• گفت‌وگو با علیرضا کریمی، وحید باسره
  • 1390-10-20 11:03:00
  • کد مطلب : 3475
دستور کار این بود؛ گزارش علمی با رویکرد مذهبی

یکی از مهمترین وجوه نشریات پس از انقلاب که گاه منجر به توقیف و یا تغییر مدیریت آن می‌شد میزان رعایت و عدم مراعات مبانی اعتقادی این نشریات بود که هر از چندگاهی خبر توقف و هشدارهای آن به اهالی اندیشه و دیگر همسایگان رسانه ها می‌رسید. ماهنامه دانشمند از آن نشریاتی بود که متولی خصوصی نداشت اما متولیان دولتی آن کم و بیش سعی داشتند بر همان سیاق عمل کنند.

یکی از مهمترین وجوه نشریات پس از انقلاب که گاه منجر به توقیف و یا تغییر مدیریت آن می‌شد میزان رعایت و عدم مراعات مبانی اعتقادی این نشریات بود که هر از چندگاهی خبر توقف و هشدارهای آن به اهالی اندیشه و دیگر همسایگان رسانه ها می‌رسید. ماهنامه دانشمند از آن نشریاتی بود که متولی خصوصی نداشت اما متولیان دولتی آن کم و بیش سعی داشتند بر همان سیاق عمل کنند. امری که در چارچوب یک نشریه علمی گاه نامحتمل است. چون، لاجرم آنچه که اتفاق می‌افتاد آمیخته ای از سره و ناسره بود. حکمیت ها سلیقه ای جریان داشت و گاه اختلافات دامنه داری را موجب می‌شد. نسل اول گردانندگان آن قربانی همین حکمیت ها شد و گردونه کار از دستشان خارج و به گروه دیگری سپرده شد. مدیران سه نسل بعد، کم و بیش همان راه و روشی را پیش کشیدند که بر صلاحدید متولیان دولتی بود.

علیرضا کریمی، سومین مدیر از دومین گروه از نسل بعد از انقلاب بود که بنا به پیشینه و صبغه فرهنگی و خانوادگی خود عهده دار این رسالت شد. او یک دهه سکاندار بود و در همه این سال ها چنان بر اریکه این رسانه سوار بود که گویی آب از آب تکان نخورده است. براساس آخرین یافته ها، او توانست ماهنامه دانشمند را از طوفان ناملایمت های مدیریت قبلی رهایی بخشد و در ساحل آرامش پهلو گیرد. او اگرچه نتوانست تیراژ و مخاطبان دهه 60 این رسانه را مجددا به آن بازگرداند اما موفق شد کیفیت آن را به حدی ارتقاء دهد که دانشمند از آن گمگشتگی رهایی یابد.

***

* جناب کریمی ابتدا تمایل داشتم که از پیشینه فرهنگی شما آگاهی بیشتری داشته باشم. پیش از مدیریت ماهنامه دانشمند در چه فعالیتی بودید؟ چگونه به دانشمند پیوستید و چه نوع صبغه ای در حوزه فرهنگ دارید؟

ـ بنده متولد فروردین 1334 شهر قم هستم. خانواده ام فرهنگی بود و از بیوت عظام شهر قم  بودند. تحصیلات ابتدایی را پیش از انقلاب در قم و متوسطه در تهران به اتمام رساندم.

* تحصیلات دانشگاهی شما در کجا و در چه رشته ای بود؟

ـ برای تحصیلات دانشگاهی مجددا به قم بازگشتم و در رشته مدیریت دولتی تحصیل کردم. پس از انقلاب اسلامی، هشتم اسفند 1357 به صدا و سیما رفتم، در واقع 16 روز بعد از انقلاب من مشغول یک فعالیت رسانه ای بزرگ شدم.

* در این زمان چند سالتان بود؟

ـ 24 سال. در اوج دوران شلوغی های بعد از انقلاب و آن جو سنگین و سخت، من کارم را در صدا و سیما آغاز کردم.

*  برنامه سازی هم می‌کردید؟

ـ برنامه ای را به عنوان 'نقد و بررسی مطبوعات'در سال 58 در رادیو آغاز کردم که با همه مطبوعات آن روز در تعامل بودیم. برنامه سپاه  پاسداران صدا و سیما را من مدیریت می‌کردم. برنامه ای که در شعار آن می‌آمد 'الله پاسدار حرمت خون شهیدان'.

