• گفت‌وگو با علی میرزایی، مجید یوسفی
  • 1390-07-30 12:54:00
  • کد مطلب : 3435
8 سال تلاش برای اعتبار علمی دانشمند

برای همه آن‌ها که در سال‌های دهه شصت از کنار کیوسک های مطبوعاتی شهر خود عبور می‌کردند، یک ماهنامه با عنوان فرهیخته و عالمانه ی «دانشمند» خودنمایی می‌کرد. ماهنامه‌ایی که شناسنامه علمی ملتی اطلاق می‌شد که دیرینگی و قدمت تاریخی آن،  سال‌ها مهجور مانده بود.

دانشمند در فاصله سال های میانه دهه شصت با تصاویری از برگزیده ترین چهره های علمی و فرهنگی کشور رغبتی در همگان پدید آورد که گویا گمشده‌ای را یافته بودند...

برای همه آن‌ها که در سال‌های دهه شصت از کنار کیوسک های مطبوعاتی شهر خود عبور می‌کردند، یک ماهنامه با عنوان فرهیخته و عالمانه ی «دانشمند» خودنمایی می‌کرد. ماهنامه‌ایی که شناسنامه علمی ملتی اطلاق می‌شد که دیرینگی و قدمت تاریخی آن،  سال‌ها مهجور مانده بود.

دانشمند در فاصله سال های میانه دهه شصت با تصاویری از برگزیده ترین چهره های علمی و فرهنگی کشور رغبتی در همگان پدید آورد که گویا گمشده‌ای را یافته بودند. چهره هایی که در پس ناآرامی‌های جنگ و انقلاب، پنداری از یادها پنهان مانده بودند یا مجالی برای ابراز خود نیافته بودند. دانشمند آرام آرام به خانه های مردمی رفت که تشنه آموختن تازه‌های علمی نوظهور بودند. سهل است حتی دانشگاه و نهادهای علمی نیز از این رسانه کاغذی ارتزاق می‌کرد. گزارش های فرج الله صبا، فتاح پاک نژاد، فیروزه دیلمقانی و مهرناز شهرآرای، ترجمه های محمد باقری، محمد هومن، مجید ملکان و عیسی یاوری ویراستاری توفیق حیدرزاده، رضا رضایی، عبدالحسین آذرنگ، دلارام آرین و مرحوم هوشنگ شریف زاده، و مقالاتی از محی‌الدین غفرانی، منصور شمسا، احمد حامی، بایزید مردوخی، عبدالحسین مصحفی، احمد بیرشک، محمد بایبوردی و صدها محقق و اندیشمند دیگر به این ماهنامه جلوه‌ای خاص داده بود. بخشی از این همت بزرگ در انتشار ویژه نامه‌هایی بود که با عناوین مربوط به ایدز، فیزیک، سیاه چاله ها، شطرنج، عکس، نجوم و کنکور تبلور می‌یافت و حقیقتا در زمانه خود، و در فقدان هزاران رسانه‌ای که در دهه بعدی ظهور کرد، هر کدام یک رویداد علمی و فرهنگی تاثیرگذار در سطح کشور بود.

دانشمند در همه آن سال‌ها منزلتی پیش همگان یافت که هرگز در تاریخ رسانه‌های علمی این مرز و بوم تکرار نشد. چه آن‌که عزم و اهتمامی در  آن وجود داشت که اگر به پشتوانه بنیادین علمی متکی نبود هرگز چنین بر قله علم و معرفت تکیه نمی‌زد. 

گفت‌وگوی حاضر با علی میرزایی سردبیر اسبق ماهنامه دانشمند طی سال‌های 72ـ64 است که در همه این سال‌ها نسبت به آنچه که در دانشمند اتفاق افتاده بود سکوت پیشه کرد و زبان به افشای واقعیت‌ها نگشود. علی میرزایی در مورد چگونگی انتشار دانشمند در فاصله سال‌های 1364 تا 1372 در هیچ رسانه‌ای سخنی نگفت و قلمی نزد. در عوض، او همتی مضاعف کرد و پایه رسانه دیگری را پی افکند: 'نگاه نو' که حالا اعتباری مضاعف در جامعه علمی کشور دارد.

