روزنامه‌نگار؛ حقوق‌اندک، مسئولیت بسیار

روزنامه‌نگار؛ حقوق‌اندک، مسئولیت بسیار

 

اشاره: حمید عابدی- از زمان انتشار روزنامۀ «کاغذ اخبار» تا امروز، 177 سال می‌گذرد و این پیشینۀ نه چندان کوتاه روزنامه‌نگاری، نقطۀ قوتی برای این حرفه در ایران محسوب می‌شود، اما متأسفانه با وجود فراز و نشیب‌های زیادی که در روند مبارزات برای آزادی بیان و به رسمیت شناخته شدن حقوق روزنامه‌نگاران انجام شده است، هنوز که هنوز است، جامعۀ مطبوعاتی ما و به ویژه روزنامه‌نگاران از نبود مبانی ثابت و مشخص که حقوق و مسئولیت‌های آنها را به رسمیت بشناسد، محروم هستند. راه‌اندازی واحد درسی «حقوق و مسئولیت‌های اجتماعی روزنامه‌نگاری» در مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم ارتباطات اجتماعی و روزنامه‌نگاری دانشگاه علامه طباطبایی، بهانه‌ای شد تا پای صحبت‌های استاد این دوره «دکتر محمدمهدی فرقانی» بنشینیم و از او در خصوص شرایط تحقق و اولویت‌های حقوق و مسئولیت‌های اجتماعی روزنامه‌نگاری در ایران بشنویم.

***

ـ آقای دکتر! برای شروع گفت‌وگو لطفاً بفرمایید که رسانه‌ها و بویژه مطبوعات از چه زمانی به فکر تدوین حقوق و تعریف مسئولیت‌های اجتماعی برای فعالان این حوزه افتادند؟

اگر بخواهیم در مورد حقوق و مسئولیت‌های اجتماعی روزنامه‌نگاران صحبت کنیم، به لحاظ تاریخی باید کمی به عقب ـ به نیمۀ دوم قرن نوزدهم اروپا؛ زمانی که عصر مطبوعات آرمانی و مسلکی به سر می‌آید و به نوعی دورۀ مطبوعات خبری و تجاری آغاز می‌شودـ برگردیم. واضح است که این تحول یک شبه اتفاق نیفتاده است و اگر بخواهیم به سیر تکوینی این تحولات اشاره کنیم، باید اوّلین نطفه‌های شکل‌گیری حقوق و مسئولیت‌های اجتماعی روزنامه‌نگاری را از نیمۀ قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم و حتی کمی بعدتر (یعنی دهه‌های 30 و 40 قرن بیستم) دنبال کنیم و بخصوص بعد از جنگ جهانی اوّل، این نطفه شروع به شکل‌گیری می‌کند و به تدریج تا اوایل نیمۀ دوم قرن بیستم تکوین پیدا می‌کند.

نقطۀ عطف این تحولات به زمانی بر می‌گردد که روزنامه‌نگاری غربی، از شکل آرمانی و مسلکی به شکل تجاری و خبری تحوّل پیدا می‌کند و در واقع، روزنامه‌نگاری و قلم زدن در مطبوعات، کم‌کم به عنوان یک حرفه شناخته می‌شود. درحالی که تا قبل از آن، روزنامه‌نگاری یک کار ذوقی و همان طور که از نامش بر می‌آید، یک کار آرمانی بود؛ یعنی آدم‌ها به منظور پیشبرد آرمان‌هایشان و خدمت به مردم و کمک به تحقق انقلاب‌های ضد استبدادی اروپا به قلم زدن در مطبوعات روی می‌آوردند و بسیاری از آنها روشنفکران و نویسندگانی بودند که آرمان‌های رهایی‌بخش و آزادیخواهانه‌ای در سر داشتند که آنها را در مطبوعات به شکل مقالات فکری، علمی و عقیدتی مطرح  و تلاش می‌کردند مردم را به منظور مجقق کردن این آرمان‌ها تهییج و بسیج کنند و به حرکت در بیاورند. اما با به ثمر رسیدن انقلاب‌های رهایی بخش اروپا و استقرار حکومت‌های کم و بیش دموکراتیک، شاهد رشد و نضج‌گیری انقلاب صنعتی، سرمایه‌داری غربی و تولید انبوه هستیم، از طرف دیگر صنعت حمل و نقل تحت تأثیر نیروی بخار به طور نسبی پیشرفت‌هایی داشت و سرمایه‌داری و بورژوازی صنعتی شهری هم شکل گرفته بود و این همه نیاز به توزیع وسیع تولیدات و یافتن بازارهای مصرف جدید در اقصی نقاط جهان و در خود اروپا و امریکا داشت. در نتیجه از این دوره به بعد ما شاهد این هستیم که مطبوعات توجه ویژه‌ای به خبر نشان می‌دهند؛ چرا که خبر، هم برای مخاطب و هم برای آگهی‌دهنده به عنوان یک کالای جذاب به حساب می‌آید، بنابراین، چهرۀ فکری ـ عقیدتی مطبوعات به چهرۀ خبری ـ تبلیغاتی تبدیل شد و این امر مستلزم این بود که از آن به بعد به جای «مستأجران خانه مطبوعات» ـ‌که مدتی قلم می‌زدند و آرمان‌هایشان را منتشر می‌کردند و کار اصلی‌شان چیز دیگری بودـ، «ساکنان خانۀ مطبوعات» داشته باشیم؛ چون با توجه به نیاز شدید به تولید اخبار، خبرنگار باید در همه جا حضور می‌داشت و ناظر و شاهد وقایع و رویدادها می‌بود و این همه مستلزم آن بود که روزنامه‌نگاری به شغل ثابت و دائمی او تبدیل شود و درآمد این کار کفاف زندگی‌اش را بدهد.