* اما سابقه مدیریت شما هم خیلی پررنگ است؟

 ـ بله، همینطور است. در زمینه مدیریت هم فعلا که در بنیاد نهج البلاغه هستم سی و هشتمین حکم اداری را دریافت کردم.

* اولین پست مدیریتی شما در کدام سازمان بود؟

ـ سال59 مدیرکل روابط عمومی وزارت راه و ترابری بودم. البته مدیرعامل شرکت صنایع دریایی بنیاد هم بودم. مدیر عامل هتل آزادی هم در اوج دوران موشکباران تهران بر عهده من بود. مدتی هم مدیر عامل شرکت حمل و نقل گسترش بودم. اما می‌خواهم عرض کنم که هیچ وقت فعالیت فرهنگی را ترک نکردم. در واقع همیشه ارتباط من با صدا و سیما و دستگاه های رسانه ای کشور برقرار بود.

*به چه صورت وارد ماهنامه دانشمند شدید؟

ـ در دوره ای که من در بنیاد بودم از شرکت صنایع دریایی به موسسه دانشمند منتقل شدم. در آن زمان دکتر احمد فرمد بودند. من در واقع ادامه دهنده راه ایشان بودم. از همان ابتدا سعی کردم ارتباط خودم را با نسل جوان  برقرار و سپس گسترش دهم.

* پرسشم این است که در آن زمان چه ضرورتی بوجود آمد که جنابعالی جایگزین دکتر احمد فرمد بشوید؟

ـ شاید کمی گرفتاری ایشان بود که من جایگزین ایشان شدم. چون ایشان در نهاد علمی دیگری ـ سازمان انرژی اتمی ـ هم مشغول به کار بودند. از سوی دیگر، در دانشگاه هم تدریس می‌کردند. همه این عوامل باعث شده بود که ایشان فرصت ناچیزی به دانشمند اختصاص دهند. حتی من شنیده بودم که بعضا بعدازظهرها به دانشمند می‌آمدند. وقت زیادی برای دانشمند نداشتند. حتی شاید به همین دلیل بود که از من تعهد گرفته بودند که من تمام وقت در آنجا مستقر شوم. شاید ایشان هم اگر تمام وقت مستقر می‌شدند نتیجه بهتری دریافت می‌کردند.

* برای شما دستور کار دیگری تدارک دیده شده بود؟ یا همان ستور کار آقای فرمد دوباره با حضور شما تکرار شد؟

ـ تصور همکاران این بود که مجموعه تلاش هایی که آقای فرمد متقبل شده بودند بنده همان مسیر را ادامه دهم و به نتیجه برسانم. به هیچ وجه بحث روی ناکارآمدی دکتر فرمد نبود. ایشان بیشتر یک چهره علمی بودند. من چون در حوزه های متعدد کار کرده بودم تنوع و تعدد کارها به من کمک می‌کرد که فعالیت خودم را متنوع تر نمایم. از طرف دیگر چون در کارهای اقتصادی هم فعالیت کرده بودم بیشتر می‌توانستم در دانشمند این بخش را تقویت کنم. همانطور که می‌دانید دوام و قوام کارهای فرهنگی هم بیشتر به درآمدزایی آن است. البته بنیاد در ابتدا به دانشمند کمک مالی می‌کرد اما خودمان دنبال کمک مالی نبودیم. بیشتر می‌خواستیم استقلال مالی داشته باشیم. یکی از کارهایی که در همان ابتدا سرلوحه خودمان قرار دادیم نگهداری و تثبیت مشترکان ماهنامه بود.

* مشترکان شما در چه حدی بود؟

ـ دو سوم شمارگان  اشتراک ماهنامه بود.

* در واقع از سی هزار بیشتر بود؟

ـ نه، ما بین 15 هزار تا 25 هزار نسخه تیراژ داشتیم.

* چه هنگامی  تیراژ پایین می‌آمد؟

ـ معمولا زمانی که دانش آموزان یا دانشجویان مشغول امتحانات ترم بودند. در این نوع مواقع معمولا استقبال هم کاهش پیدا می‌کرد.

 * وقتی که جنابعالی تشریف آوردید در دانشمند سردبیر هم تغییر پیدا کرد؟

ـ من هر دو کار را انجام می‌دادم.