***

* آقای میرزایی من در دهه 60 و 70 یکی از خوانندگان نشریه دانشمند بودم، به عقیده من ماهنامه علمی و فرهنگی دانشمند در آن سال‌ها باعث تأثیر‌گذاری زیادی در مخاطبان خود شد و تعریف جدیدی در حیطه رسانه و روزنامه‌نگاری ارائه داد، شما از چه زمانی و چگونه در مجله دانشمند شروع به کار کردید؟

در اواسط سال 1363 آقای مهندس طهماسب مظاهری که با ایشان در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان  و استانداری کهگیلویه و بویر احمد و سازمان برنامه و بودجه همکار بودم به عنوان رئیس بنیاد مستضعفان منصوب شدند و از سازمان برنامه بودجه به بنیاد رفتند. ایشان از من دعوت به همکاری کردند، ولی سازمان برنامه و بودجه که من کارمند آن بودم موافقت نکرد. نهایتاً روسای دو سازمان تفاهم کردند که من کارمند سازمان بمانم، ولی در بنیاد هم هرچه می‌توانم همکاری کنم. یکی از اقدامات اولیه آقای مهندس مظاهری در بنیاد مستضعفان تهیه شناسنامه برای واحد‌های  بنیاد و تنظیم و تصویب بودجه سالانه برای هر واحد بود. این امر برای نخستین بار در بنیاد مستضعفان صورت می‌گرفت.

مدیران هر یک از  واحد های بنیاد برای طرح کردن پیشنهاد  بودجه ‌واحد خود در ستاد بودجه بنیاد که به این منظور تشکیل می‌شد، حاضر می‌شدند. مدیران میزان درآمد و هزینه واحد خود را در سال آتی اعلام می‌کردند.  یکی از مدیرانی که در این جلسات حضور پیدا کرد، مدیر مجله دانشمند بود. من نیز در جلسه حضور داشتم. ایشان به طور کامل از فضای فرهنگ و رسانه فاصله داشتند. در همان جلسه و در اثنای پرسش و پاسخ از مدیر نشریه دانشمند، آقای مهندس مظاهری یادداشتی به من دادند که با مداد در آن نوشته شده بود «جناب آقای علی میرزایی به موجب این حکم جنابعالی به عنوان مدیر مجله دانشمند منصوب می‌شوید.» من بعد از جلسه به آقای مهندس مظاهری گفتم که کار‌های بسیاری در سازمان برنامه و بودجه بر عهده دارم و از ایشان درخواست کردم که از تصمیم خود صرف نظر کند.

بعد از این ماجرا و پس از سپری شدن تعطیلات عید نوروز که به محل کارم در سازمان برنامه و بودجه رفتم، حکمی از بنیاد مستضعفان به تاریخ 5/1/ 64 خطاب به خود را رویت کردم که مضمونش این بود:«شما مدیر نشریه دانشمند هستید.» من حکم را دریافت کردم اما به ‌دفتر نشریه دانشمند نرفتم.

دو ماه اول سال گذشت. در این گیر و دار آقای مظاهری  به من اصرار می‌کردند که به نشریه دانشمند بروم ولی من به دلیل حجم بالای کار در سازمان برنامه و بوجه نرفتم.

* جایگاه و سمت شما در سازمان برنامه و بودجه چه بود؟

 در سازمان برنامه مدیر مرکز مدارک اقتصادی و اجتماعی و  انتشارات بودم و دفتر آموزش و پژوهش سازمان را هم سرپرستی می‌کردم. چند نشریه هم منتشر می‌کردیم، از جمله فصلنامة برنامه و توسعه که سردبیر آن بودم. این نشریه اولین مجله‌پس از انقلاب بود که مجوز اخذ کرد. نشریه معتبری بود و چاپ مطالب در آن برای نویسندگانش  در ارتقای  درجات دانشگاهی موثر بود. این مجله هم اکنون نیز منتشر می‌شود.

به هر حال شماره خرداد ماه مجله دانشمند که منتشر شد  یک نسخه از آن را برای من فرستادند، دیدم در آن نوشته‌شده بود: مدیر مسئول علی میرزایی. نام من به عنوان مدیر مسئول مجله‌ای که مکان آن را هم نمی دانستم درج شده بود. بدین ترتیب مجبور شدم که در اوایل تیر ماه به دفتر نشریه بروم و کارم را شروع کنم.

* در تحریریه قبلی تیم کاری وجود داشت؟

در بدو ورودم مسئله‌ای پیش آمده بود و همه کارکنان مجله، به غیر از یک حساب دار، از مجله دانشمند رفته بودند و تنها بودم، به قول یکی از دوستان: علی مانده بود و حوضش!