اما برای این که چنین اتفاقی بیفتد، ابتدا باید دو اتفاق مهم دیگر می‌افتاد؛ یکی این که روزنامه‌نگار و بخصوص روزنامه‌نگار حرفه‌ای تعریف می‌شد و دوم این که تشکل‌ها و نهادهای صنفی و شغلی شکل می‌گرفتند که بتوانند در راه احقاق و پیشبرد حقوق روزنامه‌نگاران، مبارزه یا مذاکره بکنند و یا هر کار دیگری که لازم بود را انجام دهند. این دو اتفاق با شکل‌گیری اوّلین تشکل‌های صنفی روزنامه‌نگاری در اواخر قرن نوزدهم در انگلیس و سپس در اوایل قرن بیستم به وجود آمدند. در همین زمان است که تعریف روزنامه‌نگار حرفه‌ای شکل می‌گیرد و اوّلین قانون مطبوعات فرانسه در 1881 تدوین می‌شود، اما با این وجود، پنجاه سال طول ‌کشید تا قانون استقلال حرفه‌ای یا حمایت از حقوق حرفه‌ای روزنامه‌نگاران در 1935 به تصویب پارلمان فرانسه برسد که در آن روزنامه‌نگار حرفه‌ای و حقوق و مسئولیت‌های مادی و معنوی او تعریف شد و روزنامه‌نگاری به عنوان یک حرفه و تخصص شناخته شد.

بنا بر این، روزنامه‌نگاری حرفه‌ای، دوران پر افت و خیز و پر تب و تابی را طی کرده است تا به این مرحله رسیده است. نخستین متون مربوط به میثاق اخلاق حرفه‌ای نیز در اوایل دهۀ 1920 در کشورهای اسکاندیناوی تدوین شد و بعد کشورهای دیگری مثل فرانسه و انگلیس هم میثاق اخلاق حرفه‌ای را تدوین کردند.

