، روآندا، بوسنی،کوزوو و خلیج فارس؛ چون دو جنگ جهانی تمام امکانات و نیروهای نظامی و غیرنظامی را در بر می‌گرفت. حال آن‌که امروز غیرنظامیان به همان شیوه دو جنگ جهانی بسیج نمی‌شوند. آنان اکنون با پیشرفت تکنولوژی‌های ارتباطی به شاهدان منازعات تبدیل شده‌اند.

در همین حال، بین دو مفهوم «جنگ ما» و «جنگ دیگران» فرق است. پوشش رسانه‌ای «جنگ‌ ما» شامل «سربازان ما» و نبرد آنان به همراه «متحدان ما»ست در مقابل دشمن. در حالی که «جنگ دیگر مردمان» شامل پوشش رسانه‌ای نیروهای ما یا متحدان ما نیست. در مفهوم جنگ «ما» و نوع پوشش آن، طرف «ما» برجسته می‌شود و اخبار برای مخاطبان با جنبه‌های احساسی بیشتری ارائه می‌شود(Tylor,1997,p.130)؛ اما در نمونه دوم، این جنبه احساسی و جانبداری از یک سوی منازعه، از یکدیگر جداست و در موارد بسیاری می‌توان قضاوت میان «جنگ ما» و «جنگ آنها» را در رسانه‌ها مبهم باشد.

افزایش تحلیل‌ها و تفسیرهای سیاسی یکی از دلایل افزایش تلاش‌ها برای اعمال فعالیت‌های نظامی در گفتمان سیاسی یک ملت است. این تفاسیر و تجزیه‌ و تحلیل‌ها نقش مهمی در غلبه بر افکار عمومی ایفا می‌کنند. تصمیم‌های مهمی که نه بر اساس شرایط و فعالیت‌های نظامی، بلکه بیشتر برمبنای فضای سیاسی حاکم گرفته می‌شود. (Gray1997,pp.169-170) بدین ترتیب تا زمانی که گفتمان سیاسی ما تغییر نکند و «جنگ دیگران» به «جنگ ما» تبدیل نشود، کمتر از آن گزارش تهیه می‌کنیم.

وقایع پس از یازده سپتامبر 2001 و نمایان شدن شاخصه‌های آشکاری از جنگ مدرن، به‌طور فزاینده‌ای مرز میان جنگ و تروریسم را تیره و مبهم کرده است. با وجود سلاح‌های هوشمندی که می‌توانند از راه دور سوژه‌ها را مورد هدف قرار دهند، اما باز هم تروریسم جنگ را تا پشت در خانه‌ها کشانده است. به عنوان شکل مرسومی از درگیری‌های بین‌المللی، تروریسم مصونیت غیرنظامیان را رد می‌کند. در نتیجه عکس‌العملی احساسی را شتاب می‌بخشد. (Carruthers, 2000, pp.163-164)

حمله یازده سپتامبر به جهت هدفی که داشت و مجاورت با دنیای غرب، مفاهیم سنتی جنگ و درگیری را مورد تردید قرار داد. اوایل قرن 21، خشونت سیاسی به ابزار اصلی ارتباط میان پیام‌های سیاسی تبدیل شده و حملات تروریست‌ها بخش مهمی از اخبار این هزاره را به خود اختصاص داده است.  اوایل دهه 60 نیز مفهوم «تروریسم بین‌المللی» به همین میزان مرسوم شد. در این دوره تروریسم بین‌المللی با پدیده اتحاد جماهیر شوروی و به طور کلی چپ‌ها گره خورده بود که در پایان به اهداف تروریستی محدود می‌شد. سال‌های ابتدایی دهه 80 نیز این دیدگاه در دولت آمریکا تسری پیدا کرد. از نظر آنان خشونت و دیکتاتوری رژیم‌هایی که ممکن است با غرب و آمریکا هم اتفاقا رابطه مسالمت‌آمیزی داشته باشند، لزوما با تروریسم همسو نیست.

اکنون تروریسم پس از اتمام جنگ سرد به چند دلیل به موضوع اصلی تبدیل شده است. نخست این‌که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به سیاست‌های خشونت‌آمیز ضدآمریکایی پر و بال داد، در حالی که پیش از آن این امر به کشورهای بلوک شرق و کشورهای هم‌پیمان با آنها محدود می‌شد. در حالی که تروریسم در این کشورها به حال نیمه‌خواب و در آستانه قدرت گرفتن بود. دوم آن‌که با برهم خوردن نظم قدیم جهان و فروپاشی شوروی، تعدادی از نیروهای افراطیِ مذهبی و ملی از دل دولت‌های جدید، سر برآوردند. دولت‌های نوپایی که خود برخاسته از دولت شوروی بودند. گروه‌های مذهبی، به‌ویژه در این میان، سیاست‌های خشونت‌آمیزی را در پی گرفتند که به حملات تروریستی منجر شد؛ حملاتی که با مرام گروه‌های قدیمی‌‌تری همچون ارتش سرخ آلمان و بریگاردهای سرخ ایتالیا تفاوت داشت. (Nacos, 2002, pp.21-26)

