جراتِ ندانستن داشته باش

مشکلات روزنامه نگاری علمی

جراتِ ندانستن  داشته باش

جروبحث‌ میان گزارشگران و دبیران یک رویداد همیشگی در کار روزنامه‌نگاری است، اما این مشاجره در حوزه روزنامه‌نگاری علمی،‌ بعد جدیدی به خود می‌گیرد، مشکل فهم خود موضوع گزارش.

خانم کی سی کول، علمی‌ نویس سابق لس آنجلس تایمز، و مدرس روزنامه‌نگاری علمی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در مقاله پیش رو به این موضوع پرداخته است.

  ***

  روزنامه‌نگاران علمی مانند بسیاری از گزارشگران دیگر، باید وقت زیادی را صرف آموزش دادن به دبیرانشان در مورد غرابت‌های حوزه‌های کاری‌ کنند، و به طور کلی این جر و بحث‌ها نه تنها روشنی‌‌بخش است، بلکه نهایتا به تهیه گزارش‌های بهتر منجر می‌شود.

 اما در یک جاست که ما به در بسته برمی‌خوریم؛ نه، مشکل این نیست که دبیران آنقدر تیزهوش نیستند که علم را بفهمند. در واقع قضیه برعکس است: آنها بیش از حد به تیزهوش‌ بودن عادت کرده‌اند، و بنابراین نمی‌توانند با این حقیقت کنار بیایند که علم را ' نمی‌فهمند'.

اخیرا داشتم درباره این مشکل با یکی از همکاران بحث می‌کردم که ماه‌ها به در بسته کوبیده بود تا گزارشی در مورد 'نیروی تاریک' و اسرارآمیز در کیهان‌شناسی را به تایید دبیران نیویورکر برساند. او شکایت می‌کرد که 'آن‌ها همه‌اش می‌گفتند که آن را نمی‌فهمند!' خوب ' البته' که آن را نمی‌فهمند. هیچ کسی آن را نمی‌فهمد. دقیقا به همین دلیل است که این موضوع این همه جذاب است.

 در علم، احساس سردرگمی برای پیشرفت ضروری است. بی‌میلی به احساس گیج‌شدن ممکن است خلاقیت را در نطفه خفه کند. زمانی یک ریاضی‌دان به من گفت به نظر او دلیلی وجود دارد که ریاضی دانان جوان اکتشافات بزرگ انجام می‌دهند. به گفته او ریاضیات ممکن است، حتی برای بزرگترین مغزهای حاضر، سخت باشد.  ریاضی دانان  ممکن است ساعت‌ها را صرف آن کنند که از یک خط معادلات سردرآورند. اما در همان زمان، آن‌ها احساس حماقت و عدم کفایت می‌کنند. بعد یک روز، این ریاضی دانان جوان تثبیت می‌شوند، به مقام استادی می‌رسند، به منشی و دفتر نیاز پیدا می‌کنند. آنوقت آن‌ها دیگر احساس بلاهت نمی‌کنند و دیگر کار بزرگی هم انجام نمی‌دهند.

 ‌ در واقع نمی‌توان دانشمندان و دبیران را مسئول این پشت به هم کردن دانست. پرسه زدن در تاریکی ممکن است خطرناک باشد. همان طورکه یک کیهان‌شناس بیان کرده است: 'مرز دانش، بنا بر ماهیت خودش، در همان زمان مرز جهل هم هست. بسیاری از افرادی که به دیدار این مرز رفته‌اند، از این تجربه آزرده و دل شکسته شده‌اند.'

اما دلیل کافی برای دلگرمی این است که به نظر نمی‌رسد خوانندگان گزارش‌‌های علمی اهمیتی به اندکی گیج‌شدن بدهند،حتی اگر موضوع گزارش مشکل یا دور از انتظار باشد: برای مثال فضای ده بعدی، یا سنگواره 'جک و جانورهای' غول‌‌آسایی که 480 میلیون سال قبل از دریا بیرون آمده‌اند.

همه نویسندگان علمی که من می‌شناسم، این تجربه را داشته‌اند که خوانندگانی به آن‌ها مراجعه می‌‌کنند و می‌گویند: 'به به! خیلی جذاب بود؛ اصلا نفهمیدمش، اما از صبح دارم بهش فکر می‌کنم.'

 خوانندگان اغلب به دنبال کتاب‌‌هایی می‌روند که  می‌توانند بیشتر در مورد آن موضوع بخوانند، یا حتی منابع دست اول را جستجو می‌کنند.