پس از هشت سال که از مجله دانشمند خارج شدم، در گزارش عملکرد خود به این اشاره کردم که روزی که به مجله دانشمند وارد شدم آنجا یک زباله‌دان علمی و اداری بود. مجبور بودم کار را از ابتدا شروع کنم.آنچه من تحویل گرفته بودم به هیچ وجه مجله ای«علمی و فنی» نبود. مجله ای مبتذل و با مطالب غیر علمی و نادرست بود. حرف های اغراق آمیز به نام علم و فن و متن بسیار غلط که بدون ویراستاری به دست مردم می‌رسید. طراحی مجله و صفحه آرایی آن هم بسیار ایراد داشت. همه چیز شلوغ و سردر گم بود.

اولین شخصی که از او دعوت به همکاری کردم آقای اسماعیل عباسی بود که در کانون پرورش فکری با ایشان سابقه همکاری داشتم.  از عباسی  برای طراحی،  صفحه‌بندی و مدیریت هنری دعوت کردم. دومین نفر آقای محمد هومن، همکارم در کانون پرورش فکری و همچنین معاون انتشاراتی من در سازمان برنامه بودند.

سپس از افراد دیگری دعوت به همکاری کردم. البته برخی از دوستان خودشان برای همکاری در انتشار نشریه ابراز تمایل کردند، مثلاً آقای فتاح پاک نژاد که از همکاران من در کانون پرورش فکری بودند آمدند و مدیریت اجرایی نشریه را برعهده گرفتند. روزی در دفتر نشسته بودیم، جوانی وارد شد و گفت  مایل هستم با شما همکاری کنم. آن جوان آقای رضا رضایی، مترجم مشهور بود، که بعدها در دانشمند به یکی از مترجمان و ویراستاران ثابت ما تبدیل شد. روزی هم آقای فرج الله صبا، پیشکسوت عالم مطبوعات، آمدند و  برای همکاری ابراز تمایل کردند. من یک نسخه مجله را به ایشان داده و درخواست کردم که با بیان ایده‌های خودشان ما را در انتشار بهتر نشریه یاری کنند. او رفت و پس از چندی با یک کتابچه که خطاب به من نوشته بود برگشت. اولین موردی که در آن متذکر شده بود، این بود که مجله دانشمند خیلی عبوس است. فرج الله صبا بعدها با نام فرخ ماهان گزارش و مصاحبه‌های بسیار برای دانشمند نوشت و از همکاران بسیار خوب من بود. از شادروان مرتضی ممیز هم یاد می‌کنم که بر گرافیک مجله نظارت می‌کرد و هیچ‌وقت از راهنمایی دریغ نداشت. مهدی سماکار هم مدتی به عنوان عکاس با ما همکاری کرد.

حدود دو سال بعد توفیق حیدر‌زاده با ما همکار شد، که تأثیر تعیین کننده‌ای بر نشریه داشت. به تدریج آقای عبدالحسین آذرنگ و خانم دکتر دلارام آرین مترجم و ویراستار کتب دانشگاهی در رشته علوم تندرستی  و خانم سیمیندخت میردامادی اضافه شدند. خانم میردامادی مدیر مالی نشریه بودند و طی شش سالی که این سمت را داشتند، تمامی گزارش های مالی را بدون ایراد تحویل دادند و این سبب شد که گزارش حسابرسان بنیاد درباره عملکرد مالی مجله دانشمند با نمره عالی منتشر شود. به یاد داشته باشید که ما موسسه فرهنگی بودیم و معمولاً این موسسات نظم مالی و اداری ندارند. به هر حال گزارش های مالی نشریه در میان سایر واحد های بنیاد گزارش مالی شماره یک محسوب و همواره توسط حسابرسان بنیاد تأیید می‌شد.

از تغییرات و به تعبیری اتفاقات دیگری که در بدو ورود و پس از خروج من در نشریه دانشمند رخ داد میزان اشتراک نشریه بود. در زمان ورود من مشترکان 1500 نفر بودند و روزی که نشریه را ترک کردم دانشمند 12000 نفر مشترک داشت. این رقم در مطبوعات ایران رویایی است. به خاطر دارم برای بسته بندی و ارسال این 12000  نسخه مجله برای مشترکان، چهار ـ پنج روز زمان صرف می‌شد. همین جا باید از مدیریت صحیح و مسئولانه آقای فتاح پاک نژاد در امور اجرایی و اداری مجله دانشمند یاد کنم. ایشان با استفاده از تجربه مدیریت، امور را بسیار خوب و سریع و به‌موقع به سرانجام می‌رساند. 

نکته مهم دیگر وقوع جنگ بود. با این‌که زیر  موشک‌باران بودیم  هیچ گاه انتشار مجله به تعویق نیفتاد. حتی یک‌روز.