تکنولوژی‌های جدید رسانه‌ای جار و جنجال‌های گروه‌های تروریستی را به انبوه مخاطبان می‌رسانند. بازارهای جدید رسانه‌ای و تمرکز مالکیت رسانه‌ها شرایطی را فراهم آورده که اخبار بین‌المللی و جهانی همچون اخبار داخلی منعکس شوند. در این میان، رسانه‌های خبری ناخواسته شریک جرم تروریست‌های زیرک شده‌اند. (Nacos, 2002, p.29) گزارش‌های گسترده خبری و توجه عمومی، حتی اگر هویت و انگیزه تروریست‌ها مشخص نباشد، یک پروپاگاندای واقعی و موفق برای آنها فراهم می‌آورد. ( Nacos, 2002, pp.8-10; Tuman, 2003, p.120) امری که پوشش این وقایع تلخ و خونین را تضمین می‌کند، احتمال حمله تروریستی موفق دیگر است. اهمیت ارتباطات برای تروریسم نیز منجر به افزایش پیچیدگی کار تروریست‌ها می‌شود. به عنوان شاخه‌ای نابهنجار از ارتباطات سیاسی، تروریست‌ها از طریق پخش تولیدات خودشان سعی می‌کنند روزنامه‌نگاران را دور بزنند. برای نمونه، نوارهای ضبط شده از بن‌لادن، با آن‌که به طور آماتوری از او گرفته شده است، اما منظور او را به عنوان یک عرب به جهانیان می‌رساند. دور زدن رسانه‌های مرسوم از سوی گروه‌های تروریستی و بکارگیری اینترنت از سوی آنها موقعیتی برای این گروه‌ها فراهم آورده است تا از این طریق بتوانند حتی صحنه سر بریدن گروگان‌ها در عراق را نیز به پخش جهانی برسانند. (Tumber &Webster, 2006)

پروپاگاندا و اقتصاد سیاسی

جنگ ویتنام در دهه 60 و اوایل دهه 70 میلادی بحث‌هایی پیرامون پوشش رسانه‌ای این کشمکش میان دانشگاهیان به وجود آورد. مطالعه هالین[8] در سال 1986 روی رسانه‌های آمریکا و جنگ ویتنام کار خوبی بود که به تجزیه و تحلیل رفتار دولت و نیروهای نظامی طی این درگیری می‌پرداخت. هالین اقتصاد سیاسی رادیکال را بیش از حد جبرگرا می‌داند؛ یعنی همان نظریه‌‌ای که از سوی هرمن و چامسکی در تحلیل سیاست خارجی آمریکا مطرح شده است. او می‌گوید شیوه گزارش رسانه‌ها از وقایع با میزان آگاهی میان نخبگان سیاسی گره خورده است. امری که او نامش را «حوزه اجماع» می‌گذارد. دیدگاه هالین(1986, p.11) با تحلیل محافظه‌کارانه از رسانه‌ها در تضاد است؛ تحلیلی که در آن زمان می‌گفت، رسانه‌ها بنیادهای حاکمیتی را سست می‌کنند. هالین(1986, pp.63-69) می‌گوید رسانه‌ها بر اساس مجموعه‌ای از روال‌ها و ایدئولوژی‌های روزنامه‌نگاری عینیت‌گرا سازمان یافته‌اند. از آغاز جنگ ویتنام تا سال 1967 از سوی برخی نخبگان مخالفت‌هایی با این جنگ صورت گرفت که به نظر نمی‌رسد انعکاس آن با هنجارهای روزنامه‌نگاری عینیت‌گرا مشکلی داشته باشد و آن را بهم بزند. (1994, pp.52-53) با این حال در سال‌های 1967-1963 گزارش‌هایی که از سوی نیروهای آمریکایی و ساکن منطقه جنگی ارسال می‌شد با گزارش‌های رسمی واشنگتن هم‌خوانی نداشت. این شکاف میان نیروهای رسمی و ساکن منطقه منجر به کنفرانس‌های خبری پرآشوبی، به‌ویژه در سایگون، شد. در این دوره، هر دو روایت از وضعیت جنگ گزارش می‌شد. (1986, pp.33-39)

بعدها، آن‌طور که هالین می‌گوید، رسانه‌ها به انعکاس شکست تدریجی اجماع عمومی برای جنگ و همچنین ایدئولوژی جنگ سرد در میان نخبگان سیاسی، برای هدایت جنگ، پرداختند. به عبارت دیگر، رسانه‌ها با تولید اخبار انتقادی بدون عدول از اصول روزنامه‌نگاری عینیت‌گرا جوابگوی فشارها و انتقادهای نخبگان سیاسی بودند. در این وضعیت، جنگ تبدیل به جریان غالب رسانه‌ای می‌شود و رسانه‌های خبری بحث‌ها را به سمت فضای معقول می‌برند. رسانه‌ها بحث‌های غالباً سیاسی را منعکس می‌کنند. وقتی اجماع جمعی در یک جامعه قدرتمند باشد، رسانه‌ها بحث‌های سیاسی را محدود می‌کنند، ولی وقتی اجماع جمعی بر سر یک موضوع کم شود، رسانه‌ها به سوی انعکاس نقطه‌نظرات انتقادی و متنوع دیگر می‌روند. در این وضعیت، کنترل شرایط برای مسئولان بسیار سخت می‌شود. وقتی یک بحث سیاسی از یک فضای اجماع جمعی به سمت مناظره‌های معقول حرکت کند، دولت‌ها و مدیران نگران از کنترل خارج شدن خبر می‌شوند. سانسور و حمله به رسانه‌ها، جنبه‌های آشکار عکس‌العمل مسئولان به فعالیت‌های روزنامه‌نگاران است، این شرایط روزنامه‌نگاران را در موردِ خطاب قرار دادنِ دولت‌مردان، مقام‌های رسمی و غیر رسمی، حساس‌تر و محتاط‌تر می‌کند. (Hallin, 1994, p.71; see also Morrison & Tumber, 1988, p.228 )

مرمین[9] در سال 1996 نظر هالین را بسط داد و گفت طی زمانی که شاهد اجماع جمعی بر سر موضوعی خاص هستیم، رسانه‌ها سعی می‌کنند تا تصور ایجاد تعادل و عینیت را در مخاطبان خود به وجود بیاورند و این کار را با یافتن نکته‌های تعارض‌آمیز احتمالی و برانگیزاننده اختلاف، در روش مسئولان برای رسیدن به اهداف‌شان، نشان می‌دهند. (Mermin, 1996, p. 191) برای نمونه وقتی در واشنگتن بحث سیاسی در جریان نباشد، گزارشگران شروع می‌کنند به مطرح کردن تحلیل‌های انتقاد ‌‌آمیزی که با جملاتی همچون «به نظر می‌رسد که...» آغاز می‌شود. تمرکز روی این زوایای انتقادی استقلال روزنامه‌نگاران را در برابر رهبران سیاسی و اقتصادی نشان می‌دهد. گاهی روزنامه‌نگاران می‌توانند با مطرح کردن موضع‌گیری و بحث انتقادی، احتمال درگیری و ایجاد مشکل در تصمیم‌های سیاسی هنوز گرفته نشده را نیز مشخص کنند.