ـ آیا این تغییر و تحولات، تأثیری بر شکل‌گیری حقوق مطبوعات در ایران هم داشته است؟

متأسفانه در ایران باوجود این که ما اوّلین قانون مطبوعاتمان را (بعد از انقلاب مشروطه) از قانون 1881 فرانسه اقتباس کردیم، ولی هرگز قانون حمایت از حقوق روزنامه‌نگاران فرانسه را اقتباس نکردیم؛ چرا که تصویب این قانون در فرانسه مقارن با دوران دیکتاتوری‌ رضاشاه در ایران بود که مطبوعات تعطیل ‌شدند و روزنامه‌نگاران یا بازداشت و توقیف و خانه‌نشین و یا فراری ‌شدند و آزادی بیان به شدت محدود شد. با توجه به این شرایط، در این دوره دغدغۀ اندیشیدن به حقوق روزنامه‌نگاری اصلاً وجود نداشته است، چرا که اصلاً روزنامه‌نگاری مستقل و آزاد در کشور وجود نداشته است. متأسفانه قوانین بعدی مطبوعات ما هم که به تدریج شکل گرفتند، باوجود این که از روزنامه‌نگاران مسئولیت می‌خواستند، اما هیچ کدامشان در جهت بسط آزادی‌های مطبوعاتی و تدوین حقوق حرفه‌ای روزنامه‌نگاران عمل نکردند. در واقع، می‌توان گفت که سیر اصلاح و تحول قانون مطبوعات ایران، در مجموع در جهت محدودتر شدن آزادی‌ها و حقوق حرفه‌ای روزنامه‌نگاران حرکت کرده است و ما در حال حاضر، نه در خود قانون مطبوعات‌مان و نه در هیچ متن حقوقی دیگری، چیزی تحت عنوان حقوق حرفه‌ای روزنامه‌نگاران نداریم و این دو ماده‌ای هم که در قانون مطبوعات ما، تحت عنوان «حقوق مطبوعات» آمده است، «حقوق حرفه‌ای روزنامه‌نگار» نیست که شامل حق جستجو، کسب، جمع‌آوری و انتشار آزاد اطلاعات، عدم افشای منابع خبری و نیز داشتن نوعی مصونیت در انجام مسئولیت شغلی، پیمان دسته جمعی کار، بیمه، بازنشستگی و از کار افتادگی و امنیت شغلی و بویژه استقلال حرفه‌ای (به این معنا که روزنامه‌نگار به هیچ وجه نباید تحت فشار هیچ گونه قدرت سیاسی و اقتصادی قرار داشته باشد، چرا که در غیر این صورت از بیان و نشر حقیقت باز می‌ماند) و... ـ، می‌شود.

بنا بر این، بحث مسئولیت اجتماعی روزنامه‌نگار وقتی معنا پیدا می‌کند که ابتدا حقوق حرفه‌ای او تعریف ‌شود و استقلال حرفه‌ای او به رسمیت شناخته شود، یعنی در این جا نه حقوق منهای مسئولیت معنا دارد و نه مسئولیت بدون حقوق. طبیعتاً وقتی این حقوق مشخص شدند، روزنامه‌نگار هم باید در قبال عملکرد خود پاسخگو باشد. این یک قاعدۀ کلی است که هر کسی که حقوقی و اختیارات و آزادی‌هایی دارد، باید پاسخگوی عملش هم باشد و این پاسخگویی در جهت حفظ مصالح و منافع عمومی و عدم تجاوز به حقوق و حریم خصوصی افراد، عدم توهین، تهمت و افترا، عدم تحریک به جنگ، عدم تحریک کینه‌های قومی، نژادی و مذهبی و... است.

 

ـ با این توصیفات، در حال حاضر وضعیت روزنامه‌نگاری در ایران را چگونه می‌بینید؟

به نظر من در حال حاضر در ایران چیزی به عنوان روزنامه‌گاری حرفه‌ای به طور کامل وجود ندارد، چرا که اگر بود، باید مقررات حقوقی ثابت و مشخص و تدوین‌شده‌، تأمین‌های شغلی  و آزادی‌های مطبوعاتی تضمین‌شده‌ای برای روزنامه‌نگاران می‌داشتیم و اصلاً باید قانون استقلال حرفه‌ای و حقوق حرفه‌ای روزنامه‌نگاران داشته باشیم و همچنین در کنار اینها نیاز به میثاق اخلاق حرفه‌ای روزنامه‌نگاری است که باید به تأیید مجموعه روزنامه‌نگاران برسد. ما هیچ کدام از این موارد را در حال حاضر در کشورمان نداریم و الان هم به نظر من صاحب یک ساختار حرفه‌ای روزنامه‌نگاری نیستیم، بنابراین، نیاز به این داریم که به آن سمت حرکت کنیم زیرا در این صورت آسیب‌های روزنامه‌نگاری، هم برای دولت، هم روزنامه‌نگاران و هم مردم کمتر خواهد شد.