به خاطر دارم که گونی  و کیسه شن تهیه کردیم تا با ایجاد حصار از ساختمان مجله محافظت کنیم. همکاران در زیرزمین ساختمان که محل بایگانی نشریه های سال‌های قبل بود، مشغول انجام فعالیت‌های مربوط به آماده سازی و انتشار نشریه بودند.

 از سویی دیگر پس از مدتی با مشکل تهیه کاغذ روبرو شدیم، بدین ترتیب که از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد وقت به ما کاغذ داده نمی شد. گفتند مشکل را  خودتان از طریق بازار آزاد حل کنید. در بازار آزاد هم کاغذ پیدا نمی‌شد. این مشکل به شکل غیر منتظره ای مرتفع شد. از سوی تشکیلاتی که در سوئد بود و کتابخانه‌های سراسر آن کشور را اداره می‌کرد به ما اعلام شد ایرانیان مقیم سوئد در کتابخانه‌های مختلف این کشور، اولین نشریه مورد درخواستشان نشریه دانشمند است و از ما درخواست کردند تا ماهانه سه هزار‌نسخه نشریه دانشمند را به آنجا ارسال کنیم. البته تعهد کردند بهای مجله‌ها را بپردازند. با هماهنگی مسئولان بنیاد با طرف سوئدی‌رایزنی کردیم تا به ازای پول، کاغذ برای ما بفرستند، تا مشکل کاغذ حل شود. روزی از بندرعباس تماس گرفتند که از سوئد برای شما  کاغذ رسیده است. کاغذ‌ها رسیده بود ولی ما  انباری برای نگه‌داری کاغذ نداشتیم. این مشکل را آقای پاک نژاد حل کرد: در یک شب حیاط دفتر نشریه دانشمند تبدیل شد به انبار سرپوشیده و کاغذ‌ها وقتی به تهران رسید در آن انبار جای داده شد و ما مدت‌ها مشکل کاغذ نداشتیم.

* در آن زمان شما چند ساله بودید؟

36 ساله بودم که شروع کردم. در شروع کار،  پس از بررسی وضع موجود، گزارشی تهیه و در آن برنامه پیشنهادی خودم را به رئیس بنیاد ارائه کردم و ایشان در پاسخ نوشتند: تایید می‌کنم؛ و من کارم را به طور جدی شروع کردم. چندی بعد در دومین گزارش، فعالیت‌هایی را که در کوتاه مدت در مجله انجام داده بودم، شرح دادم.  از دیگر اقداماتی که برای اولین بار در این نشریه انجام دادیم تشکیل هیات امنا بود.

کار فرهنگی در صورتی به ثمر می‌رسد که با قدرت از آن حمایت شود. اگر من مجله دانشمند را با این فرمول به پیش نمی بردم همان نشریه کم توفیق قدیمی باقی می‌ماند.

اعضای هیات امنا متشکل بود از دکتر عبدالکریم سروش، دکتر محمد تقی بانکی، رئیس بنیاد، معاون فرهنگی بنیاد و معاون اقتصادی و مالی بنیاد.  این ترکیب پنج نفره قدرت تأثیر‌گذاری ما را در بنیاد به شدت افزایش می داد.

نکته دیگر این‌که هرجا مشغول به کار شدم، اصلی را که به آن اعتقاد داشتم عملی کردم، و آن این‌که مجموعه تحت مدیریت من باید از نظر مالی مستقل عمل کند. اولین روزی که کارم را در مجله دانشمند شروع کردم گفتم برای اداره نشریه دانشمند ریالی از بنیاد کمک مالی نخواهم گرفت و طی هشت سال مدیریت من در آن مجموعه، نشریه دانشمند از لحاظ مالی تا آنجا  ارتقاء پیدا کرد که به برخی از واحد‌های فرهنگی بنیاد مستضعفان نیز کمک مالی می‌کرد.

استقلال مالی در مجله دانشمند بسیار به من کمک کرد، در غیر این صورت می‌بایست تمام زمان خود را برای دریافت پول و بودجه در اتاق های بنیاد مستضعفان تلف می‌کردم و مجله به واحد هایی که به کمک مالی می‌کردند مقروض می‌شد. روزی هم که از مجله دانشمند خارج شدم مبلغ قابل توجهی نقدینگی در حساب بانکی خود داشتیم.