روابط سیاست اطلاعات و رسانه‌های نظامی

گزارش‌های راسل از جنگ کریمه و پیرو آن گزارش‌هایی که در قرن 19 و 20 از جنگ‌ها ارسال شد، دولت‌ها و ارتش را به سمت محدود کردن رسانه‌ها برای پوشش اخبار جنگ و دسترسی به خط اول جنگ کشاند. دولت آمریکا در جنگ داخلی و جنگ با اسپانیایی‌ها سعی در سانسور و مدیریت جریان اطلاعات داشت که البته در هر دوی آنها ناموفق بود. دولت انگلیس در جنگ بوئر[10] زیرکی بیشتری از خود نشان داد و با ترفند بکار گرفتن گزارشگران به عنوان افسران نظامی، آنها را سرگرم رتق و فتق امور نظامی کرد. انگلیس همچنین انتشار اطلاعاتی را که می‌توانست برای دشمن ارزشمند باشد، محدود کرد. این روند در قرن بیستم نیز که جنگ تبدیل به یک پدیده همه‌گیر شد، ادامه یافت. انگلیس و فرانسه دسترسی خبرنگاران به خط اول جنگ جهانی اول را محدود کردند. پس از آن‌که این دو کشور دیدند آلمان با دعوت از روزنامه‌نگاران کشورهای بی‌طرف، احساس اعتماد عمومی را در کشورهای آنان دچار خدشه کرده، ناگهان از این استراتژی دست کشیدند. نظر عمومی در جنگ جهانی اول این بود که گزارش‌های خبرنگاران که نگاهی انتقادی نیز به عملکرد مسئولان جنگ دارد، خالی از حس وطن‌پرستی و همسو با خواسته‌های دشمن است. با این وجود نباید فراموش کرد، روزنامه‌نگارانی که معمولا با نیروهای نظامی زندگی می‌کنند، با پیامد‌های اجتناب‌ناپذیری همچون مشکل وابستگی به نیروهای نظامی و اجازه نداشتن برای دور شدن از آنها مواجه‌اند. به عبارت دیگر، روزنامه‌نگاران برای دسترسی به خط اول جبهه به نیروهای نظامی وابسته‌اند. این امر در درگیری جزایر فالکلند در سال 1982 و همچنین همراهی روزنامه‌نگاران با نیروهای نظامی در جنگ دوم خلیج فارس خود را نشان داد. (Tumber & Palmer, 2004)

با وجود تمام تفسیرها و تحلیل‌هایی که در ذهن دانشگاهیان و اهالی رسانه‌ مطرح شده بود، برای دولت‌ها و نیروهای نظامی، درس جنگ ویتنام این بود که رسانه‌ها- و به‌ویژه تلویزیون- بودند که تقصیر شکست آمریکا در آسیای جنوب شرقی را به گردن دولت آمریکا انداختند. سیاستمدران و فرماندهان جنگ دریافتند که تمام گزارش‌های سانسور نشده و دسترسی‌های محدود نشده به منطقه و مدیریت غلط اطلاع‌رسانی ارتش در سایگون عامل شکست نیروهای آمریکایی نزد افکار عمومی بود. به همین دلیل، سناریویی مطرح شدکه دیگر این‌گونه اشتباهات در منازعات بعدی تکرار نشود. بدین ترتیب برای آن‌که بتوانند بر قلب‌ها و مغزها حاکم شوند به شیوه‌های مختلف به کنترل اطلاعات پرداختند. این همان خط‌مشی اطلاعاتی بریتانیایی‌ها در جنگ فالکلند و مالاوی است که به طرز نادرستی سازماندهی شد و با نبود برنامه‌ریزی منسجم همراه بود. به عبارت دیگر، ضوابط و فرایند سیستم متمرکز کنترل و همیاری میان دستگاه‌های دولتی در این جنگ وجود نداشت. به نظر می‌رسد معیارهای برخورد دولت انگلیس جنگ فالکلند برمبنای جنگ آمریکا با ویتنام طرح‌ریزی شده بود. در جنگ فالکلند درگیری افکار عمومی تحت تاثیر «امنیت عملیات نظامی» تعریف شد و تمام واژه‌هایی که برای عذرخواهی بکار برده می‌شد، مربوط به سانسور اطلاعات و انتشار اطلاعات غلط بود. ( Morrison & Tumber, 1988, pp.189-190) با این همه، آنچه گزارش می‌شد ناشی از هوشیاری برنامه‌های بریتانیا نبود؛ چرا که مجمع‌الجزایر فالکلند 8‌هزار مایل تا انگلستان فاصله داشت و اخبار از جاهای مختلف کنترل می‌شد. به‌جز شبکه‌ ارتباطی نظامی هیچ وسیله دیگری وجود نداشت که روزنامه‌نگاران بتوانند با آن گزارش‌ خود را ارسال کنند. اطلاعات باید از راه ماهواره «مارلین ست» منتقل می‌شد؛ اما مشکل اینجا بود که آرژانتین هم به این ماهواره دسترسی داشت. پس سیستم ارسال مطالب نمی‌توانست امن باشد. این در حالی است که اکنون با روی کار آمدن سیستم‌های ارتباطی جدید، دیگر کنترل جریان اطلاعات تقریبا غیرممکن شده است.

