انسان در عصر رسانه

انسان در عصر رسانه

مقدمه: منوچهر دین پرست - فرانک هارتمن، محقق حوزه فلسفه رسانه در دانشگاه وین اتریش است. او حتی کتاب اغوا گرانه ای با نام «فلسفه رسانه» منتشر کرده که در میان اهالی ارتباطات و فلسفه چالش‌هایی را هم برانگیخته است. هارتمن درباره کتابش می گوید: این اثر توانسته انتظاراتی را در چشم‌انداز مباحث رسانه‌ای فلسفه قاره‌ای برآورده کند. اگر بخواهیم به تاریخچه موضوع فلسفه رسانه نظری داشته باشیم، باید شروع آن را به ساحت خیالی دکارت و بعد به کانت و مفهوم سوژه بازتابی او و نیاز به عمومیت بخشیدن که توسط هردر، هومبولت، هوسرل، هایدگر و بنیامین به آن پرداخته شد، باز برسانیم. در این گفت‌وگو که توسط گیرت لووینک انجام شده او از فلسفه رسانه سخن می گوید.

***

 

رویکرد تکنولوژی به فلسفه

تکنولوژی دارای سنتی سترگ است. گرچه به‌ویژه در فلسفه قاره‌ای همواره تمایل به این سمت و سو است که ساحت اندیشه را از هر نوع مادیت مبرا و پاک کنند. اما فلسفه دانشگاهی چندان دل مشغول رسانه و ارتباطات نیست، درحالی که زبان همواره در بطن گفتمان آن حضور داشته است. رسانه قلمرو زیباشناسی هم می‌تواند باشد، قلمرو هر آنچه که بر احساسات اثر می‌گذارند و نه بر اندیشه حسابگر و منطقی انسان. در اینجا تعامل آشکاری با زبان، با سنت سخن محور که بازتاب‌دهنده سلطه رمزگان انتزاعی ـ و به تبع آن برتری متن ـ در فرهنگ غربی است. من خودم از رویکرد انتقادی گروه تحقیقاتی هورکهایمر (که بعدها به «مکتب فرانکفورت» معروف شد) که در دهه 1930 رسانه‌های چاپی و دیداری ـ شنیداری را موضوع مطالعات خود قرار دادند، به این مساله جذب شدم. این مطالعات فرهنگی و اجتماعی به وضوح در مقابل رویکرد هایدگر قرار می‌گرفت، رویکردی که فقط بر موقعیت انسان تنها و آنچه که به «منطق انحطاط» بدبینانه توجه داشت، مبتنی شده بود. این همان دوره‌ای است که دانشجویی به نام مک لوهان مشغول تحصیل «نقد نو» در انگلستان است.

تغییرات عمیق در صورتهای فرهنگی

عدم ثبات و فسادی که از آغاز قرن بیستم در فرهنگ غربی رو به فزونی نهاده بود ارتباط عمیقی با این واقعیت داشت که مردم آگاه می‌شدند از این‌که ابزارهای مکانیکی‌ای مثل دوربین فقط درک و تصور انسان را ارتقا نمی‌دهند بلکه آن را مغلوب خود هم می‌کنند. با تغییر ساختار رسانه‌ای صورت‌های فرهنگی ارتباط و اشکال بازتولید دانش در جامعه، ما شاهد آخرین دست و پا زدن‌های بعضی کنش‌های فلسفی مثل فلسفه تحلیلی بودیم. چنان که در جستار آغازین کتابم اشاره کرده‌ام، فلسفه باید با رویکرد جدید به انعکاس دادن تمام تغییراتی که به رسانه‌های جدید منتهی می‌شود، همراه گردد. در ارتباط با اصطلاح «فلسفه رسانه» فکر می‌کنم از اوایل دهه 90 متداول شد و نباید آن را یک مکتب فکری یا رشته دانشگاهی به‌شمار آورد.


نقد زبان

همیشه مساله این است که نقد زبان چگونه انجام می‌شود. سنتی هست مربوط به واربورگ و پانووسکی که سبک‌های هنری را در یک چارچوب بین رشته‌ای جدید به سنت‌های فرهنگی ارتباط می‌دهد؛ همچنین یک گستره‌ای از مکاتب نشانه‌شناختی وجود دارد با این وجود به‌نظر می‌رسد یک جای کار می‌لنگد. آیا تا حالا توجه کرده‌اید که چه مقدار تاویل نشانه‌شناختی در کنفرانس‌هایی که صرفاً توصیفی هستند، وجود دارد؟ توجه کرده‌‌اید که چگونه همه تحلیل‌ها به رده‌بندی‌های انتزاعی می‌انجامند؟ یا چگونه نظریه فیلم از استراتژی‌های فلسفه در یک میل آشکار به آکادمیک شدن تقلید می‌کند؟ در بیشتر مقولات هیچ نگرشی تولید نشده که بتواند از سطح شعور مصرف‌کننده مبتدی تولیدات رسانه‌ای بالاتر برود. حالا آنچه که اینجا پیش می‌آید واقعاً تولید نظریه نیست بلکه ثبت اطلاعاتی مثل اطلاعات بصری ضبط شده درون یک متن آکادمیک است. این متن‌های تقریباً مضحک که میان یک جلد فشرده شده‌اند، می‌خواهند ابزاری را برای دانش و معرفت تهیه کنند که آن را نتوان در جایی دیگر یافت. پرسش‌های زیر در این میان بی‌پاسخ مانده‌اند: کارکرد یک رابط چگونه است؟ آیا یک رابط درونی، ورای تمام قراردادها، وجود دارد؟ وجود یک زبان کامل ممکن است؟