از دیگر اقدامات من در مجله دانشمند انتشار نخستین ویژه نامه‌ها با عناوینی مانند علوم تندرستی، ورزش، علوم اطلاعات، فیزیک، شیمی، عکاسی، و سینما بود. در اوایل آزاد شدن شطرنج، ویژه‌نامه شطرنج هم منتشر کردیم و از آن پس بخشی از نشریه را به انتشار مطالب آموزشی مربوط شطرنج اختصاص دادیم. آقای رضا رضایی که از صاحب نامان عرصه شطرنج بودند در این حوزه بسیار کمک کردند.

مهمترین ویژه‌نامه‌ای که منتشر کردیم ویژه نامه ایدز در بهمن سال 1367 بود. زمانی که پیشنهاد  انتشار چنین ویژه‌نامه‌ای را مطرح کردم هیچکدام از همکاران، حتی مشاوران مجله، با انتشار آن موافقت نکردند، چراکه ایدز را در ایران مسئله‌ای سیاسی می‌دانستند که نمی توان به آن پرداخت. اما من گفتم باید این کار انجام بدهیم.

رسالتی در این کار حس می‌کردم. گروه ویژه ای برای این کار تشکیل دادیم: خانم دکتر مینو محرز، آقای دکتر  مصطفی پورتقوا، دکتر منصور شمسا، دکتر فائزه اعیان، دکتر احمد جلیلی، و دکتر دلارام آرین اعضای دعوت شده بودند. به آنها عرض کردم که قصد انتشار ویژه نامه ای با موضوعیت ایدز داریم. آن‌ها همکاری بسیار خوبی با ما کردند. کار آماده شد و 30 هزار نسخه از ویژه‌نامه ایدز چاپ و منتشر کردیم. نگران بودیم که آیا می‌توانیم این تعداد را بفروشیم یا نه، که البته همه نسخه های این ویژه نامه را فروختیم. استقبال خیلی خوبی از این ویژه‌نامه شد. مدتی بعد حادثه عجیبی رخ داد. دو ماه پس از انتشار ویژه نامه ایدز، از وزارت بهداشت و درمان نامه‌ای به ما نوشتند که 50 هزار ویژه‌نامه ایدز را برای ما چاپ کنید و روی آن بنویسید 'هدیه کمیته کشوری ایدز'. گمان می‌کنم که در تاریخ مطبوعات کشور برای اولین بار بود که چنین اتفاقی  افتاد. همیشه روال به گونه ای است که حرکت از طرف مقابل انجام می‌گیرد و سپس مطبوعات آن را منتشر می‌کنند اما این بار ما ویژه نامه‌ای منتشر کرده بودیم و وزارت بهداشت از آن بهره می‌برد. وزارت بهداشت آن 50 هزار نسخه را خرید و سال‌ها در همایش هایی که با  موضوع ایدز در وزارت بهداشت برگزار می شد، این ویژه نامه را به مخاطبان ارائه می‌داد.

این نمونه که عرض کردم، گویای پیشتازی نشریه دانشمند نسبت به نشریه های زمان خود در ایران بود. وزارت بهداشت اعلام کرد مجله دانشمند را قبول دارد. درحالی که مجله دانشمند پیش از این به مسائلی می‌پرداخت که پایه علمی نداشت یا اساسا واهی و خلاف واقع بود، و تحت لوای علم و دانش آن‌ها را به خورد جوانان می‌دادند.

* در دوره ایی که مدیر دانشمند بودید با کدام یک از روسای بنیاد مستضعفان کار کردید؟

آقای مهندس طهماسب مظاهری، آقای مهندس محمد باقریان و آقای محسن رفیقدوست.

زمانی که از نشریه دانشمند استعفا دادم و با درخواست من موافقت شد، یازده بار استعفا داده بودم. در بنیاد مستضعفان کسانی بودند که  نشریه دانشمند و موفقیت‌های آن را نمی‌توانستند ببینند، آن‌ها روسای بنیاد را تحت فشار قرار می‌دادند که من را بردارند. در حقیقت می‌خواستند در کار مجله دانشمند دخالت کنند اما من این اجازه را به آن‌ها نمی دادم و می‌گفتم دانشمند نشریه ای مستقل است، اساسنامه دارد و هر سال گزارش حسابرسی می‌دهد تا بنیاد بررسی کند. اما افرادی در شاخه فرهنگی بنیاد مستضعفان حضور داشتند که این خط مشی را نمی‌پسندیدند. من هم که هرجا کار کرده‌ام و کارکرده بودم کیفم دستم بود و آماده رفتن بودم! و بعد از هشت سال از دانشمند رفتم.

