گزارش‌ و توصیف؛ پرهیز از فراموشی

گزارش‌ و توصیف؛ پرهیز از فراموشی

مردم به هزار و یک دلیل روزنامه‌ها را ورق می‌زنند. برخی فقط عکس‌ها را تماشا می‌کنند. بعضی به تیترها و روتیترها و زیرتیترها و سوتیترها نگاهی می‌اندازند. عده‌ای گاهی خبرها را هم مرور می‌کنند. معدودی هم، گزارش‌های صفحات لایی را نیمه کاره یا تا پایان می‌خوانند و فقط شماری ناچیز- که ممکن است روزنامه‌نگار، دانشجوی روزنامه‌نگاری یا استادان این رشته باشند- به شیوه نگارشی گزارش‌ها هم توجه می کنند و به همین دلیل، کمتر کسی از فراموش شدن یک شیوه نگارشی در خبرنویسی یا گزارش‌نویسی آگاه می‌شود، حتی اگر آن شیوه، مانند توصیفی‌نویسی، روزگاری محبوب مخاطبان رسانه های مکتوب و روزنامه‌نگاران بوده باشد.

بهانه نوشتن این یادداشت را از زمانی پیدا کرده‌ام که حس می‌کنم مدت‌هاست از شمار توصیفی‌نویسی در گزارش‌های مطبوعات کاسته شده است و گرچه کنار گذاشته شدن برخی شیوه‌های نگارشی در ادبیات و روزنامه‌نگاری امری ناگزیر است که با تغییر سلایق، جهت گیری‌های فکری و دل‌‌مشغولی‌های جوامع بشری رخ می‌دهد و پیش‌تر نیز روی داده است اما شاید چنین سرنوشتی برای توصیفی‌نویسی هنوز خیلی زود باشد. در این نوشتار به برخی از دلایل کاهش استفاده از توصیفی‌نویسی در مطبوعات کشورمان اشاره کرده‌ام:  

شیوه‌های غلط نوشتاری در توصیفی‌نویسی در کم شدن محبوبیت آن‌ها بین مخاطبان روزنامه‌ها و در نهایت کنار گذاشته شدن‌شان تاثیر دارد. هرچند بسیاری از استادان روزنامه‌نگاری بر این باورند که توصیف در گزارش بیشتر به توصیف در داستان شباهت دارد، اما مدتی است توصیف در برخی از گزارش‌های موسوم به توصیفی، شبیه به توصیف در قطعات ادبی و انشائی شده است که به واسطه مجموعه‌ای از صفات فرضی و نامشخص صورت می‌گیرد. لئونارد بیشاپ داستان نویس، ویراستار و مدرس رشته نویسندگی خلاق در آمریکا، در توضیح دلیل فرضی خواندن این صفات می‌گوید مخاطبان در مواجهه با این صفت‌ها ناچارند بدون کمک نویسنده، جزئیات مطلب را با تخیل خود بسازند چرا که آن‌ها عینی نیستند.

پاشنه آشیل در استفاده از صفات فرضی معنای کاملا نسبی و سلیقه‌ای آن‌هاست؛ برای مثال زیبایی یا زشتی دقیقا چه معنایی دارد؟ خوش پوشی یعنی چه؟ شرور را چه طور معنا می‌کنیم؟ آیا گزارشگر و خواننده درباره بدی یا خوبی تعریفی یکسان دارند؟ ملموس‌ترین نمونه را در این باره استاد قاضی زاده در کلاس های گزارش نویسی شان ارائه می دهند که بهتر است به جای این که بنویسیم اتاقی بزرگ است، بزرگی اش را با ذکر ابعادش به خواننده بفهمانیم.

استفاده نابجای برخی گزارشگران از توصیفی‌نویسی نیز یکی از عوامل تبعید تدریجی این شیوه نوشتاری به قلمرو فراموشی است.  درصدی از توصیفی‌نویسی در رسانه‌های مکتوب، این روزها حاصل تلاش نویسندگان آن‌ها برای تحریک هرچه بیشتر احساسات مخاطبان در بحران بایکوت خبری روزنامه‌نگاران از سوی منابع خبری است. در این شرایط، گزارش نویسان ناچارند زوایای تاریک خبر را که باید در گزارش روشن شوند همچنان تاریک باقی بگذارند و ضمن روایت دوباره خبر کهنه در گزارش با استفاده از توصیف، ترحم یا خشم مخاطبان را برانگیزند، آن‌ها را بترسانند، یا به واکنشی ناگهانی ترقیب شان کنند (به منابع اطلاعاتی و چگونگی برقراری ارتباط با آن‌ها در یادداشت‌های آینده به شکل کامل تری خواهیم پرداخت).