 اما به نظر می‌رسد که دبیران با این مشکل به نحو متفاوتی برخورد می‌کنند. آن‌ها اغلب فکر می‌کنند که اگر چیزی را نمی‌فهمند، آن چیز نمی‌تواند درست باشد، یا ارزش ندارد در مورد آن چیزی نوشته شود یا نویسندگان در مورد آن ذهنیت روشنی ندارند ( که البته ممکن است این گونه هم باشد)، یا دانشمندان نمی‌دانند که درمورد چه چیزی صحبت می‌کنند (که در برخی موارد یک امر حتمی است).

اما چرا این تفاوت میان خوانندگان و دبیران وجود دارد؟ نظر من این است که دبیران روزنامه‌ها و سایر نشریات عمدتا مردمانی صاف و ساده نیستند. انتظار این است که آن‌ها مردمانی بسیار فرهیخته باشند. آن‌ها عادت دارند که زیرک ترین افراد اتاق باشند. بنابراین علم آن‌ها را از خودشان شرمسار می‌کند، و به این خاطر که نمی‌توانند احساس حماقت کردن را تحمل کنند، برای پوشش‌دادن موضوعات علمی در نشریات دچار مشکل می‌شود.

اما چه چیز در علم است که دبیران را ناراحت می‌کند؟ مطمئنا این حقیقت بدیهی است که فهمیدن چیزهایی که (هنوز) فهمیده نشده‌اند، سخت است. اما در علم، فهمیدن چیزهایی که فهمیده‌شده‌اند هم، ممکن است به همان اندازه سخت باشد. نسبیت و فیزیک کوانتوم حدود یک قرن است که مطرح بوده‌اند، اما این نظریه‌های علمی به یک معنا حتی برای افرادی که آن‌ها را به خوبی می‌فهمند، گیج‌کننده‌اند. ما می‌دانیم که نظریه‌ها درست هستند به این خاطر که این نظریه‌ها به طور کامل به دفعات مورد آزمون قرار گرفته‌اند. اما هنوز این نظریه‌ها 'معقول' به نظر نمی‌آیند.

از طرف دیگر، چرا اصلا این نظریه‌ها باید معقول باشند؟ انسان‌‌ها به نحوی تکامل یافته‌اند که زاد و ولد کنند، بخورند و از خورده‌‌شدن در امان بمانند. این حقیقت که ما آموخته‌ایم که اتم‌ها چه هستند یا جهان پس از زایشش به اندازه یک نانوثانیه عقب افتاد، به واقع باورنکردنی‌می‌‌آید. اما جهان به این موضوع که ما می‌توانیم این موضوعات را باور کنیم یا نه، باور ندارد. جهان به زبان ما سخن نمی‌گوید،‌ و دلیلی هم ندارد که 'معقول جلوه کند'. به همین خاطر است که علم بر شواهد متکی است...

علم از جنبه‌های دیگری هم باعث سردرگمی ذهنی ما می‌شود. برای مثال بسیاری از رشته‌های علمی به چیزهایی می‌پردازند که اساسا غیرقابل دیدن هستند. من زمانی مجبور شدم در مورد واقعیت فضا- زمان منحنی ( توضیح کاملا از بوته آزمون درآمده‌ اینشتین در مورد گرانش) با یک دبیر کلی سروکله بزنم، ‌چرا که او می‌گفت: 'نمی‌شود آن را دید.' در واقع ما 'می‌توانیم' آن را ببینیم، از جمله از طریق 'عدسی‌های' گرانشی که مسیر نور را شبیه شکست نور در عدسی دوربین، خم می‌کنند.

 علم همچنین ذاتا غیرقطعی است. آنچه علم را قدرتمند می‌‌کند این است که این عدم قطعیت‌ها علنی هستندو بعد البته این امر هم حقیقت دارد که داده‌ها همیشه تا حدی مبهم هستند. بیان کردن رفتار رتروویروس‌ها یا ابررسانا‌ها با کلمات، حتی برای دانشمندان با  مقدار زیادی تفسیرکردن همراه است. ممکن است بیش از یک پاسخ صحیح وجود داشته باشد. یا هیچ توصیفی با زبان عادی نتواند حق موضوع را ادا کند.

به همه این دلایل و دلایل دیگر، روزنامه‌نگاران علمی خوب می‌دانند که اگر به موضوعی که آن‌ها را متحیر می‌کند نپردازند، احتمالا کارشان را به درستی انجام نداده‌اند.

بهترین دبیران این وضعیت را درک می‌کنند. اما راجع به بقیه چیزها، شاید بهترین کلام را وایرد ال (طنزپرداز آمریکایی) گفته باشد: گاهی فقط لازم است 'جرات ابله‌بودن داشته باشید.'

 


منبع:

Columbia Journalism Review, Jul/Aug, 2006