* آن‌ها چه استدلالی داشتند؟

استدلال ناروای آن‌ها این بود که تمام نشریه ترجمه است و در مورد دانشمندان مسلمان صحبتی نمی‌کند و مسائلی از این دست و این‌ها همه خلاف واقع بود. امروز مجله دانشمند در دسترس شماست. شما بروید ورق بزنید، بخوانید و ببینید که آنها ناروا می‌گفتند. هنگام خروج از مجله دانشمند نامه ای سرگشاده نوشتم  و در آن گفتم که: همه شما خلاف می‌گویید. اسامی دانشمندان ایرانی و مسلمانی را هم که در طی آن هشت سال معرفی کرده بودیم نوشتم. به هر حال آن‌ها تبلیغات مسموم را لاینقطع ادامه می‌دادند و این من را خسته کرد. بوروکراسی حاکم بر بنیاد هم یکی از عوامل خسته‌کنندة من و همکارانم بود. صبح تا شب باید فرم پر می‌کردیم!

کسی که پس از من جانشین شد با این‌که از جامعه دانشگاهی بود اما سررشته چندانی در این کار نداشت، پس از آن آقای کریمی و سپس آقای مشفق به این سمت منصوب شدند. با آقای مشفق هر چند وقت یک‌بار تلفنی صحبت می‌کنم ولی از روزی که از دانشمند رفته‌ام ارتباطم با دانشمند قطع شده است.

*دقیقاً چه سالی دانشمند را ترک کردید؟

درخرداد سال 1372 از مجله دانشمند خارج شدم. حاصل آن هشت سال تجربه ای شگفت انگیز برای من از نظر فعالیت مطبوعاتی بود. هم اکنون که دانشمندهای آن روز را ورق می‌زنم به سختی می‌توانم بپذیرم که این مجله را در ایران منتشر می‌کردیم با این مقالات و آن نویسندگان، مصاحبه‌کنندگان، ویراستاران درخشان گذشته و حال این مملکت، مهندس افضلی، مرتضی ثاقب فر، دکتر منصور شمسا، فرج الله صبا، دکتر آرین، محمد هومن، رضا رضایی، توفیق حیدرزاده، هوشنگ شریف زاده، عبدالحسین مصحفی، فیروزه دیلمقانی، مهندس حبیب ناظری، عبدالحسین آذرنگ، بایزید مردوخی، مهندس محمد باقری، دکتر نوری، اسماعیل عباسی، بهرام معلمی، مجید ملکان، شهلا اعزازی، دکتر عیسی یاوری، دکتر محی‌الدین غفرانی، مریم پورثانی، سیامک جولایی، جهانشاه میرزابیگی، حسن نصیرنیا، دکتر مهرناز شهرآرای، اکبر قراخانی‌بهار، نورالله مرادی، دکتر عباس حری، احمد خواجه نصیرطوسی، و دهها همکار ارزشمند دیگر که با دانشمند همکاری می‌کردند.

* چه تغییراتی از ابتدای ورود و هنگام خروج شما از دانشمند روی داد؟

در بدو ورود من به نشریه دانشمند تنها ماهنامه منتشر می‌شد. اما بعد از مدتی انتشارچهار ویژه‌نامه طی یک سال و پس از آن ضمیمه ماهنامه اضافه شد. ضمیمه یک مقاله بلند علمی بود که به صورت مجزا از نشریه منتشر و با مبلغ 10 تومان به فروش می‌رسید. مدتی بعد چند کتاب علمی و در تجربه ای جدید ویژه نامه کنکور را منتشر کردیم. در این کار آقای مجید ملکان همکار و سرپرست این ویژه نامه بود.

مجله دانشمند  ترکیب بسیار کارآمدی از گروه قوی اجرایی، تحریریه زبده، و گروه امور مالی توانمند بود. نکته‌مستتر در این بحث، نظام مالی صحیح بود. اگر شما مهمترین موسسه دنیا را تأسیس کنید اما نظام مالی صحیحی نداشته باشد کار موسسه سامان نمی گیرد. نظام مالی صحیح و توانمند از اصول اولیه هر سازمان و ارگان است و این مهم در نشریه دانشمند وجود داشت. مدیر مالی دانشمند خانم میردامادی هر سه ماه یک بار وضعیت مالی، هزینه، سود، چگونگی زیان و همچنین قیمت تمام شده مجله را به من گزارش می داد، و من می‌توانستم با تکیه بر آن اطلاعات برای آینده تصمیم جدید بگیریم یا تصمیم های نادرست قبلی را تصحیح کنم.