مخاطبان  رسانه‌ها در جوامع مدرن  فرصت کمتری برای مطالعه گزارش‌هایی دارند که شامل توصیف‌های بلند با جزئیات فراوان هستند، پس شیوه  زندگی آن‌ها و وقت محدودشان در برابر حجم عظیم اطلاعات وادارشان می‌کند به گزینش متوسل شوند که مسلما در این انتخاب، قریب به اتفاق آنان خواندن چندین خبر کوتاه با اطلاعات متنوع را به مطالعه گزارشی طولانی و مفصل حول یک محور ترجیح می‌دهند مگر آن که  گزارش چنان جذاب باشد که خواننده را از زمان دیدن تیترش تا خط انتهایی میخ‌کوب کند و توانایی چشم برداشتن از صفحه روزنامه را از او بگیرد

نکته دیگر درباره جوامع پیشرفته یا در حال پیشرفت، بحث گسترش روزنامه‌نگاری چند رسانه ای در آن‌هاست. پیش از این‌که به بررسی ارتباط این دو نوع مقوله با هم بپردازیم بد نیست به تعریفی که سایت روزنامه نگاری دانشگاه برکلی از روزنامه‌نگاری چند رسانه‌ای دارد بپردازیم:

' روزنامه نگاری چند رسانه ای، ترکیبی از متن و عکس و کلیپ های ویدئویی و اسلاید و فایل های صوتی و .... است که همگی در یک وب سایت برای ارائه یک خبر یا گزارش با هم ادغام می‌شوند اما اطلاعات ارائه شده در هر یک از این رسانه‌ها غیر خطی است، یعنی  به جای آن‌که مخاطبان برای سر در آوردن از داستان صرفا به یک مسیر مشخص که  گزارشگر آن را طراحی کرده هدایت شوند، خودشان سکاندار کشتی کشف اطلاعات می‌شوند و انتخاب می‌کنند که از هر گزارش کدام بخش را ببینند، بخوانند یا بشنوند. در این شیوه از روزنامه‌نگاری باید دقت کنیم که هیچ یک از این رسانه‌ها هم‌پوشانی اطلاعاتی ندارند. یعنی اگر متن نوشته شده گزارش، بخشی از ماجرا را روایت می کند، کلیپ ویدئویی بخشی متفاوتی از ماجرا را که به واسطه قابلیت های تصویری قابل انتقال است به تصویر می کشد. '

با توجه به این تعریف، سوال نگران کننده این است که آیا در روزنامه‌نگاری چند رسانه‌ای  به واسطه در برداشتن ترکیبی از انواع رسانه‌ها برای ارائه کامل‌تر اطلاعات، توصیف به گونه‌ای موفق‌تر از آنچه در توصیفی‌نویسی روزنامه‌ای  دیده می‌شود، رخ نمی‌دهد؟

در این زمینه شما را به یک نمونه بسیار جالب از گزارشی چند رسانه ای درباره زلزله ای که اخیرا در ایتالیا رخ داد، ارجاع می دهیم؛ به این گزارش توجه کنید. این گزارش مخلوطی از چندین اسلاید تاثیرگذار، کلیپ های ویدئویی و نثری رساست.

اگر قرار بود این گزارش به شیوه توصیفی در روزنامه نوشته شود، همه ابزار ما برای انتقال اطلاعات فقط متن و چند عکس گزارشی بود. به نظر شما مخاطب کدام یک از این دو شیوه روایی را انتخاب می کند. به زبانی ساده تر، آیا او ترجیح می‌دهد حواس گزارشگر را قرض بگیرد یا با حواس خودش در حادثه شریک شود؟ 

البته نکته‌ای مهم نیز در گزارش‌های سایت‌های با سابقه در حوزه روزنامه‌نگاری چند رسانه‌ای موجود است که جای تامل دارد. همانطور که گفتیم معمولا بخشی از گزارش چند رسانه‌ای متن است و جالب اینجاست که در بسیاری از این گزارش‌ها، توصیف‌های دقیق از رویداد در متن نیز به کار برده می‌شود که نمونه اش را با کلیک بر لینک بالا می‌بینید. توصیف تابوت‌های کوچک و زن مغمومی که کنار تابوت همسرش نشسته بود، از نظر شما چه طور است؟

تمییز دادن این که در گزارش چند رسانه ای چه زمان بار توصیف بر دوش متن می افتد و چه زمان آن را به کلیپ های ویدئویی، صدا و اسلاید می سپریم، همان تخصصی است که روزنامه‌نگار چند رسانه ای را از روزنامه نگارانی که فقط به تولید متن نوشتاری بسنده می‌کند.

به طور مسلم دلایل کاهش استفاده از گزارش‌های توصیفی در مطبوعات، فقط چند موردی که به آن ها اشاره شد نیست و عواملی دیگر نیز مستقیم یا غیر مستقیم بر آن تاثیر گذاشته‌اند که بعضی از آن‌ها تغییر پذیرند و شاید بتوان با اصلاح آن‌ها گامی در جهت مانایی این شیوه گزارش‌نویسی برداشت.