آمریکایی‌ها از تجربه فالکلند که نیروهای نظامی و گزارشگران را در جنگ باهم همراه می‌کرد، بهره بردند. در سال 1980 بحث‌هایی بین سازمان‌های خبری و وزارت دفاع آمریکا برای تصویب قوانینی به منظور همکاری مطرح شد. نخستین آزمون برای همکاری بین سازمان‌های خبری و نیروهای نظامی مربوط به جنگ گرانادا در سال 1983 است. اما در همین حال که رابطه دوستانه میان رسانه‌ها و نیروهای نظامی آنچه بیشتر به چشم می‌آمد،‌ اعتراض 600 خبرنگاری مطرح شد که در میان این جنگ در بارادوس دریای کارائیب گیر افتاده بودند و نمی‌توانستند گزارش خود را ارسال کنند.

دو روز پس از نخستین حمله، 15 گزارشگر و عکاس اجازه ورود به جزیره را پیدا کردند. نیروهای نظامی تعهدی برای تامین نیازهای سازمان‌های خبری نداشتند. انتقادها وقتی بالا گرفت باعث شد تا کمیسیونی به ریاست ژنرال وینت سایدل[11] تشکیل شود تا به بررسی چشم‌انداز پوشش عملیات نظامی از سوی رسانه‌ها بپردازد. یکی از توصیه‌های اصلی این کمیسیون آن بود که رسانه‌های داخلی باید برای پوشش عملیات نظامی آینده آماده شوند و دسترسی بیشتری نسبت به دیگر رسانه‌ها برای پوشش اخبار عملیات جنگ داشته باشند. این توصیه‌ها در عملیات آزادسازی یک دریانورد در خلیج فارس(1988) و همچنین در پاناما(1989) که نیروهای آمریکایی در آن شرکت داشتند به اجرا در آمد. این امر برای گزارش‌های خبرنگاران که با هم به پوشش خبری یک واقعه می‌پردازند مشکلات زیادی به وجود می‌آورد؛ چون دولت و وزارت دفاع آمریکا از تجهیز دیگر گروه‌های خبری و روزنامه‌نگارانی که قادر به پوشش مستقیم خبر جنگ نبودند، جلوگیری می‌کرد. خود ژنرال سایدل هم منتقد این شیوه برخورد بود که فقط گروه‌هایی را که گزارش مستقیم ارسال می‌کنند را به منطقه راه بدهند. این بحث میان نیروهای نظامی و رسانه‌ها همچنان در جنگ پاناما پی گرفته شد. در درگیری‌‌های سومالی(1990) و هایتی(1994) این شیوه که تنها گروهی از خبرنگاران به منطقه جنگی اعزام شوند جواب داد، ولی  همچنان نقص‌های این شیوه گزارش فرستادن از منطقه جنگی، چندان مورد رضایت رسانه‌ها نبود.

زمان جنگ اول خلیج فارس گزارشگران، اخبار جنگ را پس از جلسات رسمی توجیهی و به صورت گروه‌های خبری سازمان‌یافته ارسال می‌کردند. روزنامه‌نگاران  نمی‌توانستند مسیر زیادی از مقر خود دور شوند و باید یک رونوشت[12] از کاری که می‌خواستند بفرستند را به نیروهای امنیت نظامی تحویل می‌دادند. در این میان، هرچند گروه‌های خبری سازمان‌ یافتند، ولی بیشتر روزنامه‌نگاران مایل بودند که به‌طور مستقل به منطقه سرکشی کنند. البته نتیجه این نابسامانی سرخوردگی رسانه‌ها بود و سردرگمی نیروهای نظامی. پوشش جنگ عراق در سال 1991 مدیریت ادارک موثری را به نمایش گذاشت که پس از آن حتی نظر رسانه‌های خنثی و بی‌جهت نیز به این موضوع جلب شد. (Bennett& Paletz, 1994; Kellner, 1992; Mowlana,Gerbner, & Schiller, 1992;Taylor, 1997)

«نیویورک تایمز» سال‌ها بعد درباره این شیوه پوشش خبری نوشت: جنگ خلیج فارس (در سال 1991) جنگ را به صورت امری شیک و پر زرق و برق نشان داد. گزارشگران تلویزیونی با خوشحالی و مسرت تصاویر همه‌فهمی را به مخاطبان عرضه می‌کردند که در راستای اهداف پروپاگاندای دولت و نظامیان بود. این تصاویر تنها گوشه کوچکی از واقعیت جنگ را به نمایش می‌گذاشت. گویی این جنگ منظره زیبا یا برنامه‌ای سرگرم کننده است.(Hedges, 2002, pp. 142-143)

در خلال کشمکش‌های کزوو رابطه رسانه‌ها و نیروهای نظامی به دلیل محدود کردن آنها و کنترل اطلاعات از سوی نیروهای نظامی به سردی گرایید. در جنگ افغانستان که تمامی اعضای تحریریه به‌شدت زیر فشار مرامنامه پنتاگون بودند. شکایت اصلی خبرنگاران از کاهش دسترسی آنان به مناطق جنگی به دلیل حمله هوایی به طالبان و محدود کردن اطلاعاتی بود که از سوی پنتاگون سرچمشه می‌گرفت.