نمی توانیم نظریه بسازیم

به باور من فلسفه رسانه با دو نقطه‌نظر بحث‌انگیز سر و کار دارد: اولی دانش علمی تولید شده مدرنیته که پیچیده‌تر از آن است که فقط توسط متن‌ها نشان داده شود. دوم، رسانه نو به واسطه قراردادن مجدد گفتمان آکادمیک است. واسطه قراردادن مجدد اصطلاحی است که جی بولتر برای توصیف مساله‌ای به کار می‌برد که در رویارویی صورت رسانه‌ای جدید با صورت‌های قدیمی رسانه‌ای رخ می‌دهد. باید این مساله را خیلی جدی بگیریم، چرا که امروزه کامپیوتر رمزگان فرهنگی خواندن و نوشتن را رمزگشایی می‌کند. یعنی با این مجموعه‌های نشانه‌شناختی ما به هیچ‌وجه نمی‌توانیم یک نظریه معتبر بسازیم، چنانکه سنت آکادمیک توقع دارد چنین بکنیم. رسانه نو قطعاً می‌خواهد اصول صنفی دانش را که در دانشگاه‌ها باز‌تولید شده‌اند در هم بشکند.


فیلسوف «دوشادوش» سینما

مشکل من و دولوز این است که او به نوعی نوشتن مرموز و پیچیده گرایش دارد. وقتی سعی کردم کتاب او را درباره اسپینوزا بخوانم، خودم را با تاویل یا تفسیر اجتماعی این نوع از نوشتار دلداری دادم. مساله جالب درباره دولوز این است که او مخصوصا با متن سینما تلاش می‌کند تا در فلسفه رخنه کند. او همین کار را با رسانه / وسیله توصیف فلسفی هم انجام می‌دهد. این حرکت در «ریزوم» (Rhizome) ثبت شده است، علاوه بر این در یک مجموعه گفت‌وگوهای ویدئویی درباره پرسش‌های فلسفی هم قبل از مرگش به اختصار به آن اشاره کرده است اما دولوز به‌عنوان یک فیلسوف می‌داند که نمی‌تواند با «انکار» نویسندگان در گذشته یک متن جدید تولید کند.


انسان در عصر رسانه

دورانی که در آن به‌سر می‌بریم، موجب شده تا فراموش کنیم که چگونه یک فرد می‌تواند عضوی از جامعه باشد، چیزی که در جوامع سنتی امری حیاتی محسوب می‌شد. جوامع و گروه‌های آنلاین، کارکرد کاملاً متفاوتی نسبت به جوامع سنتی دارند. در این جوامع، جامعه یا گروه شکل نمی‌گیرد مگر به‌صورت یک طرح و پروژه. ما امروزه شاهد انواع شکل‌ گریزی‌های رسانه‌ای هستیم. درک و برداشت ما از خود تغییر کرده است. بنا به نظر فوکو، هیچیک از تکنولوژی‌های «خود» هرگز ثابت و پایدار نبوده‌اند و با تغییرات زمان و تاثیرات فرهنگ‌ها، تغییر کرده‌اند. فناوری‌های فرهنگی حتی وضع و حالت جسمانی ما را هم تغییر داده‌اند مثلا پشت میز نشستن ما برای خواندن یا نوشتن. امروزه ما عینک می‌زنیم و ساعت‌ها به نمایشگر کامپیوتر خیره می‌شویم اما یک چیزی هست که ورای اینهاست ـ چه کسی است که منکر شود تغییر ارتباطات بر تغییر شکل جسم تاثیر می‌‌گذارد؟ فرهنگ همواره پیکره فرد و جامعه را می‌سازد و شکل می‌دهد. مهندسی ژنتیک، یکی از نتایج همین ماجراست، پیوند اعضا، تنها یکی از مسائل مهم این روزگار است. مجموعه‌ای از افراد کامل موجب نمی‌شوند که جامعه بهتر عمل کند. آنچه که امروزه به فرا‌انسان‌گرایی و توانمندسازی تکنولوژیکی انسان موسوم است، چیزی نیست مگر راه محدود و کنترل‌شده‌ای برای اندیشیدن درباره آینده روشنگری. من آن را به مثابه راه ناموفق، ناموجه و اسف‌انگیز تفکر غربی به‌حساب می‌آورم. می‌توانیم با در نظر آوردن تقویت فراوان نیروی فرد با تکنولوژی‌های زیستی به خیال‌پردازی درباره آینده مشغول شویم که مسلما بعد از جار و جنجال‌های اینترنت، موضوع آینده خواهد بود. آینده ارتباط، به گمان من، بیشتر در پیرامون رشد روابط اجتماعی خواهد بود نه درباره رشد جسم فردی.