بازی فوتبال در شغل روزنامه‌نگاری

كنترل داستان‌پردازی اخبار مربوط به یك باشگاه فوتبال

  • لیز مار(Liz Marr), دیو فرانسیس(Dave Francis) و دیو رندال (Dave Randall)، ترجمه: آزاده قهویی
  • 1389-03-31 04:43:00
  • کد مطلب : 3194
  • نسخه چاپ
  • https://hamshahritraining.ir/3194
بازی فوتبال در شغل روزنامه‌نگاری

مقدمه: این تحقیق می‌کوشد تا از دیدگاه روش‌شناسی- قومی به بررسی برنامه معمول و روزمره کاری یک روزنامه‌نگار  فوتبال بپردازد. در ابتدا لازم به یادآوری است که ممکن است در انجام این کار، تناقضاتی بین جنبه تحلیلی مد نظر این برنامه  و برداشت‌های تئوریک مطالعات جامعه‌شناسانه در حوزه رسانه و به ویژه مطالعات «فرهنگ شغلی» روزنامه‌نگاری  بنظر برسد ولی  دغدغه  ما،  امتحان و آزمایش کارهای روزمره  و عملی انجام شده توسط یک روزنامه‌نگار  در روزنامه و در باشگاه ورزشی است، ما معتقدیم  که هم دیدگاه «عامه» نسبت به شغل روزنامه‌نگاری  به عنوان یک کار «ماجراجویانه» و هم دیدگاهی که به آن بچشم یک پیشه  «مزاحم » نگاه می‌کند از واقعیت بسیار دور هستند و هم برخی از رویکردهای جامعه‌شناسانه‌ی خاص. دیدگاهی که اندکی متفاوت‌تر است, چنانچه درباره آن سخن خواهیم گفت, آزمودن ماهیت فرایندی داستان‌پردازی از طریق یک «فعالیت پیچیده» و شکننده بین باشگاه ورزشی, روزنامه و روزنامه‌نگار است که براساس ویژگی‌های کلی جهان فوتبال شکل گرفته است.

این تحقیق فعالیت‌های متداول و هر روزه یک روزنامه‌نگار  که مسئول گزارش اخبار مربوط به یکی از باشگاه‌های فوتبال در انگلستان است را موضوع اصلی خود قرار داده است، باشگاه مورد نظر یکی از معروفترین باشگاه‌های لیگ برتر انگلستان است. اطلاعات گزارش شده به صورت تصادفی از یک تحقیق قوم‌نگارانه گرفته شده, یعنی تحقیق بر اساس گزارشات  روزنامه‌ای است که چندین سال از عمر آن می‌گذرد ولی تنها بعضی اوقات فوتبال را به عنوان موضوع خاص مورد بررسی قرار داده است.

***

روش شناسی قومی، کار و فرهنگ

در دنیای فوتبال (در انگلستان) خیلی چیزها عوض شده‌اند. به مدد افزایش پوشش رسانه ای, فوتبال و دیگر ورزش‌ها به مهم‌ترین حیطه‌های مورد علاقه برای خوانندگان روزنامه و بینندگان تلویزیون تبدیل شده اند. برطبق گفته مجله رئال (1990): «صفحات ورزشی جراید اولین صفحاتی هستند که به آنها مراجعه می‌شود ومنابع عظیم مالی، تکنولوژیکی  و انرژِی و زمان صرف اینگونه رسانه‌ها می‌شود.» (1990:349)

پوشش تلویزیونی وسیع در کنار افزایش گزارش روزنامه‌ها و مجله‌های مختلف, دسترسی بینندگان بیشتری را به مسابقات فوتبال فراهم کرده اند  و تکنیک های پیچده تری را برای ارائه نقطه نظر، تحلیل و حتی تعصب به وجود آورده اند که هم دست به دست هم داده و باعث ارتقا اطلاعات هوادارن  درباره خود بازی فوتبال, بازیکنان و غیره شده است. رئال بعداً می افزاید که : «صفحات ورزشی امروز حتی جزییات دقیقه به دقیقه زندگی بازیکنان را زیر نظر دارند: از جزییات قراردادهای نجومی گرفته تا اعتیاد به دارو پس از ساعات ورزش و روابط جنسی بی قاعده و تاثیرات آنها بر زندکی دیگران, که هیچ کدام از دید ریز بین این روزنامه ها نادیده نمی‌ماند.» (1990:351)