ـ به نظر شما دلایل این عقب‌ماندگی حقوقی و حرفه‌ای در حوزۀ روزنامه‌نگاری در ایران را باید در نوع حکومت‌ها جستجو کرد یا در عدم آشنایی روزنامه‌نگاران با حقوق و مسئولیت‌های اجتماعی خودشان؟

حالا این که آیا اشکال از حکومت‌ها بوده است و یا از خود روزنامه‌نگاران که به حقوق و مسئولیت‌های حرفه‌ای خودشان آگاه نبوده‌اند و نتوانسته‌اند آن را در بین مسئولان و مردم نهادینه کنند، جای بحث دارد. به نظر من این مشکل را باید در قالب یک مجموعه عوامل دید. این که به هر حال ما در طول زمان به لحاظ سیاسی شاهد محدودیت‌های زیادی از جانب دولت‌ها برای مطبوعات و روزنامه‌نگاران بوده‌ایم، قابل انکار نیست و دلیل آن هم این است که خیلی وقت‌ها دولت‌ها تحمل انتقادها و شاید در مواردی افشاگری‌ها و مسائلی از این قبیل را نداشته‌اند و سطح نقدپذیری پایین بوده است و  این امر هم به دلیل تلقی اشتباهی است که همواره در کشور ما از مطبوعات ـ به مثابه یک ابزار تبلیغاتی و بلندگوی رسمی حکومت‌ها ـ، وجود داشته است؛ تلقی‌ای که متکی بر فلسفۀ پیدایش روزنامه در ایران بوده و این هم خودبخود باعث شده است که هر کجا مطبوعات خلاف این امر ـ که اصلاً جزو وظایفشان نیست ـ، عمل کنند، به عنوان متخلف و مجرم شناخته می‌شوند و با آنها برخورد می‌شود.

بنابراین، ما در درجۀ اوّل نیازمند یک سعۀ صدر از بالا و در درجۀ دوم نیازمند قوانین و مقرراتی در این میانه برای تضمین حقوق و ضوابط حرفه‌ای روزنامه‌نگاری هستیم و در درجۀ سوم هم نیازمند روزنامه‌نگاران حرفه‌ای هستیم که به خوبی در این حوزه آموزش دیده باشند و شغل دائمی‌شان این باشد؛ یعنی سرنوشت زندگی‌شان با مقررات این حرفه پیوند خورده باشد، نه این طور که این سرنوشت و زندگی آنها به دلیل عدم وجود قوانین مدون، به راحتی و مرتب تهدید شود. پس مشاهده می‌کنید که تمام این موارد را باید در قالب یک مجموعه دید که اگر تمام اجزای آن درست عمل کنند، کل این سیستم عملکرد درستی خواهد داشت.

 

ـ عده‌ای معتقدند در مقاطعی از تاریخ مطبوعاتمان شاهد این بوده‌ایم که با باز شدن فضای سیاسی و به وجود آمدن آزادی‌های نسبی، بعضاً تندروی‌هایی از سوی روزنامه‌نگاران صورت گرفته است که مجدداً دولت‌ها را مجبور به محدود کردن آزادی بیان کرده است. آیا این موضوع در عدم رشد روزنامه‌نگاری حرفه‌ای در ایران تأثیرگذار بوده‌ است؟

درست است. در این طرف (در جبهه روزنامه‌نگاران) هم ما گاهی شاهد عدم تعادل‌ها، تندروی‌ها و افراط‌هایی بوده‌ایم که بخشی از آن ناشی از فقدان تجربۀ تاریخی آزادی مطبوعات در ایران است. شما تا فرصت ندهید که افراد آزمون و خطا بکنند، تجربۀ استفاده درست از آزادی هم شکل نمی‌گیرد و به وجود نمی‌آید. من این مطلب را همیشه گفته‌ام و معتقدم در هر زمینه‌ای این طور است که اگر فرصت و فضای تجربه کردن و آزمون و خطا فراهم نشود، همیشه ضریب خطا بالا خواهد بود. وقتی ما اصل حرکت را به خاطر این که ممکن است خطایی اتفاق بیفتد محدود کنیم، این وضعیت پیش می‌آید که گاهی شاهد افراط و تفریط‌هایی هم خواهیم بود. بنابراین، به دلیل فقدان تجربۀ تاریخی، ضریب خطا بالا بوده است و زبان دیالوگ و گفت‌وگو بین دولت و روزنامه‌نگاران همیشه یک زبان پرخاشگرانه، خشن و حساسیت‌زا (از دو طرف) بوده است و این بر کینه‌ها و کدورت‌ها اضافه می‌کند و در نتیجه هیچ گاه اجازه نمی‌دهد که روزنامه‌نگاری در مسیر درست خودش حرکت کند و پیش برود. در واقع، زبان دولت و روزنامه‌نگاران، تابعی از یکدیگر است، به این معنا که هر زمان که لحن دولت نسبت به مطبوعات و روزنامه‌نگاران تند شده است، از آن طرف هم لحن روزنامه‌نگاران تند و پرخاشگرانه شده و بر عکس.