بمباران عراق در سال 2003 به دلیل ضعیف بودن نیروی هوایی عراق پس از 4 هفته منجر به پیروی نیروهای ائتلاف شد. میزان کشته‌های نیروهای ائتلاف پایین بود، اما تعداد کشته‌های عراقی اعلام نشد. وقتی راجع به کشته‌های عراقی از تامی فرانکس[13] فرمانده نیروهای نظامی آمریکا پرسیدند، گفت: «ما حساب اجساد را نداریم» البته این امر به دلیل گستردگی کشته‌شدگان عراقی چندان هم عجیب نبود. اما فرضیه‌هایی آن زمان مطرح شد که می‌گفت میزان کشته‌شدگان چیزی بین 15 تا 30 هزار نفر است. سال 2004 تیمی تحقیقاتی از دانشگاه جان هاپکینز میزان کشته‌های عراقی در جنگ را 100 هزار نفر برآورد کرد. حفظ امنیت  برای آمریکایی‌ها سخت شد و میزان کشته‌های آنان بین سال‌های 2003 تا 2005 افزایش یافت؛ چرا که آنها به جای آسمان باید روی زمین با عراقی‌ها مواجه می‌شدند.

تجربه ویتنام هنوز بخشی از دولت و نیروهای نظامی را نسبت به واکنش منفی به تصاویر کشته‌ها و زخمی‌های جنگ نگران می‌کرد. نظامیان و سیاستمداران آمریکایی از نشان دادن تصاویر اجساد خونین مردم عادی و سوء‌استفاده از عکس‌های شکنجه زندانیان ابوغریب بیشتر از مواردی همچون روشن شدن دلیل اصلی حمله به عراق نگران بودند. آنها همچنین از پوشش رسانه‌ای اجسادی که به آمریکا برمی‌گشتند، هراس داشتند و برای همین هم بین‌ سال‌های 2003 تا 2004 این کار به صورت مخفیانه انجام می‌شد و اجازه نمی‌دادند هیچ فیلم یا عکسی از کشته‌شدگان آمریکایی در عراق منتشر شود؛ چرا که نشان دادن تابوت‌ها و هواپیمای ویژه حمل این اجساد مایه شرمساری نیروهای نظامی بود. به ناچار نگرانی نسبت به افکار عمومی در آمریکا، رهبران نظامی را وا داشت تا به‌ بازبینی و مرور مدیریت اطلاعات اعمال شده بپردازند. آنها در همین حال باید مراقب می‌بود نه تا این برخوردها منجر به سانسور اطلاعات نشود. این امر می‌توانست ادعای رسانه‌های آزاد و دمکراتیک را زیر سوال ببرد و از تاثیر گزارش‌های ارسال شده، بکاهد. به عبارتی، مدیریت در این برهه باید ترکیبی از روش‌هایی باشد که جریان پوشش مثبت و مستمر رسانه‌ها در آن دیده شود و حداقل در ظاهر گردآوری اخبار به طور مستقل توسط رسانه‌ها در آن منظور شود.

همراهی و عینیت

یکی از نکات بارز جنگ فالکلند جای‌گیر شدن و همراهی نیروهای نظامی و روزنامه‌نگارن در میدان جنگ است. این امر بدان معنا نیست که در این منطقه جنگی روزنامه‌نگاران اجازه داشتند با نیروهای نظامی تا جبهه مقابل همراهی کنند و سپس به هتل بیایند و گزارش خود را روی خط بگذارند. بلکه باید طی ماه‌ها تمام روز خود را با همه سختی‌ها و خطراتش با نیروهای نظامی می‌گذراندند و این همراهی مستمر دنیای مشترکی میان آنها به وجود می‌آورد. در گزارش وقایع ایرلند شمالی، نقش شاهدان عینی اهمیت زیادی داشت. این مورد مانند درگیری فالکلند که وقایع از صافی تعامل با نیروهای نظامی می‌گذشت، تفاوت داشت. در جنگ فالکلند روزنامه‌نگاران نسبت به دنیای نیروهای نظامی شناخت پیدا می‌کردند و دوستانه با آنها برخورد می‌کردند و نسبت به حرفه‌ای‌گرایی نیروهای انگلیسی لب به تحسین می‌گشودند. در این جنگ بحث دو مفهوم داغ شد؛ یعنی روزنامه‌نگار به‌عنوان یک ناظر و یا همچون یک عامل و شریک ماجرا. (Morrison & Tumber, 1988, Chapter 6)
نتیجه این بحث در آن زمان این بود که روزنامه‌نگاران تنها تجربه زندگی با نیروهای نظامی را به نمایش نمی‌گذارند، بلکه از طریق آن سعی می‌کنند خود را جزئی از ماجرای درگیری نشان دهند.
در نتیجه هرچند روزنامه‌نگاران با اعزام نیروی نظامی به اقیانوس اطلس جنوبی موافق نبودند، اما درگیری پس از چندی اجتناب‌ناپذیر شد و آنها با نیروهای نظامی احساس علایق مشترکی پیدا کردند. و به نوعی یک عزم مشترک برای مواجهه با خطر‌های این راه میان آنها شکل گرفت.(p. 97)

جنگ سال 2003 عراق بیشترین میزان پوشش خبری را در میان جنگ‌های سال‌های اخیر به خود اختصاص داد. بیش از سه هزار خبرنگار در این منطقه حضور داشتند. از این سه‌هزار نفر، 500 نفر با نیروهای نظامی همراه بودند و بقیه به‌طور پراکنده در منطقه به‌عنوان روزنامه‌نگاران آزاد یا مستقل برای برای رسانه‌ها گزارش خبری می‌فرستادند. کنترل و مدیریت اخبار از سوی نیروهای نظامی و دولت آمریکا در این جنگ روال و میزان متفاوتی داشت.