* بیشتر خودتان علاقه مند بودید یا براساس حکم و ماموریتی که داشتید تمایل پیدا کردید که به دانشمند بیاید؟

ـ در همان ابتدا عرض کردم دلیل انتخاب من برای اداره دانشمند بیشتر صبغه فرهنگی اینجانب بود. حتی همین الان هم  دستور کار من در حوزه های فرهنگی است. کارهای مدیریتی من هم فرهنگی است. حتی در دورانی که من در کارهای صنعتی هم بودم به همین صورت بود.

* خیلی علاقمند هستم که روایت جابجایی گروه جدید در دانشمند را بشنوم. چون شما اگر چه با مدیریت گروه دوم یک فاصله چند ساله دارید اما بالاخره از طیف گروه جدید هستید؟ خیلی تمایل داشتم بدانم که وقتی آقای میرزایی رفت چه ضرورتی ایجاد شد که نیروهایی جدید در دانشمند حضور داشته باشند و چه عاملی باعث شد که آن سابقه از سوی مدیریت جدید طرد شد؟ به عبارت دیگر، فعالیت علمی و مطبوعاتی گروه قبلی به لحاظ سیستمی چه اختلالی در بنیاد ایجاد کرده بود؟

ـ بیشتر در آن مقطع نیاز این بود که افکار جدیدی به دانشمند تزریق شود. وقتی دنیای رسانه ای این‌همه پیشرفت کرده بود ما دیگر نمی توانستیم به یک سری از مقالات قدر و بلند بسنده کنیم. من گاهی اوقات با بعضی از دوستان که صحبت می‌کردم آنها از کیفیت و مقالات علمی آن سال ها تعریف می‌کردند. من همیشه از آنها می‌پرسیدم که شما در آن سال ها چند سالتان بود؟ می‌گفتند: 18 سال. من پاسخ می‌دادم: این کاملا درست است. شاید آن مقالات برای شما که در عنفوان جوانی بودید خیلی مفید بود اما حالا شما دیگر آن جوان 18 ساله نیسیتد. شما بزرگ و مجرب و کارآزموده شدید. شما نیاز دارید که به مباحث مهم تر و عمیق تری بپردازید. الان برای شما آن اطلاعات اقناع کننده نیست. شاید برای یک جوان 18 ساله مفید باشد اما برای یک پزشک و یک مهندس عالی رتبه نیازمندی های جدیدی وجود دارد. به نظرم سرمایه گذاری برای کسانی در سن و سال من مفید نیست. الان باید به فکر آن جوانی بود که فردا آینده ساز کشور خواهد شد.

* یک تناقضی در اداره دانشمند دیده می‌شود که من در مدیریت ماهنامه این تناقض را می‌بینم. تناقض هم این است که باوجود آن‌که مدیریت دانشمند در همه این سال ها از افراد مختلف بوده و دست کم دو طرز تفکر متفاوت بر آن حاکم بوده اما تیراژ نشریه کم و بیش چندان تغییر نکرده است؟ چگونه این امکان پذیر است که مدیریت ها متفاوت باشد و خط مشی هم تغییر نماید اما در همه این سال ها تیراژ و شمارگان ماهنامه یک خط سیر نسبتا ملایمی را تجربه می‌کند؟

ـ من تصور می‌کنم که شما یک اشتباه مرتکب شده اید. شما تصور می‌کنید که مخاطبان ما در همه این سال ها یک گروه واحد بودند. در صورتی که تعداد مخاطبان شاید تغییر نکرده باشد اما کیفیت مخاطبان کاملا متفاوت شده است. در واقع، این مخاطبان کنونی، همان مخاطبان با آن طرز تفکر دیگر نیستند. مخاطبان ما تغییر یافته اند. به عنوان مثال نامه هایی که به ماهنامه می‌آمد برخی از نویسندگان نامه معتقد بودند که اراده حاکم بر ماهنامه به گونه ای شده است که به سمت مذهبی شدن پیش می‌رود. من حتی خودم سعی کردم که داستان های تخیلی که برای ماهنامه نوشته می‌شود داستان های نیهیلیستی و پوچ گرا نباشد. دست کم یک خطی بدهد و برای مخاطبان وجود خدا را در هستی نمایان نماید. نگاه نیهیلیستی، ریشه های امید را می‌خشکاند.

 من سعی کردم در همان ماههای نخست، به معرفی دانشمندان مسلمان بپردازم. یادم هست که از  امام محمد باقر (ع) و امام صادق (ع) آغاز کردیم. در واقع مبنا را بر این گذاشتیم از پایه روی دانش آموزان و دانشجویان به لحاظ اعتقادی یک کار ویژه انجام دهیم.