این بدان معنی است که ورزش به عرصه ‌ی تبدیل شده که به صورت خارق العاده ای برای هوادارن آشناو قابل لمس  است و درحال حاضر هم یکی از منشاهای اصلی تعیین هویت, لذت و رضایت عاطفی گروه زیادی از مردم است.  در کمتر حوزه ای می توان چنین ورزشی را یافت که بازیکنان هم از نظر کلی و هم از نظر زندگی شخصی زیرذره بین باشند. البته کم و بیش روشن است که قسمت اعظمی از اطلاعاتی که در اختیارهوادارن قرار دارد، از طریق خواندن یا دیدن به آنها منتقل شده است.

از این جهت جای عجیب نیست که علم جامعه شناسی، ورزش را به عنوان حیطه پژوهش انتخاب کند زیرا ورزش هایی مثل فوتبال بسیار همه گیر شده اند. از دیدگاه برخی که رویکردی مردم شناسانه دارند، این امر با یک بدبینی اجتناب ناپذیر همراه است، چرا که در آن جامعه شناسی مثل یک کرکس، دور طعمه اش می چرخد و به آرامی فرود می آید تا از تازه ترین قسمت بدن  طعمه استفاده کند و همه این کارها را به طرز عجیب و به صورت آشنایی انجام می دهد. اما دغدغه خاص ما در اینجا بررسی تداوم ابزار تحلیلی مورد استفاده توسط جامعه شناسان بدون توجه به مو ضوع  مورد بحث است. در این راستا به دنبال به تازه کردن داغ های قدیمی  و بدون فایده نیستیم. به قول گراهام باتن(Graham Button) (1991) کار اصلی جامعه شناسی بدون در نظر گرفتن موضوعاتی که برای تحقیق انتخاب می‌کند, فقط و فقط نظریه‌پردازی است که طی آن یکسری ویژگی پایا و شگفت آور از آن موضوع به نمایش می گذارد. اما روش شناسی قومی برخلاف  جامعه شناسی به صورت آشکار و روشن نظریه پردازی در باب «موضوعات ریشه ای» را رد می‌کند. این وجه تمایز بین جامعه شناسی به عنوان علمی که به نظریه پردازی می پردازد و جامعه شناسی که به امتحان و بررسی فعالیت ها می پردازد، در مطالعات مربوط به ورزش و رسانه همچون حیطه های دیگر به وفور یافت می‌شود. ما نیز در اینجا کوشیده ایم  با بررسی روزبه‌روز کار روزنامه‌نگاری  در فوتبال به این تناقض بپردازیم، به عبارت دیگر کوشیده ایم توجه ها را به «چیستی» روزنامه‌نگار ی فوتبال جلب کنیم.

این کار را با یک دیدگاه تحلیلی از طریق پژوهشی که با عنوان « طالعات روش شناسانه قومی درباره یک شغل» شناخته می‌شود و اولین بار توسط گارفینیکل(Garfinkel) و دیگران ارائه شد, انجام می دهیم(گارفینیکل1986). ما هدف اصلی این برنامه را حول ارائه تعریف از فعالیت های سازمان های بومی حائز شرایط  قرار دادیم، یعنی راههایی را که از طریق آن اقدامات عملی «از درون» خود سازمان به عنوان یک محیط اجتماعی منظم و قابل اطمینان،  تولید و مدیریت می‌شوند را بررسی  کردیم. در کنار این دغدغه محوری یک تعهد روش - شناسانه مبنی بر نپذیرفتن این «تضاد جامعه شناسانه» نیز وجود دارد، یعنی هر تلاشی برای توضیح و تفسیر یک نظم  تفکیک شده که بین نظم به عنوان یک واحد جامعه شناختی از یک طرف و نظم به عنوان تجربه اعضا از طرف دیگر تفاوت قائل است، رد می‌شود. «مطالعات روش شناسانه قومی درباره یک شغل» باتوجه به این تعهدات, شرایط اجتماعی انتخاب شده ای  را برای بررسی «نظم بدست آمده» به عنوان محیط های اجتماعی منظم کارهای عملی برمی گزیند. مطالعات مربوط به برنامه کاری شامل مواردی چون تحقیقات آزمایشگاهی دانشمندان درحوزه روانپزشکی اعصاب (لینچ 1985)، ریاضیدانانی که به دنبال شواهد ریاضیاتی هستند (لوینگستن 1986)، برنامه نویسان کامپیوتر برای نوشتن و خواندن برنامه های کامپیوتری (باتن شاروک1995) و  دانش آموزان و دانشجویانی است که به فعالیت های روزمره در کلاس درس مشغولند(مکبث1990). مامعتقدیم  که یکی از نقاط  قوت اصلی این برنامه از بین بردن مرزبین فعالیت کاری و فرهنگ است.