‌همراهی روزنامه‌نگاران[14] در جنگ عراق نیز با همراهی آنان در جنگ فالکلند به‌نوعی متفاوت بود. این بار وزارت دفاع آمریکا برنامه حساب‌شده‌ای را با مشاوره سازمان‌های خبری برای خبرنگاران درنظر گرفت و آنان را در بخش‌‌های مختلف نیروهای نظامی مستقر کرد. جلسه‌های توجیهی میان نیروهای پنتاگون و سازمان‌های خبری شکل گرفت و روزنامه‌نگاران به همراه نیروهای نظامی در نوامبر 2003 درباره خطرات غیر مترقبه این جنگ آموزش دیدند. هم نیروهای نظامی و هم روزنامه‌نگاران، دیگر رغبتی نسبت به سیستم انتقال گروهی از روزنامه‌نگاران برای تهیه گزارش و همچنین اتکای صرف به جلسه‌های توجیهی -که در جنگ‌های قبلی بکار گرفته می‌شد- نداشتند. برخی از روزنامه‌نگاران نگرانی خود را نسبت به جریان همراهی با نیروهای نظامی، به‌ویژه برای حفظ بی‌طرفی، ابراز کردند. مشکل دیگر، شانس به خط اول نبرد رسیدن بود، در حالی که سازمان‌های خبری بی‌صبرانه منتظر ارسال گزارش زنده از منطقه بودند. و خبرنگاران باید عکس‌های فوری از جنگ ارسال می‌کردند، انگلیس و آمریکا هم از این‌که مردم عکس‌های ناجور و بدشکل دریافت می‌کنند، گله داشتند.(Tumber & Plumer, 2004, p.7)

جریان همراهی روزنامه‌نگاران با نیروهای نظامی به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی شده بود که سازمان‌های خبری، بیشتر از گزارشگرانی که به‌تنهایی به منطقه جنگی آمده بودند، فضا برای کار داشتند. این امر کار را برای خبرنگاران آزاد سخت می‌کرد و آنان بدون تعهد دادن به سازمان‌های خبری نمی‌توانستند اعتبارنامه‌ای برای عبور و مرور دریافت کنند. با این کار وزارت دفاع آمریکا به‌راحتی می‌توانست بر سازمان‌های خبری که به آنها اجازه کار داده نظارت داشته باشد و جلوی رفتارهای غلط احتمالی را در این محدوده خبری بگیرد. همراهی روزنامه‌نگاران با نیروهای نظامی سبب می‌شد تا این روزنامه‌نگاران برای انجام کارهای خود از خط‌مشی و خطوط معینی پیروی کنند. آنها اسنادی را امضا می‌کردند که بر اساس آن معلوم می‌شد، چه چیزهایی را مجازند که منتشر کنند و چه چیزهایی را مجاز نیستند. برای نمونه این روزنامه‌نگاران نمی‌توانستند چیزی از عملیات بعدی بنویسند و یا مکالمه‌ تلفن‌های ماهواره‌ای و تلفن‌های همراه را کنترل کنند. فقط تا محدوده‌ای که خود نیرو نظامی به آنها اجازه می‌داد، می‌توانستند با ماشین تردد کنند. همچنین گرفتن عکسی که در آن چهره یا نوار اسم روی پیرهن نظامی عراقی‌ها نشان داده می‌شد مجاز نبود. (Tumber & Plumer, 2004, p.16) با تمام این محدودیت‌ها، وقتی که خبرنگاران همراه با نیروی نظامی اجازه یافتند تا از منطقه جنگی گزارش تهیه کنند، این خبر سردبیران رسانه‌های خبری را خوشحال کرد. هرچند که توفان شن و حرکت سریع نیروهای نظامی کمی در کار آنها اخلال ایجاد کرد. ( Tumber & Plumer, 2004, p.19)

زمان زیادی از این اتفاق نگذشت که اعتراض‌ها شروع شد. برخی از روزنامه‌نگاران از دسته‌ای که همراه آن شده بودند گله داشتند؛ چون با آن گروه جایی نتوانستند بروند و از جایی بازدید نکردند. به همین دلیل برخی از آنها دسته خود و برخی دیگر رسانه‌ای که در آن مشغول بودند را ترک کردند. البته این موضوع برای رسانه‌ها و خبرنگاران مستقلی که هیچ منبع خبری برای ارائه گزارش نداشتند، چندان مشکلی به حساب نمی‌آمد. برخی دیگر از روزنامه‌نگاران هم از فرستادن یک رونوشت به ارتش چندان راضی نبودند. یکی دیگر از مشکلات امنیت روزنامه‌نگاران بود. آنان می‌باید به محافظت دسته نظامی که در آن مشغول بودند متکی باشند. دسته‌هایی که خود نیز در خطر مرگ یا جراحت ناشی از جنگ بودند. احتمال دستگیری روزنامه‌نگاران هم وجود داشت و این‌که اگر اسیر شدند آیا با آنها بر اساس کنوانسیون ژنو برخورد می‌شود یا به‌عنوان جاسوس اسیر خواهند شد. برای آن دسته‌ای از خبرنگاران هم که سعی می‌کردند به‌طور مستقل گزارش تهیه کنند، خطرهای زیادی وجود داشت. این خطرها نه فقط به دلیل رفتار تبعیض‌آمیز (در مقابل روزنامه‌نگارانی به صورت «همراه» با نیروهای نظامی به صحنه نبرد رفتند!) با آنان و مشکلات تنگناهای ارتباطی، بلکه به این خاطر که آنان هر لحظه ممکن بود که مجروح شوند یا بمیرند.(Tumber & Plumer, 2004, p.7)

حل کشمکش[15] و روزنامه‌نگاری صلح

در 10 ساله اخیر(و شاید هم بیشتر) روزنامه‌نگاران و محققان به مفاهیم و پارادایم‌های جدیدی در پوشش اخبار مربوط به کشمکش‌ها علاقه نشان داده‌اند. کتاب‌ها و مقاله‌هایی به مفهوم «روزنامه‌نگاری صلح» در مقابل «روزنامه‌نگاری جنگ» پرداخته‌اند و این‌که رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران چگونه می‌توانند نقش موثرتری در گزارش و حل و فصل کشمکش‌ها داشته باشند. برخی دیگر نیز به نقش رسانه‌ها در دیپلماسی عمومی و حل تضادها پرداختند.