 * در واقع این استدلال، انتقادی بود که از گروه قبلی هم شده بود؟

ـ بله، ما معتقد بودیم که ما نمی توانیم از اسلام به دور باشیم.

 * این برای من خیلی عجیب بود که در گروه اول هم این نگاه وجود داشت، باوجود آن باز هم آنها متهم به این شده اند که از این اعتقادات بدور هستند؟

ـ نه، کسی نگفته است که آنها مسلمان نبودند. نوع نگرش آن ها تمایل به مذهبی کردن ماهنامه نداشت.

 * اما من یادم هست که آنها هم به این مباحث می‌پرداختند. من یادم هست که فیزیک دان بزرگ پاکستان دکتر عبدالسلام را من نخستین بار در دانشمند شناختم. اتفاقا برای ما که متعلق به نسل جنگ و انقلاب بودیم این خیلی غرور آمیز بود که چنین شخصیت مسلمان و آسیایی در جهان به چنین جایگاه و مرتبه ای رسیده است. شاید ما در سن و سالی نبودیم که بخواهیم سره را از ناسره تشخیص بدهیم والا من خودم به شخصه آن رگه های غیر مذهبی را کمتر مشاهده می‌کردم؟

ـ بله، همان‌گونه که اشاره کردید شما در سنینی بودید که خیلی از مباحث زیرپوستی را نمی توانستید تحلیل کنید. مثلا خیلی از این گروهها و جریان هایی که امروز در حال فعالیت هستند شاید 20، 30 سال پیش با این قوت وجود نداشت. تصور می‌کنم برخی از کسانی که الان در سنین بالا دچار آسیب های فکری شدند و دچار التقاط شدند همان کسانی هستند که کم و بیش از همین نشریات استفاده می‌کردند.

 * در دوره خودتان چه راهکاری داشتید که بچه ها به انحراف کشیده نشوند؟

ـ راههای متفاوتی بود. مثلا نحوه طراحی جدول به گونه ای بود که سعی می‌شد در پایان هر بخش دست کم یک آیه، یا حدیث یا روایت از ائمه اطهار در ذهن خواننده متبادر شود. یا در پاورقی اشاره به یک آیه ای شود که خواننده جوان به حکمت بسیاری از مواهب الهی پی ببرد. البته من اعتقاد ندارم که آن دوستان ما از این مباحث غافل بودند بلکه نوع نگرش آن همانگونه بود.

  * یکی از پرسش های اساسی من این است که شما یک دهه مدیر مسئول ماهنامه دانشمند بودید. در این ده سال چه نوع مخاطبانی به ماهنامه دانشمند جذب شدند؟ اعم از آنانی که می‌نوشتند و آنان که مخاطبانی جدی این نشریه بودند؟

ـ سعی من این بود همه کسانی که جوان، آماتور و جویای علم هستند را جذب دانشمند کنم. به عنوان مثال جوانانی که برای ما مقاله می‌نوشتند از آنها دعوت می‌کردیم که خودشان حضورا  به دفتر نشریه بیایند و با یک روزنامه نگار معتبر مانوس شوند و در دفتر تحریریه ماهنامه، نوع ادیت و گزینش مطالب را ببینند. علی اکبر قزوینی که هم اینک سردبیر ماهنامه هست یکی از همان جوانان علاقمندی بود که در این تجربه سهیم بود. ایشان وقتی یک ترجمه از یک مجله خارجی برای من ارسال کردند، من همان زمان از ایشان دعوت کردم که با حضور در دفتر تحریریه خودشان در کنار من به آموزش روزنامه نگاری مشغول شوند. محمدحسین انصاری که هم اینک یکی از متخصصان طراز اول مخابرات است ایشان هم به همین صورت بود. من در آن زمان ترجیح دادم که از ایشان استفاده کنم تا از یک روزنامه نگاری که شاید خیلی به نوع کار ما علاقه ای نداشت. حتی من بعد از مدتی پس از آن‌که با کیفیت کارهای آقای انصاری مواجه شدم یک کانونی برای بخش الکترونیک تاسیس کردم. پس از تاسیس این کانون، یک نامه ای به بنیاد نوشتم و در آنجا اعلام کردم که ماهنامه دانشمند توان این را دارد که بخش مکانیکی بنیاد مستضعفان را به الکترونیکی تبدیل کند. بعد از این کانون، یکی از کارهایی که من به آن علاقه داشتم و آن را یک کار نسبتا زیربنایی می‌دانستم تاسیس بخش روزنامه نگاران افتخاری بود. بعد از راه اندازی این بخش ما حتی از روستاهای بسیار دور هم روزنامه نگاران افتخاری داشتیم که بعد از اولین گزارش، من برای آنها کارت افتخاری همراه با الصاق عکس صادر کردم. من حتی یادم هست وقتی قیمت ماهنامه را از 200 به 250 تومان افزایش دادیم از بعضی از روستاها نامه هایی می‌آمد که در آن می‌نوشتند که برای ما خیلی دشوار است که از این به بعد ماهنامه را 250 تومان خریداری کنیم. یک نامه ای آمده بود و در آن نامه نوشته بودند ' ما پیش از این چهار نفر بودیم و شراکتی هر کدام 50 تومان می‌گذاشتیم و دانشمند را می‌خریدیم، اما حالا این معادله بهم خورده است و ما بضاعت خرید دانشمند را نداریم. نامه های متفاوت دیگری هم داشتیم.  نامه دیگری هم داشتیم که در آن نوشته بود 'من هزینه اشتراک ده نشریه را می‌دهم. یک نشریه متعلق به من و 9 نشریه دیگر متعلق به کسانی است که نیاز دارند اما بضاعت مالی ندارند.'