* چه تمهیداتی در نشریه دانشمند اندیشیده‌شد که مجله  را به آن حد از توانمندی رساند که بسیار دقیق و سنجیده منتشر می‌شد؟

اول برنامه ریزی درست و سپس سازمان‌دهی مناسب. بعد از سازماندهی به کارگیری نیروی انسانی ماهر اهمیت دارد. هر چه سازماندهی درست و دقیق و نیروی انسانی بهتر باشد، نتیجه بهتری حاصل می‌شود. کار اصلی مدیر  برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری است. البته من در انتخاب مقاله‌ها تصمیم گیرنده نهایی بودم. کلمه به کلمه نشریه دانشمند را قبل از انتشار می‌خواندم و هر شب در هنگام صفحه‌آرایی در کنار همکارانم بودم.

 همکاران بسیار خوبی داشتم. مسلم است حضور افرادی مانند اسماعیل عباسی، توفیق حیدرزاده، فتاح پاک‌نژاد، دلارام آرین، رضا رضایی، و . . . به عنوان همکار در کنار شما تأثیر بسزایی در موفقیت خواهد داشت و این مجموعه از نفرات بودند که قایق «دانشمند» را به سمت ساحل می‌کشیدند.

به علاوه هر ماه پس از  انتشار مجله، یک جلسه عمومی برگزار می‌کردیم و چهره های تأثیرگذاری چون احمد آرام، عبدالحسین آذرنگ،دکتر بایبوردی، احمد بیرشک، هوشنگ شریف زاده و . . . به این جلسات می‌آمدند. اشکالات  و ایراد‌ها مطرح می‌شد و برای رفع آن‌ها راه حل پیدا می‌کردیم.

*اگر امروز هم در مجله دانشمند باشید، آیا می‌توانید آن تجربه را تکرار کنید؟

فکر نمی کنم بتوانم. برخی از آن همکاران استثنایی از دنیای ما رفته اند. برخی هم پا به سن های بالا گذاشته اند و بعضی هم به کارهای دیگر مشغول هستند. تردید دارم برای آن چهره های استثنایی جایگزین های مناسب تربیت کرده باشند. مطبوعات دیگر ویراستار‌انی خوبی چون رضا رضایی، مهندس افضلی، مرتضی ثاقب فر، توفیق حیدرزاده، دکتر آرین و دکتر منصور شمسا در علوم تندرستی، تکنولوژی و علوم پایه ندارد یا حداقل این‌که من نمی شناسم. یکی از شگفتی های آن دوران این بود که تک تک افراد خود برای همکاری با «دانشمند» تمایل داشتند و البته نشریه نیز از نظر مالی تأمین بود و درآمد حاصل از نشریه صرف تحریریه و نشریه می‌شد.

  و حرف نهایی این‌که بنیاد مستضعفان در سال 72 تصمیم درستی اتخاذ نکرد چراکه می‌بایست مجموعه همکاران دانشمند را حفظ می‌کرد.

برد نشریه دانشمند در سال‌های انتشار تا اندازه ای بود که نخست وزیر وقت در نامه‌ای از نشریه دانشمند به نیکی یاد کردند که متن نامه در نشریه چاپ شد. آقای سروش نیز در نامه‌ای به نشریه، از آن به «عنوان شجره‌ی طیبه انقلاب اسلامی» یاد کردند.

* پس چرا فعالیت شما را نادیده گرفته شد؟

من هشت سال کار کردم و تمام برنامه‌هایی را که داشتم در دانشمند عملی کردم. کسی هم قرار نیست تا آخر عمر در یک جا بماند.بنابر این، نمی توانم بگویم فعالیت من را نادیده گرفتند.این‌که امروز شما می‌آیید و بعد از هجده سال با من مصاحبه می‌کنید برای من کافی است. بنیاد نباید اعتبار این نشریه را با گذاشتن کسی به جای من که الفبای ابتدای کار را نمی دانست، نابود می‌کرد. پس از خروج من باید مجموعه حفظ می‌شد که متأسفانه این اتفاق نیفتاد همه چیز در همان ابتدای کار از هم پاشید. من پس از گذشت هجده سال است که در مورد نشریه دانشمند حرف می‌زنم و از جفایی که در حق آن مجموعه شد، سخن می‌گویم. صریح‌تر بگویم کسانی که موجب از هم پاشیدن نشریه شدند به منافع ملی ضربه زدند. مجله دانشمند سال های 64-72 نماد قابلیت ملی ما برای انتشار یک نشریه تراز اول علمی و فنی بود.