اگر جنگ ویتنام به عنوان اولین جنگ تلویزیونی شده شناخته می‌شود، جنگ اول خلیج فارس نیز با گزارش‌های خبری 24 ساعته و به‌ویژه با ورود سی‌.ان.ان به عرصه خبررسانی شهرت دارد. این برتری سی‌.ان.ان موقع بمباران ناگهانی بغداد پدیدار شد که خبرنگارانی چون کریستن امان‌پور[16] و پیتر آرنت[17] در آنجا حضور داشتند. سی‌.ان.ان امتیاز دیگری نیز پیدا کرد؛ به‌طوری‌که اکنون از نام این شبکه برای توصیف پدیده تاثیرات شبکه‌های 24 ساعته خبری استفاده می‌کنند. «تاثیر سی‌.ان.انی»[18] واژه‌ای است که نخستین بار کارکنان پنتاگون برای توصیف تاثیر پوشش اخبار 24 ساعته زنده روی جریان تصمیم‌سازی دولت بعد از جنگ سرد به‌ کار بردند؛ چرا که پوشش کامل وقایع با تصاویر و موضوع‌های موثر، آگاهان سیاسی- و به‌ دنبال آن دولت‌ها- را در تصمیم‌سازی درباره سیاست‌ خارجی تحت تاثیر قرار می‌دهد.(Livingston, 1997 & Robinson, 2002) محتوای احساس‌برانگیز گزارش‌های خبری  از جنگ ممکن است توجه عموم را به سوی خود جلب کند و تصمیم‌گیرندگان سیاسی را تحت فشار قرار دهد. (Seib, 2002, p. 27) منتقدان اثر سی‌.ان.انی این موضوع را یکی از عوامل موثر در تصمیم‌گیری سیاسی می‌دانند. در بسیاری از موارد اثر سی.ان.انی تکیه‌گاهی برای سیاست‌هایی است که در خلاء مانده‌اند.

از این منظر، یکی دیگر از نقش‌های رسانه حل‌کننده کشمکش‌هاست. برای نمونه مدل کشمکش سیاسی ولفسفیلد(2003) به نقش رسانه‌ها در حل منازعات توجه می‌کند. منابع قدرتمندی که رسانه‌ها را کنترل می‌کنند در طی زمان و موقعیت‌های مختلف، متفاوت است. این امر به میزان قدرت انحصار همین منابع در رسانه‌ها برمی‌گردد. وقتی قدرت اعمال نظر این منابع ضعیف شود، رسانه‌ها نقش مستقلی در این رابطه ایفا می‌کنند تا با فراهم آوردن یک تریبون بهتر برای سمت ضعیف منازعه، نمایش بهتر و همه‌جانبه‌تری از واقعه‌ای که در حال اتفاق است به نمایش بگذارند. ولفسفیلد برای این‌که ببیند روزنامه‌ها در یک کشمکش تا چه حد منفعل یا فعال عمل می‌کنند به بررسی این منابع پرداخته است.(Wolfsfeld, 2004;Wieman, 1994; Gilboa, 1998) حامیان روزنامه‌نگاری صلح، نوع متفاوتی از دستور جلسه کاری را مطرح می‌کنند که بیشتر از این‌که نظریه باشد، یک مانیفست است.

چیزی که حامیان روزنامه‌نگاری صلح مطرح می‌کنند این است که ابتدا بدانیم چه اتفاقی افتاده و چگونه باید آن را گزارش کرد؟ از طرف دیگر، برای جامعه چه فرصت‌هایی می‌توان ایجاد کرد تا با ارزش‌های مربوط به صلح با آن روبه‌رو شود؟ (Lynch & McGoldrick, 2005, p. 5) از نظر آنها، روزنامه‌نگاری صلح روش‌های عملی برای سردبیران و گزارشگران است تا از این طریق خوانندگان و مخاطبان خود را در برابر پروپاگاندا تجهیز کنند و روش‌های درست رمزگشایی را به آنان بیاموزند تا آنان نیز قدرت تحلیل وقایع را پیدا کنند. (Lynch, 2005, p. 75) با این تعریف مشخص می‌شود که چرا روزنامه‌نگاری صلح نسبت به تمرکز روی جنبه‌های فردی و داوطلبانه برای ترویج درگیری و شکل‌گیری منازعه‌ها انتقاد دارد و بیشتر بر جنبه‌های ساختاری در شکل‌گیری منازعه‌ها و به‌وجود آمدن جنگ‌ها تاکید می‌کند. (Hanitzsch, 2007; Phillip, 2006; Tehranian, 2002)

اصول پذیرفته شده در این شیوه روزنامه‌نگاری بر اساس ارزش‌های حرفه‌ای بی‌طرفی در گزارش جنگ، خودداری از سوی‌گیری و تلاش برای عینیت‌گرایی و همچنین احتراز از هواداری از یک سوی منازعه است. البته این جنبه‌ها بدون شناخت منطق و دینامیک منازعه‌ها کمکی به ما نمی‌کند. برای نمونه در مورد جنگ بوسنی این نکته مطرح می‌شود که شیوه کار گزارشگران جلوی برخی از شرارت‌ها را گرفت یا آنها را به تاخیر انداخت. (Botes, 1996, p. 6)  برخی دیگر از تمایل روزنامه‌نگاران در نوشتن برضد صرب‌ها انتقاد کردند. دورنمای حقوق بشر نیز در این منازعه بیشتر متاثر از تصاویر رسانه‌ای بود که در طی بمباران کوزوو ارسال می‌شد. (Hammond & Herman, 2000, p.124) خطری که روزنامه‌نگاران را تهدید می‌کند آن است که آنان بیشتر از این‌که یک گزارشگر باشند، به میانجی‌هایی برای صلح تبدیل شوند. در حالی که آنان باید قلب منازعه را دریابند و آن را در جریانی که منجر به کاهش آتش منازعه می‌شود هدایت کنند. همچنین این روزنامه‌نگاران می‌توانند با مطرح کردن مشکلات و مسائل مشترکی که هردو سوی جنگ با آن دست به گریبان‌ هستند، به حل منازعه کمک کنند.

