جهنم رسانه‌ای

مقدمه‌ای بر فلسفه رسانه

جهنم رسانه‌ای

مفهوم کلی فلسفه رسانه در بردارنده تأملاتی در باب رسانه جهانی و سیاست رسانه، و از این رو اخلاق رسانه است. تاکنون در گفتارهای فلسفه رسمی، اهمیت نسبتاً کمی به این فلسفه داده شده و رشته تقریباً جوان مطالعات رسانه، تنها باقی مانده است.

این شکافی است که نباید نادیده گرفته شود: به هنگام دسترس پذیری رسانه ارتباطی مدرن، به واسطه شبکه جهانی، آنچه اتفاق افتاده است و آن چه روی می‌دهد، همواره در چارچوب سیاست‌های رسانه‌ای ملل مختلف یا آن بخش‌های خصوصی قرار دارد که با عقلانیت دوران یورش طلا و آنچه 'اقتصاد جدید' خوانده می‌شود، کار می‌کنند و این در حالی است که هر دو حوزه، فضای به راستی تنگی را در اختیار سؤالات رسانه‌ای - اخلاقی قرار می‌دهند.

نمونه نوجوانان کره جنوبی، نیاز به گسترش نظرگاه‌ها و رهیافت‌هایی جدید به 'دهکده جهانی' و بزرگترین منبع معرفت آن، یعنی اینترنت، را بر ملا می‌سازد که خود فعالان عجیب و غریب نسل اینترنت را نیز در بر می‌گیرد. جوانان به عنوان پیشگامان اولیه و سریع‌ترین کاربران فناوری اطلاعات، می‌توانند با گفت‌وگو در مورد رسانه جهانی، نظرگاه‌هایی را فراهم کنند که فضایی را برای پرسیدن سؤالات و مطرح کردن پرسش‌هایی بازکند که اقتصاد جدید، ترجیح داده است آنها را مغفول گذارد.

پدیده‌هایی مانند آنچه در مورد نوجوانان کره جنوبی ذکر شد، نباید به طور محدود نگریسته شوند، بلکه ضروری است که با توجه به دنیایی مورد بررسی قرار گیرند که به طول کامل از امکان ارتباطات راه دور برخوردار نیست. این مهم ما را بر آن می‌دارد که به چنین مثال‌هایی بنگریم، و هرچه بیشتر و بیشتر در فضای سایبر تعمق کنیم، و در جستجوی مقولاتی تازه برای فضا، زمان و هویت انسانی باشیم.

فلسفه کلان رسانه دقیقاً به چنین موضوعاتی می‌پردازد. این فلسفه به اقتصاد جدید نظر نمی‌کند، بلکه به مردمانی می‌پردازد که در اقتصاد جدید به زندگی خویش ادامه می‌دهند، 'مصرف کنندگان دیجیتالی'، مردمان عصر اینترنت، و به همان اندازه حیات کسانی را مورد مطالعه قرار می‌دهد، که به محصولات سایبر دسترسی ندارند و اکثریت جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند. فلسفه کلان رسانه عبارت است از نگاهی انسانی و اخلاقی به فضای سایبر.

دنیای رسانه‌ای که هر روز پیش چشمان ما جلوه گری می‌کند، از ابعاد متعدد جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی تشکیل شده است. همان گونه که نا همخوانی توصیفات اقتصادی ما افزایش می‌یابد، معیارهای توصیف قراردادی نیز ناکارآمد ظاهر می‌شوند. پس وظیفه ماست که معیار توصیف جدیدی بیاییم. ما باید به گفتاری در باب انسان و رسانه شکل دهیم.

طبعاً گردهمایی‌هایی درباره این موضوع برگزار می‌شود، اما این همایش‌ها اغلب فضاهایی برای بحث هستند، که همچون ادبیات، در یک فرهنگ تجاری و به شیوۀ اجتماعی - انتقادی به کار می‌افتند، و نسبت به عمل سیاسی، رهیافت مستقیمی را در پیش نمی‌گیرند.