بنابراین دغدغه ما «چگونگی انجام کار» توسط اعضا در شرایط مدنظر و چگونگی فراگیری دانش، مهارت و فن از یکدیگر است. علاوه بر این, آنها باتمرکز بر چنین مهارت هایی می کوشند یک مفهوم مکانی خاص به مقوله نظم بدهند که برای اعضای یک مکان در انجام کارهایشان بدیهی فرض می‌شود. در هر حوزه ای از فعالیت ها, افراد کارهایشان را در پوشش «قواعد به صرفه بودن»  انجام می دهند، یعنی آنها دستورالعمل و کارهایی را به کار می بندند که امکان انجام بیشترین فعالیت  را با  کمترین توجه و تلاش فراهم کند. این دستورالعمل ها و کارها ی روزانه به «احساس روزانه کار» بعنوان «زندگی عادی» که در آن تمام اتفاقات بر طبق گفته معروف گارفینیکل (1967) دارای ویژگی «دیده شدن اما به چشم نیامدن» هستند, مربوط می‌شود.

این امر برخلاف پیش زمینه این نظم، مورد و قابل انتظار است یعنی اتفاقات ویژه در آن به چشم می آیند و قابل ملاحظه اند. احساس اعضا درباره نظم در آنها توانایی در نظر گرفتن این وقایع به عنوان «اتفاق» را ایجاد می‌کند و سبب می‌شود آنها را به عنوان امور چالش- برانگیز که نیاز به دقت و تلاش دارند در نظر بگیریم. در واقع  «آنچه بدیهی پنداشته می‌شود» واین امور « قابل ملاحظه  مرز بین مطالعات روش شناسی قومی و جامعه شناسی سنتی را مشخص می‌کند. »ما با الهام ازروش شناسی تئوریک قومی در پدیده روزنامه‌نگاری  ورزشی که با شیوه های جامعه شناختانه سنتی تفاوت فاحشی داشت، به سوی یک دیدگاه خاص رهنمود شدیم. همواره در مطالعات روزنامه‌نگاری ، موضوع اصلی تعیین ماهیت اجتماعی محتوای رسانه بوده است. از طرفی گفته می‌شود که تصمیمات جراید تحت تاثیر شرایط اجتماعی شکل می گیرند. یعنی قضاوت درباره آنچه که «ارزش خبری» دارد (میزان پرداختن به یک آن  و با لزوم گزارشات «بعدی») همه و همه تحت الشعاع انگیره ها و نیروهای اجتماعی «وسیع تر» است. بنابراین جامعه شناسان حیطه رسانه  در نظریه پردازی درباره این مسائل یک نفر را بعنوان مسئول جمع آوری اخبار و اطلاعات انتخاب می کنند. بر اساس این نظر اخبار رسانه ای یعنی آنچه در جراید منتشر می‌شود یا بر صفحه تلویزیون نمایان می شود, بازنمایی جهت دار و از پیش تعیین شده واقعیت است. به این ترتیب می توان محتوای خبری رسانه را به عنوان واسطه بین جامعه واعضای آن درنظر گرفت. این مبحث از یک طرف به خودی خود شاخه های مختلفی دارد، مثلا اینکه خود ارباب جراید قربانی دغدغه‌های اقتصادی پیچیده و بزرگ‌اند که شامل صنعت رسانه می‌شود  و از طرف دیگر یک دیدگاه وجود دارد که برای رسانه یک نقش چپاولگر قائل است که در آن «قربانیان بیگناه» از نعمت تحلیل عمیق محرومند ودر آن رسانه، مخاطبان خود را با مسائل پیش پا افتاده و جزیی درگیر می‌کند. از این منظر, پیچیدگی بیشتر در شالوده  شغل روزنامه‌نگاری  وجود دارد, تا در منافع ساختاری وسیع آن.