در این میان، رسانه به جایی برای تبادل نطقه‌نظرها و بحث‌های مختلف برای حل منازعه تبدیل می‌شود. برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی و میزگردهای تخصصی می‌توانند نقش سازندگان صلح را ایفا کنند. (Botes, 1996, p. 7 & Tehranian, 1996, p. 3) برخلاف میانجی‌ها و واسطه‌های ایجادکننده صلح، روزنامه‌نگاران اهداف حرفه‌ای و عینی و الزامات دیگری را مد نظر دارند. آنان به دنبال سودند و تاکید روی خشونت‌ها و ساده‌سازی منازعه‌ها ارزش کالایی را که ارائه می‌دهند، بیشتر می‌کند.

منافع رسانه‌ای در یک کشمکش روی دعواها و شاخص‌های دراماتیک و خشن متمرکز است. وقایعی که به‌عنوان هسته مرکزی کشمکش‌ها مطرح می‌شود. (Botes, 1996, p. 7-8) هواداران روزنامه‌نگاری صلح معتقدند که رسانه‌ها تحت تاثیر ارزش‌های خبری خشونت‌مدار به وقایع اطراف خود واکنش نشان می‌دهند. آنها برای تبادل نظر مشترکی که بر مبنای قضاوت‌های اخلاق همگانی و یا حتی زبان و تصورات مشترک بنا نشده است؛ بر مفهوم نوعی بی‌طرفی تاکید می‌کند که بر تنوع دیدگاه‌ها استوار است.(Lynch, 2003) دیدگاه بی‌طرفی هوادارن روزنامه‌نگاری صلح بر مطرح کردن صلح به عنوان فرصت و بختی در بحث‌های ملی و بین‌المللی متکی است.

 


 

 توضیحات:

* هاوارد تامر(Howard Tumber)، از 1988 استاد دپارتمان جامعه‌شناسی دانشگاه سیتی لندن است و تاکنون 7 کتاب در زمینه جامعه‌شناسی خبر و روزنامه‌نگاری از او منتشر شده است. دغدغه سال‌های اخیر او نقش روزنامه‌نگاران در گزارش درگیری‌های بین‌المللی است.

* این مقاله ترجمه فصل 27 این کتاب است:

- The Handbook Of Journalism Studies,(2009), Edited by: Karin Wahl-Jorgenson & Thomas Hanitzsch, First Publish, Routledge, pp. 386-397 

[1] - منظور مجموعه‌ای از جنگ‌هایی است که در دوره حکومت ناپلئون بناپارت بین امپراتوری فرانسه و متحدانش از یک سو و نیروهای متغیر ائتلاف بین سال‌های ۱۸۰۳ تا ۱۸۱۵ اتفاق افتاد. قدرت فرانسه که با فتح بیشتر اروپا به تندی افزون می‌شد، در سال ۱۸۱۲ در اثر عواقب اشغال روسیه، شدیداٌ کاسته شد. در نهایت امپراتوری ناپلئون متحمل شکست کامل نظامی شد که به بازگشت بوربون‌ها به سلطنت فرانسه منجر شد. م

[2] William Howard Russell

[3] - نیکلای اول، تزار روسیه بدون توجه به نظرات بریتانیا و فرانسه، برای تصرف تنگه های بسفر و داردانل و رسیدن به آب‌های گرم، به ناوگان دریایی امپراتوری عثمانی در دریای سیاه حمله کرده و ناوگان عثمانی را نابود می‌کند. سپس به سرزمین‌های رومانیایی امپراتوری عثمانی لشکر می‌کشد. فرانسه و انگلیس  مارس سال 1854 میلادی به روسیه اعلان جنگ می‌کنند و نیروهای ملکه ویکتوریا و ناپلئون سوم روز 14 سپتامبر سال 1854 وارد اوپا توریا در شبه‌جزیره کریمه می‌شوند. آنها در سواحل رودخانه آلما سربازان روسیه تزاری را شکست می‌دهند. چند ماه بعد، تزار روسیه تقاضای صلح می‌کند. پیمان صلح در روز 30 مارس سال 1856 میلادی در پاریس امضا می‌شود و نیکلای تحقیر شده سرزمین‌هایی که در خاک عثمانی تصرف کرده بود را دوباره به امپراتوری عثمانی بازپس می‌دهد. م

[4]  Lord Aberdeen

[5] Phillip knightly

Embedded Journalists  [6]   به معنی استقرار یا جای‌گیر شدن روزنامه‌نگاران در دسته‌های نظامی است که به دلیل همراهی آنان با این نیروها، «روزنامه‌نگاران همراه» ترجمه شده است. م

[7] Ernie Pyle

[8] Hallin

[9] Mermin

[10] - دو جنگ بوئر(Boer) اواخر قرن نوزدهم (۱۸۸۰ تا ۱۸۸۱) و اوایل قرن بیستم (۱۸۹۹ تا ۱۹۰۲)  در بین بریتانیا و قبایل بومی سرزمین آفریقای جنوبی درگرفت. نیروهای انگلیسی هرچند در جنگ اول زمین‌گیر شدند، اما در جنگ دوم با وجود مقاومت بوئرها، عاقبت بریتانیا توانست نیروهای آنها را شکست دهد و بسیاری از بوئری‌ها را اردوگاه‌های کار اجباری بفرستد

[11] Winet Sidle

[12] Copy

[13] Tpmmy Franks

[14] Embedding of journalists

[15] Conflict Resolution 

[16] Christine Amanpour

[17] Peter Arnett

[18] CNN Effect