ـ و راه حل؟

ما نیازمند این هستیم که اوّلاً نقش‌ها، کارکردها و حقوق واقعی مطبوعات به عنوان ناظران و ناقدان جامعه و امتداد حواس مردم به رسمیت شناخته شود و روزنامه‌نگاری ما ساختار حرفه‌ای پیدا کند و قوانین و مقررات لازم برای شکل‌دادن به نظام حرفه‌ای روزنامه‌نگاری تدوین و تصویب شود. ثانیاً تحمل‌ها و پذیرش‌ها در قبال انتقادها و حتی بعضاً تندروی‌ها بیشتر شود و زبان گفت‌وگو و دیالوگ تعدیل و تلطیف شود و فضای فعالیت مطلوب مطبوعات فراهم شود. اینها همه اتفاقاتی است که باید رخ بدهند تا ما به آن ساختار مناسب مطبوعاتی در کشورمان برسیم.

ـ در سال‌های اخیر شاهد رشد شهروند روزنامه‌نگاران در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی بوده‌ایم. وضعیت حقوق و مسئولیت‌های حرفه‌ای در این حوزه به چه شکل تعریف می‌شود؟

می‌توانیم بگوییم که شبکه‌های اجتماعی در سطح جهانی از قید خیلی از این باید و نبایدها رها هستند و مقررات و ضوابط خاصی که ملزم به تبعیت از آن باشند (نمی‌گویم وجود ندارد)، هنوز در بین آنها جا نیفتاده است؛ نه نظام اخلاقی مدونی وجود دارد که آنها بخواهند باید و نبایدهایشان را از آن بگیرند و نه کنترل و سانسوری بر آنها اعمال می‌شود و نه یک نوع نظام مدیریتی وجود دارد که اطلاعات را پالایش و ارزش‌گذاری کند و ضریب خطا، دروغ، تهمت، اشتباه، تسویه‌حساب‌های شخصی را کاهش دهد و به حداقل برساند.

بنا بر این، جنبه‌های مثبت این پدیده‌ را  اصلاً نمی‌شود انکار کرد، این که برای اوّلین بار این امکان در طول تاریخ فراهم شده است که صدای هر کسی، مخاطب جهانی داشته باشد و این امر منوط به این نباشد که آیا چند رسانۀ بزرگ انحصاری این صدا را منتشر می‌کنند یا نه! به همین دلیل من بارها این را گفته‌ام و فکر می‌کنم باز هم ارزش تکرار را دارد که در عصر ما تکنولوژی‌های جدید ارتباطی باعث شده‌اند که انحصار رسانه‌های غالب جهانی تا حد زیادی تضعیف شود و تا حد زیادی بلور قدرت و سلطۀ جهانی این رسانه‌ها ترک بردارد و در رقابت با میلیون‌ها وبلاگ و وبسایت و شبکه‌های اجتماعی و... هژمونی خودشان را تا حدی (نباید اغراق هم کرد) از دست بدهند. این یک امتیاز بسیار بزرگ است. اما در عین حال، نقش تعیین‌کنندگی و تأثیرگذاری مجموع رسانه‌ها اعم از مطبوعات، رادیو، تلویزیون، خبرگزاری‌ها، شبکه‌های اجتماعی، وبلاگ‌ها، وب‌سایت‌ها و تلفن‌های همراه (همه با هم) بسیار افزایش پیدا کرده است؛ یعنی اقتدار جمعی‌شان افزایش پیدا کرده، اما از سلطۀ فردی تک‌تک آنها کاسته شده است. در واقع، قدرت رسانه به نوعی توزیع شده است و این اتفاق بسیار بزرگی است که به نظر من تحت تأثیر دستاوردهای جدید ارتباطی رخ داده است. این است که اگر در جایی حتی بایکوت خبری هم وجود داشته باشد، دوربین موبایل یک شهروند می‌تواند یک خبر جهانی بسازد، مثل آنچه در لیبی و خیلی از کشورهای دیگر دیدیم. این امر برای شهروندانی که تا دیروز فاقد قدرت بوده‌اند، یک منبع اقتدار است و هیچ کس نمی‌تواند آن را انکار کند. اما در عین حال، راه‌های بالقوۀ زیادی برای نقض اصول اخلاقی، تسویه حساب‌های شخصی، تهمت و افترا بستن به دیگران، خلق شایعه و خیلی چیزهای دیگر باز شده است. البته تصور من این است که این ساختار در دراز مدت به نوعی تعادل می‌رسد، یعنی اگر از استفاده‌های افراطی و تندی که در آغاز عرضۀ هر نوع دستاورد تازه‌ای ایجاد می‌شود، عبور کنیم، به تدریج  این نظام، خودش را به تعادل می‌رساند؛ اصول نوشته یا نانوشته‌، گفته یا ناگفته‌ای پیدا می‌کند که کم و بیش به هر حال ناگزیر از تبعیتش خواهد بود، ضمن این که حقوق و آزادی‌های شهروندی را هم به شدت گسترش می‌دهد. اتفاقی که شاید آن را بتوان به این صورت توضیح داد که تکنولوژی‌های نوین ارتباطی ما را به نوعی از حقوق حرفه‌ای به سمت اخلاق حرفه‌ای روزنامه‌نگاری سوق خواهند داد. هر چند که ما حقوق حرفه‌ای روزنامه‌نگاری مثل آزادی بیان و... را به نوعی در شبکه‌های اجتماعی محقق شده می‌یابیم.