* الان هیچ خبری از سطح و کیفیت دانشمند دارید؟

نه. امیدوارم بسیار عالی باشد، ولی این نشریه که در اوایل سال 1372 بیش از دوازده هزار مشترک داشت، امروز می‌بایست بیست و چهار هزار نفر مشترک داشته باشد. دارد؟ اشتباه را مدیران سال 1372 مرتکب شدند. من به امروز کاری ندارم و داوری هم نمی کنم.

 * آقای میرزایی چرا بعد از دانشمند با همان همکاران در بستری دیگر کار را ادامه ندادید؟

من چنین تمایلی داشتم. سال 69 وقتی احساس کردم در بنیاد کسانی در پی به هم ریختن و از بین بردن این مجموعه هستند از دکتر محمد تقی بانکی خواهش کردم تا امتیاز نشریه‌ای به نام «دانش پژوه» را بگیرند تا تمام تیم دانشمند را در دانش پژوه مستقر کنم. ایشان وقتی امتیاز دانش‌پژوه را گرفت ما شروع به مطالعه و برنامه ریزی کردیم اما به نتیجه دلخواه نرسیدیم. ضمن این‌که متوجه شدم بنیاد همچنان تمایل به همکاری با من دارد و بنابر این تا دوسال و نیم دیگر در دانشمند ماندگار شدم. نشریه دانش‌پژوه بعداً به نگاه‌نو تبدیل شد.

*ولی آن خط ‌فکری در نشریه نگاه نو مشاهده نشد.

نگاه نو با دانشمند متفاوت است. این دو را نمی شود با هم مقایسه کرد. البته نگاه نو هم، از دیدگاه من، بسیار موفق است و نشانه اش همین استمرار انتشار به مدت 20 سال است، با حفظ استقلال کامل.

*حرف دیگری مانده است؟

با این‌که یازده بار استعفا دادم تا توانستم از دانشمند بیرون بیایم، اما دل شکسته بودم، چرا که دیدم مجموعه‌ای که سال‌ها برای تشکیل و بالندگی آن  زحمت کشیدیم بسیار آسان از هم پاشید. ولی اجازه بدهید این چند نکته را هم اضافه کنم، موقعی که من به دانشمند رفتم، دو اتاق داشتیم در جایی شبیه به کاروانسرا ولی پس از یک سال و نیم نقل مکان کردیم به یک ساختمان چهارطبقه در خیابان شهید بهشتی(عباس‌آباد). در آنجا یک طبقه را به کتابخانه تخصصی اختصاص دادیم و در آن  کتاب‌های فنی و علمی معتبر دنیا را قرار دادیم که از داخل و خارج کشور تهیه می‌کردیم.
نکته در خور توجه این‌که نشریه به مشترکین خود اجازه داده بود تا بدون قید و شرط و به رایگان از این کتابخانه استفاده کنند. بسیاری از دانشجویان به این کتابخانه می‌آمدند و پایان‌نامه‌های خود را در آنجا می‌نوشتند.  این‌کتابخانه بعد از  من تعطیل شد.

*آدم‌هایی چون فرج الله صبا، محمد باقری و افرادی از این دست که در نشریه دانشمند حضور موثر و پررنگی داشتند بعد از دانشمند ما شاهد اتفاق خاصی از سوی آن‌ها نیستیم، دلیل این امر  چیست؟

نمی‌دانم. باید از خودشان بپرسید. این‌ها خودشان عامل بوجود آوردن آن فضای بسیار مساعد بودند. من یک نفر بودم در کنار آن همه آدم فاضل و دانشمند که به کارشان عشق می‌ورزیدند. عاشق تحول و توسعه ایران بودند. دانشمند سال های 1364 - 1372 حاصل دانش و عشق این دوستانی است که شما نام بردید و من در جای جای این گفت و گو از آن‌ها یاد کردم. من نام بسیاری از همکاران آن روز دانشمند را فراموش کرده ام. در حروف‌نگاری، در امور اداری، در امور مالی، در نمونه خوانی، در توزیع و در شاخه های دیگر همکارانی داشتم که جای تک تک آن‌ها را در کنار خود خالی می‌بینم. نام های عبداللهی، روشنک عرفانیان، فرزانه شکیب، مرضیه هامش، امین اللهی، تفنگساز، ریوندی، اقدم را به یاد می‌آورم و متاسفم که نام بقیه  از یادم رفته است. یاد این همکاران و آن هایی که نامشان را فراموش کرده‌ام و یاد تلاش های فداکارانه آن ها، بویژه در روز‌ها و شب های جنگ، همیشه با من است.