* در دوره شما دانشمند چند نیروی ثابت داشت؟

ـ تصور می‌کنم تقریبا 6 تن ثابت بودند.

* این شش نفر بیشتر اداری بودند یا روزنامه نگار؟

ـ آنقدر که اداری بودند، روزنامه نگار نبودند. در واقع روزنامه نگاران را سعی می‌کردم از بیرون و به صورت حق التحریری جذب کنم.

* یادتان هست که به نیروهای حق التحریر چه مبلغی بابت هر صفحه می‌دادید؟

ـ این اواخر که وضعیت مالی ما خوب شده بود تقریبا هر صفحه 1400 تومان بود.

* دقیقا این قیمت در چه سال هایی بود؟

ـ تقریبا در سال های اوایل دهه 80

* وضعیت تیراژ مجله در این یک دهه چگونه بود؟

ـ عرض کردم که تیراژ از 15 هزار نسخه آغاز می‌شد تا 25 هزار نسخه در ماه

* شما با چه تیراژی تحویل گرفتید؟

ـ اجازه بدید من اعلام نکنم.

  * چرا؟

ـ چون تیراژ مهم نیست بلکه فروش مهم است. من اگر 10 هزار تیراژ داشته باشم اما 9500 نسخه برگشتی داده باشم این هنر نیست. هنر آن است که از 10هزار نسخه 500 نسخه مرجوعی داشته باشیم. البته من هم مرجوعی داشتم اما مرجوعی من زیاد نبود و با بنیاد مسئله را حل کردم.

* چگونه حل کردید؟

ـ به عنوان مثال با امور زندان ها صحبت کردیم و با تخفیف ویژه به آنجا فروختیم. یک بخش دیگر را به امور محرومان بنیاد مستضعفان دادیم و آنها هم بین خانواده های مستضعفان تقسیم کردند. بعدها از بین همین محرومان بچه های علاقمندی تربیت شدند که به دانشمند معرفی شدند.

* وضعیت پرداختی ها چگونه بود؟

ـ یکی از لطف هایی که خداوند در حق من کرد این‌که من هیچ وقت حقوق بچه های تحریریه را در هیچ ماهی دیرتر از 25 هر ماه ندادم. این حقیقتا یک لطف بود. چون در عمده نشریات این موضوع پرداختی ها خودش یک مصیبتی است. ما حتی حق التحریری ها را هم با یک ماه فاصله پرداخت می‌کردیم. در واقع هیچ ماهی نشد که ما حقوق ها را مثلا سی ام آن ماه بدهیم. بنابراین هزینه و درآمد ما هر دو منظم و طبق برنامه بود.

* رابطه شما با بنیاد مستضعفان چگونه بود؟ چون بنیاد در دوره های مختلف جهت گیری مختلفی داشت؟

ـ من ابتدا به دعوت آقای محسن رفیق دوست به بنیاد معرفی شدم. از همان ابتدا ما یک قراری با هم گذاشتیم. قرار ما این بود که درآمد دانشمند در خود ماهنامه هزینه و سپرده گذاری شود و یا در نهایت خرج گسترش آن کنیم.