 

ـ به این ترتیب، نقش کدام یک از این رسانه‌ها را در دنیای آینده پر رنگ‌تر می‌بینید؟

به  نظر من تمام انواع این رسانه‌ها در کنار هم نقش دارند؛ چرا که مجموعۀ آنها منظومه‌ای را تشکیل می‌دهند که هر کدام از آنها، به مثابه سیاره‌ای است که در این منظومه فعالیت می‌کنند و این مجموعه را در حالت تعادل نگه می‌دارد و اگر هر کدام از اینها حذف شود، یک سیاه‌چاله جایش را خواهد گرفت. اصولاً ما نه باید قائل به ضرورت حذف یکی از اینها باشیم و نه عملاً به آن سمت خواهیم رفت. به خاطر این که هر کدام از اینها نقش‌‌ها و کارکردهای مکمل در قبال هم دارند. شما هنوز هم به اخباری که از شبکه‌های اجتماعی می‌گیرید، نمی‌توانید به طور صد در صد اعتماد کنید و به همین دلیل می‌بینید که در خیلی از رادیوها و تلویزیون‌های جهان، وقتی خبری را از شبکه‌های اجتماعی می‌گیرند، می‌گویند ما این خبر را از فلان شبکۀ اجتماعی گرفته‌ایم، ولی خودمان هنوز صحت و سقم آن را تأیید نمی‌کنیم. بنابراین، درجۀ اعتماد مخاطب هم نسبت به این خبرها در همین حدود است؛ یعنی به عنوان یک احتمال یا شایعه در نظر می‌گیرد. مثلاً حتی شما فکر کنید وقتی شبکه‌های اجتماعی ویدئوی مرگ قذافی را منتشر می‌کنند، اگر رسانه‌های معتبر جهانی و یا مقامات رسمی شورای انتقالی لیبی آن را تأیید نکنند، صرفاً آن شبکۀ اجتماعی نمی‌تواند اعتماد مخاطب را مبنی بر صحت خبر جلب کند، هر چند که ممکن است خود آن رسانه‌های رسمی هم اوّلین خبرهایشان را از همین شبکه‌های اجتماعی گرفته‌ باشند، ولی به دلیل آن باید و نبایدهایی که با آنها روبه‌رو هستند و خودشان را به آن پایبند می‌دانند، به دنبال منابع خبری می‌گردند که تأیید خبر را بگیرند و از صحت یا سقم آن مطمئن شوند، چرا که اینها متکی به اعتماد مخاطب هستند و اگر این اعتماد آسیب ببیند، در واقع، حیاتشان دستخوش تهدید می‌شود، بنابراین هم ملزم هستند و هم جزو اصول اخلاقی و حرفه‌ای‌شان است که تا از صحت خبری مطمئن نشده‌اند، حق انتشارش را ندارند.