نسبت رسانه، واقعیت و توسعه‌ پایدار

نسبت رسانه، واقعیت و توسعه‌ پایدار

«در دنياي رسانه‌اي شده امروز، ما بيش از هميشه تاريخ، با تصوير پديده‌ها مواجه‌ايم. اگر مي‌خواهيد افكار عمومي را متوجه موضوعي كنيد، بايد بلد باشيد كه با رسانه‌ها درست تعامل كنيد.»

اما كدام رسانه؟ آنچه كه رسانه‌ نشان مي‌دهد، با واقعيت چه نسبتي دارد و آيا بي‌تناسب بودن آن با واقعيت مي‌تواند به مدد فعالان حوزه‌های مدنی بيايد؟ در واقع پيش از همه بايد ببينيم تصويري رسانه‌اي از عالم چه‌قدر واقعي است؟ اگر بيننده حرفه‌ايِ پيام‌هايِ رسانه‌اي باشيد، جواب شما كاملا نااميدانه است. خود همين نااميدي با مفهوم توسعه پايدار در تضاد است. چون توسعه پايدار آينده‌اي مطلوب ترسيم مي‌كند. آينده‌اي كه آدم‌ها نيازهاي خود را برطرف مي‌كنند بدون آنكه به منابع نظام‌هاي حياتي آسيب برسانند.ولي آنچه رسانه‌ها از وضعيت امروز جهان ترسيم مي‌كنند با اين اميد نسبتي ندارد. ما دنيا را تيره و تار مي‌بينيم.

عوض شدن نقشه توسعه

از نظر هانس رزلینگ[1] در کتاب «واقعیت[2]» یکی از دلایلی که ما دنیا را بدتر از آنچه که هست می‌بینیم، «غریزه شکاف[3]» است. از نظر او انسان‌ها غریزه‌اي دراماتیک و قوی نسبت به تفکر دوتایی (باینری) دارند، یک نیاز اساسی به تقسیم مسئله به دو گروه یا یک شکاف خالی بین‌شان. ما دوست داریم همه چيز را به دو بخش تقسیم کنیم؛ خوب در برابر بد، قهرمان‌ها و خائن‌ها، کشور من و سایر کشورها. این کار دراماتیک است، چون منجر به تناقض می‌شود و ما این کار را همیشه بدون فکر انجام می‌دهیم.(رزلینگ، 1398: 51)

اساس تحلیل نویسنده آن است که دیگر نباید از شکل «ما» و «آنها» استفاده کنیم. «ما» کشورهای پیشرفته، غربی و مدرن و «آنها» کشورهای در حال توسعه، شرقی، سنتی. او در این کتاب با کمک داده‌هایی از بانک جهانی، یونیسف و نهادهای مرتبط با سازمان‌ ملل نشان می‌دهد برای فهم جهان دیگر نمی‌توان از برچسب‌های قدیمی استفاده کنیم.

یک دلیل برای آنکه برچسب‌های قدیمی آن‌قدر محبوب هستند این است که بسیار ساده‌اند. اما برچسب‌ها ما را به اشتباه می‌اندازند. بنابراین برای جایگزینی‌شان یک راه ساده‌تر پیشنهاد می‌کنم. به جای تقسیم جهان به دو گروه، آن را به چهار گروه تقسیم می‌کنیم:

سطح چهار

سطح سه

سطح دو

سطح يك

يك ميليارد نفر

دو ميليارد نفر

سه ميليارد نفر

يك ميليارد نفر


 گازهاي گلخانه‌اي چين و آمريكا گلوي همه آدميان را مي‌سوزاند. تنها نكته اينجاست كه مي‌توان از رسانه‌ها براي جلب توجه افكار عمومي استفاده كرد. در واقع رسانه مي‌تواند بگويد «آي آدم‌ها! زمين دارد مي‌سپارد جان.»رسانه بايد نظر مردم را به خودش جلب كند تا بگويد همچنان فرصت هست براي درآمدن از دام اين مشكل. اين «اميد» سوخت جامعه است براي حركت به سمت بهبود. رسانه‌اي كه مدام آيه يأس مي‌خواند نه تنها مفيد نيست كه «پنجره شكسته» به افكار عمومي نشان مي‌دهد. پنجره‌اي كه ديگر از بين رفته و حالا اگر يك سنگي هم ما به آن زديم، چندان اهميتي ندارد. چون از اين خراب‌تر كه نمي‌شود.

پس هر رسانه‌اي نمي‌تواند هميار توسعه پايدار باشد. چون توسعه پايدار در زمين اميد رشد مي‌كند. بحث اين نيست كه وضعيت زمين و محيط‌زيست و زندگي من و شما خوب است و گل و بلبل؛ منتهي رزلينگ در كتاب «واقعيت»، می گوید؛ دنيا وضعيت خوبي ندارد، «ولي دارد بهتر مي‌شود نسبت به قبل.» اگر آمارهاي مجامع جهاني شما را مجاب نمي‌كند و فرض اين است كه عن‌قريب همه چيز به فنا مي‌رود، منتظر نيستي بنشنيد. اما سالك توسعه پايدار هم در كنش روزمره و هم در رسانه‌‌اش زيرلب آن بيت هوشنگ ابتهاج را زمزمه مي‌كند: «در اين شب‌هاي طوفاني، كه عالم زير و رو مي‌شد/ نهاني شب‌چراغِ عشق را در سينه پروردم.» جاي عشق بگذاريد اميد. عشق بي‌اميد، انفعال است و مرگ. يادمان باشد كه فقط با اميد و ديدن واقعيت‌هاست كه مي‌توانيم از اين شب دشوار بگذريم.

 

- رزلینگ، هانس (1398). «واقعیت»، مترجم: بهار رحمتی، تهران:‌ نشر نوین، چاپ چهارم

 

 

[1]Hans Rosling

[2]Factfulness

[3]The Gap Instinct