* یعنی چیزی به بنیاد نمی دادید؟

ـ در دوره های گذشته این‌گونه بود. در واقع درآمدهای ماهنامه به حساب بنیاد واریز می‌شد و از آنجا درصدی به دانشمند به عنوان توان اجرایی ماهنامه به آن داده می‌شد.

* رابطه شما چگونه بود؟

ـ قرار ما این بود که بنیاد پولی را طلب نکند و اگر هم حتی نیاز باشد یک مبلغی هم کمک کند. بنابراین در دوره آقای رفیق دوست این فراغ بال بود و بنده هم سعی می‌کردم از آن اعتماد سوء استفاده نشود. در دوره آقای فروزنده هم به همین منوال بود. آقای فروزنده مصر بودند که درآمدها به بنیاد مستضعفان واریز شود و از آنجا درصدی به دانشمند واریز شود. این خواسته البته هیچ وقت تحقق پیدا نکرد. اما نه آنها پولی گرفتند و نه ما از آنها کمکی خواستیم.

* درآمدها چگونه بود؟

ـ ما یک سهمی از آگهی ها داشتیم یک سهمی هم از فروش و یک سهم خوبی هم از اشتراک ماهنامه.

* کدامیک بهتر بود؟

ـ  اشتراک ماهنامه بهتر از آن دو بخش دیگر بود.

* من در هیچ دوره ای این روایت را نشنیدم. در واقع دانشمند همواره وابسته بود. گویا شما اولین مدیری بودید که این استقلال مالی را داشتید؟

ـ بله ما مستقل بودیم. نه ما و نه بنیاد، پولی به هم نمی دادیم. اما در دوره آقای رفیق دوست دو مورد ما از بنیاد کمک مالی گرفتیم.

* تصور می‌کنم که اعتماد بنیاد به شما خیلی زیاد بود؟

ـ بله، کمی بیشتر از حد معمول.

* چون من در هیچ دوره ای این روایت را نشنیدم. حتی در دوره آقای میرزایی هم که با آقای مظاهری ارتباط تنگاتنگی داشتند این را نشنیدم. آنها خیلی حساب و کتاب و حسابرسی مالی داشتند؟

ـ البته ما هم حسابرسی داشتیم. اما واریزی نداشتیم.

* بعد هنگام واگذاری ماهنامه چگونه تسویه مالی کردید؟

ـ تصور می‌کنم یک سپرده ای در حساب خودمان داشتیم. آخرین حقوق ها را دادیم. مقدار زیادی کاغذ در انبار داشتم که با ارتباطاتی که دوستانمان در وزارت صنایع داشتم توانسته بودم سهیمه کاغذ بگیرم.

* جز سهمیه ای که وزارت ارشاد به شما می‌دادند؟

ـ بله، انتهاء سهمیه کاغذ ارشاد را به جهت آن‌که کاغذ آن مرغوب نبود به بازار می‌فروخیتم و از پول آن برای خرید کاغذ بهتر استفاده می‌کردیم. البته من شنیدم وقتی که از آنجا رفتم کمک های مالی بنیاد در آنجا افزایش پیدا کرد. هم اکنون ماهانه بنیاد کمک های مالی قابل توجه ای به آنها می‌کند

* اما گویا مدیریت و دست اندرکاران جدید از کمک بنیاد راضی نیستند؟

ـ چرا؟

* آنها معتقدند که کمک ها ناچیز است اما درآمدهای فروش، آگهی و اشتراک به حساب همان موسسه توسعه نوین دانشمند واریز می‌شود. در نتیجه مبلغ ناچیزی به دست اندرکاران دانشمند داده می‌شود. البته بیشتر از این سازوکار  ناراضی بودند؟

ـ البته بنیاد یک مجموعه اقتصادی است و به همه اجزا خود هم اقتصادی نگاه می‌کند. شخص آقای فروزنده شخصا خیلی معتقد به مصاحبه و تبلیغات نیستند. در واقع ماهنامه دانشمند را برای این نمی خواهد. اما تمایل شدید دارد به این‌که ماهنامه دانشمند را به عنوان یک مرکز فرهنگی اداره کند. اما نمی تواند جنبه های اقتصادی آن را نادیده بگیرد.