ما کم و بیش به مدد تحلیل هایی از این دست، به یک پیش فرض درباره فرایند « مرزبندی» رسیدیم که همه چیز از جمله رابطه بین پیامی که کارکنان رسانه تولید می‌کنند و مخاطبان دریافت می‌کنند یا کشمکش های بین ارباب رسانه و دیگر متخصصان داخلی همه را به دو گروه «خودی» و «غیرخودی» تقسیم می کند. ما درآنچه که در ادامه خواهدآمد به یک دیدگاه دیگر خواهیم پرداخت. هدف ما از این کار ایراد گرفتن به نظریات جامعه شناختانه رایج درباره روزنامه‌نگار  نبود،  بلکه درک «چگونگی» و نه« چرایی» ساخته شدن داستان هایی خبری مختلف - دراین مورد خاص درباره فوتبال - بود.

یعنی ما برآن نبودیم که بگوییم داستان پردازی ها دریک روزنامه تحت تاثیر علایق جناحی در پرداختن به یک موضوع خاص نیست, بلکه بحث بر سر این است که چگونه منافع و روابط اقتصادی، رسانه و مخاطب می توانند بر اساس دیدگاه های جامعه شناختی بدون هیچ مشکل خاصی به گروه های خودی و غیر خودی تقسیم بندی شوند. یعنی «ظاهر پر زرق و برق» تعابیر جامعه شناختی به تفاوت های متداول بین آنهایی که اخبار رسانه را برای خود تحلیل می کنند و آنهایی که تحلیل های رسانه را تمام و  کمال می پذیرند، می پردازند  و از نحوه شکل گیری آن روابط  چشم پوشی می کنند. از نقطه نظر دیدگاه روش شناختی قومی, که ما در اینجا به کار برده ایم, دغدغه اصلی «ماهیت عملی و عضو خواسته» تفاوت هایی است که بین «خودی ها» و «غیر خودی ها» وجود دارد. البته با توجه تمایل اندک دیدگاه جامعه شناسی در جزییات این فعالیت ها, این امکان وجود دارد که تعابیر مربوط به آنها در تعریف روابط بین «خودی» و « غیر خودی» به بیراهه روند یا اینکه میزان انعطاف پذیری این مرزها را به دیده اغماض بنگرند.

ما می‌توانیم با بازگشت به مبحث فعالیت های کاری و فرهنگ شغلی که قبلاً به آن اشاره کردیم، رویکرد روش شناسی قومی در روزنامه‌نگاری فوتبال را به ارجاع به «فرهنگ مدون» استخراج کنیم. متون جامعه شناختی سنتی موجود درباره روزنامه‌نگاری  (برای مثال به اریکسون1989؛1980 فیشمن؛ گانز 1980 ؛ و تاچمن 1978 مراجعه شود) در کنار متون دیگری که درباره دیگر گروه های شغلی وجود دارد با یک دیدگاه «متعالی»  که در طی آن تصمیمات روزنامه با ارجاع به «فرهنگ شغلی» که توسط روزنامه‌نگار  به عنوان قوانین متداول کار شناخته، آموخته و درنهایت به اجرا درمی‌آیند، عمل کرده اند. با این وجود در حالیکه هنه این مطالعات بر اهمیت  فرهنگ شغلی صحه می گذارند, توضیحات  داده شده درباره آنها، جای سوالات بسیاری باقی می گذارد. در همه آنها همواره این تمایل وجود دارد که یک گونه کلی  و ایدئال تعریف شود, گونه ای که چیز زیادی برای گفتن درباره چگونگی  این فرهنگ به عنوان یک «واقعیت زنده» ندارد. از اینروست که گفته می‌شود یک جز مرکزی در فرهنگ روزنامه‌نگاری  «ارزش خبری» است؛ یعنی یک دیدگاه یا مجموعه ای از دیدگاه های مشترک که روزنامه‌نگار ان براساس آن تصمیم می گیرند چه اطلاعاتی ارزش «خبر شدن» را دارند و کدام اطلاعات فاقد این ارزش می باشند. با این حال در مطالعات بیشمار صورت گرفته در این زمینه «ارزش خبری» به عنوان مجموعه ای از قوانین یا اصول که روزنامه‌نگار ان را درگرفتن این تصمیمات راهنمایی می‌کنند, معرفی شده اند. گفته می‌شود که این قوانین وقتی به یک مجموعه از آیتم های خبری تبدیل می‌شوند, یک «ترتیب ترجیحی» پیدا می‌کنند. برای مثال بنا به گفته گانز(1980) یکی از این قوانین این است که: «باید آیتم‌هایی که توازن بین دیگر اخبار را حفظ می‌کنند نسبت به آنهایی که این توازن را در برنامه تلویزیون یا روزنامه برهم می زنند» ترجیح داد.