جاستین گاردر، نویسنده نروژی، از ابتدای دهه نود، در آثار داستانی خویش، گفتاری را درباره فلسفه رسانه مطرح کرده است: 'اسکنر زمان' یکی از جهنم‌های ادبی اوست که به آینده تعلق دارد، و در شرایطی که بالاخره و در عالم واقع، پست الکترونیک را به مثابه پست حلزونی تلقی کردن، و سفر به دور دنیا در کوتاه‌ترین زمان به وسیله شبکه، اموری عادی دانسته شده‌اند، در پی آن است که با زیرکی نشان دهد مشکلات واقعی فضای سایبر در کجا نهفته است، یا به بیان بهتر، می‌تواند نهفته باشد.

او گونه‌ای از انسان را نشان مان می‌دهد، که ممکن است در آینده وجود داشته باشد. جاستین گاردر در داستان کوتاه خویش، انسان را صدها سال پس از ما مجسم می‌کند، که آن قدر شبکه‌ای شده است که هر فعالیتی را بدون پایانه کامپیوتری انجام دهد، که قطعاً هر خانه‌ای دارای آن است، از صورت عادی زندگی خارج شده است. با پیشرفت‌های فیزیک کوانتوم، زمان و فضا تحت تسلط بشر درآمده‌اند. اسکنر زمان می‌تواند هر مکان و هر زمانی را در گذشته اندازه گیری کند، و آن را به وسیله نمایشگر خویش، در دسترس قرار دهد - و نتیجه آن است، که با انجام گرفتن پیوسته سیاحت‌های تاریخی سایبر، دیگر زمان حالی وجود ندارد، مگر آن که در برابر پایانه کامپیوتری اتفاق می‌افتد. صادق ترین قول آن است که، تاریخ از حرکت باز می‌ایستد. اندیشه‌ای تیره و تار.

گشت و گذار داستانی گاردر به آینده، تنها این نکته را به طور کامل روشن می‌کند که با ظهور رسانه جدید و تاثیرات آن بر حیات انسانی، و یا اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم با افزایش پیوسته این تاثیرات، مقولات پایه‌ای زندگی انسان، ناگهان مورد بحث قرار گرفته و بازسازی شده‌اند. اثر گذاری‌های رسانه جدید آن قدر وسیع است، که مفاهیم زمان، فضا و کار، را که پایه‌ای ترین عوامل اجتماعی و اقتصادی هم زیستی انسانی هستند در پیش چشمان ما متحول می‌کند.

طبعاً گاردر اولین کسی نیست که از جهنم رسانه‌ای - فلسفی سخن رانده است بلکه در سنت متفکرانی قرار می‌گیرد که از آغاز و به شیوه‌ای بسیار هدفمند، با حفظ فاصله نقادانه به رابطه بین 'انسان و رسانه' پرداخته‌اند.

اگر بیش از دو هزار سال به عقب برگردیم، حتی در 'جمهوری' افلاطون نیز در باب تغییرات انسان و زمینه‌های اجتماعی و سیاسی زندگی او، به واسطه گذر از فرهنگ شفاهی به فرهنگ نوشتاری، تأمل شده است. این موضع نقادانه در برابر پیدایش اشکال جدیدی از رسانه، در طول تاریخ پیش می‌رود و دوباره در آغاز قرن بیستم و با پیروزی‌هایی که تلویزیون بدست آورد، شکوفا می‌شود.

نیل پست من، دو هزار و  500 سال بعد از افلاطون، در عصر پست مدرن، تاثیرات ریشه‌ای تلویزیون بر انسانیت را تشریح کرد: جاشو امیر ویتز (1985) در الگوهای اجتماعی که تلویزیون آنها را ارائه می‌داد، نوعی جادوگری حقیقی می‌دید. مارشال مک‌لوهان (1995) تلویزیون را به مثابه گسترش حواس پنجگانه در نظر می‌آورد و پیربوردیوی جامعه‌شناس (1996) بر این عقیده بود که 'تلویزیون دارای نوعی انحصار واقعی در تربیت اذهان اکثر آدم است: تلویزیون به طور فزاینده‌ای تصمیم می‌گیرد که در معنای اجتماعی و سیاسی، چه کسی و چگونه وجود داشته باشد'.