* اگر بخواهید از آقای فرمد و آقای میرزایی دو تعریف داشته باشید چه ارزیابی خواهید داشت؟

ـ من آقای فرمد را یک چهره علمی می‌شناسم. انسان سالم و مومن و شخصیتی که برای فرهنگ این کشور زحمات زیادی را متحمل شده است. اما در بخش مدیریتی شاید کسر حضورشان به کسر کارشان منجر شد. اما آقای میرزایی را یک انسان خوش فکر و اجرایی در نوع کار خودشان می‌دانم. بی آن‌که به گرایش های فکری ایشان توجه داشته باشم. می‌دانم که در زمینه های مختلف کار کرده و مدیریت نموده است. در واقع ایشان برای بخش های مدیریتی  یک چهره خوش فکر و توانمندی هستند.

* جناب کریمی من هنوز در مورد یک معضل در ماهنامه دانشمند پاسخ شایسته ای نگرفتم. دوست داشتم نظر کارشناسی شما را نسبت به مدیریت دانشمند در سال های دهه شصت بدانم. به نظر شما در آن سال ها ماهنامه دانشمند یک نوع مدل فکری خاصی را به جامعه القا می‌کرد؟

ـ اگر به زندگی اجتماعی و اقتصادی دست اندرکاران آن سال های ماهنامه دانشمند نظری بیافکنید مخصوصا در سال های دهه هفتاد و سال هایی که از دانشمند به نشریات دیگر مراجعت کردند نگاهی بیاندازید تأیید خواهد کرد که در آن سال ها طرز تفکر خاصی در دانشمند حاکم بود که به جامعه منتقل می‌شد. البته این امکان وجود دارد که مدیریت دانشمند قصد و نیت سویی در این کار نداشته است یا مثلا مترجمانی بوده اند که به اصطلاح براثر فریب خوردگی تحت تاثیر جریان های انحرافی قرار گرفته باشند.

از سوی دیگر، احساس می‌کنم دانشمند در آن دوره خیلی تک بعدی اداره می‌شد. در آن زمان، ماهنامه دانشمند، تنها مرجع قابل استفاده دانش آموزان و دانشجویان جویای علم بود. اگر مجلات دیگری هم وجود داشت آنها خیلی اقناع کننده نبودند. صدا و سیما هم جز دو کانال یک و دو چیز دیگری نداشت. بنابراین دانشمند مورد توجه قرار می‌گرفت. از نظر دیدگاه و نگرش فکری هم وقتی افراد را تقسیم بندی می‌کنیم خواهیم دید وقتی افراد قلم می‌زنند بالاخره خودشان را نشان می‌دهند. می‌خواهم نتیجه بگیرم که گردانندگان ماهنامه دانشمند در آن سال ها به خیلی از مبانی اعتقادی ما اعتقادی نداشتند و این در لابه لای نوشتار آنها به تدریج خودش را نشان می‌داد.

* اگر مجددا به شما مدیریت دانشمند پیشنهاد شود تمایل دارید دوباره به آن مرکز بروید؟

ـ شاید با آن حجم و ظرفیت دیگر چندان تمایلی نداشته باشم. حالا دوست دارم با توجه به دوری من از دانشمند و تجربیات جدیدی که در کارهای دیگر کسب کردم نوع کار فرهنگی که می‌پذیرم کمی با ابعاد گسترده تر و عمیق تر باشد.

* به نظر شما برای بهبود و ارتقای فعلی ماهنامه دانشمند باید چه نوع ابتکاری به کار گرفت؟

ـ به نظر من باید از همه کسانی که قبلا در آن بودند در چارچوب یک شورای علمی و رسانه‌ای استفاده شود. در واقع من کریمی که ده سال در آن مدیریت داشتم و یا آقای فرمد و آقای میرزایی هر کدام در آن تجربیاتی داشتیم به فراخور تجربه و تخصصی که کسب کردیم باید مورد استفاده قرار گیرد. من هیچ وقت این‌گونه نمی‌اندیشم که من ده سال مدیر دانشمند بودم و آن را اداره کردم.  بلکه تصور می‌کنم که ده سال بنیاد مستضعفان روی من هزینه کرده تا من یک مدیر فرهنگی شوم. امروز اگر من نتوانم اعتبار و سرمایه ای که برای من هزینه شده را مسترد نمایم در واقع هزینه درستی صورت نگرفته است.