بنابراین تعاریف ارائه شده توسط  گانز و بقیه از فرهنگ حرفه ای روزنامه‌نگاری  خبری به تعریف آنچه که در دیدگاه «متعالی» درباره فرهنگ می‌نامیم می‌رسیم. در تعریف این فرهنگ به عنوان مجموعه ای از قوانین و اصول همه گیر و با در نظر گرفتن تصمیمات روزنامه‌نگاری  به عنوان امری که با این قوانین درهم تنیده است, دیدگاه این مطالعات فرهنگ را به عنوان مجموعه ای از قوانین که ورا و مستقل از فعالیت ها وجود دارد و درنتیجه آنها را هدایت می‌کند، فرض می‌کند. فرهنگ، این فعالیت ها را «شرح» می دهد زیرا ماهیتش بستر زداست(decontextualized) - قوانین به لحاظ شکل، انتزاعی  و به لحاظ حیطه عملکرد، کلی اند. بنابراین موارد خاص استفاده ازآنها را می توان در «همخوانی با» یا «تفاوت از» قوانین یا اصول مدون انتزاعی  تعریف کرد. این انتزاع متعالی است که قانون را وضع می‌کند.

دیدگاه «فرهنگ مدون» که ما ارائه کردیم در تمام جوانب با دیدگاه متعالی تضاد دارد. بنابراین ما ترجیح دادیم به جای اینکه فرهنگ عامه راچیزی در تضاد و مافوق فعالیت‌ها درنظر بگیریم, آن را در جهت و از طریق آنها درنظر بگیریم. به عبارت دیگر فرهنگ از طریق راههایی که اعضا با دیگر افراد مرتبط, دانش مشترکی را به نمایش می‌گذارند, نمود پیدا می‌کند. از طریق همین راههاست که اعضا با این فعالیت ها به عنوان قوانین مرتبط رفتار می‌کنند و قوانین از نظر اجتماعی در دسترس مردم قرار می‌گیرند و به عنوان واقعیت ها ی فرهنگی شکل می‌گیرند.  گفته می‌شود که فرهنگ همواره «بستر محور» است؛  هیچ بستری مستقل از خود آن وجود ندارد و از آنجا که چنین تعاریفی- شامل آنهایی که جامعه شناسان پیشنهاد می‌کنند- عکس العمل های عملی به بستر خاص خود هستند، حتی صحبت کردن درباره «آن» ازاین دیدگاه بنا به گفته وایتهد(Whitehead) (1925) ما را به حیطه «سفسطه ی واقعیت نابجا» می اندازد . داشتن دیدگاه «مدون» درباره قانون به این معنی است که وظیفه جامعه شناس تفسیرکردن نیست بلکه تنها شرح آنچه که اتفاق می افتد است, البته خود این شرح هم شامل ایده‌ال‌پردازی تعریفی و غیر انتزاعی نمی‌شود, بلکه بیشتر به فعالیت‌هایی که اعضا به وسیله آن به ارتباط موضعی دانش مشترکشان دست می‌یابند، مربوط می‌شود. با معرفی فرهنگ روزنامه ای به عنوان یک فرایند تصمیم‌گیری آشکار که توسط یکسری قانون اداره می‌شود, نظریاتی مانندآنچه که گانز در انتقال ماهیت تجربی روزنامه‌نگاری  به عنوان یک چرخه روزانه کاری  دریک محیط «شناخته شده برای همه» انجام  ودارای ویژگی شفاف و قابل اعتماد ارائه داده، پاسخگو نخواهدبود.

ما نه تنها می خواهیم از پیش فرض های تئوریک این شیوه ها ی جامعه شناسی پرهیز کنیم بلکه برآنیم تا از زرق وبرق ظاهری آنها فراتر رفته و به فعالیت های تعبیه شده و  « واقعاً کاری » که حاصل آن است، بپردازیم .  ما ترجیح می دهیم چگونگی شکل گیری و ثبات دیدگاه «اعضا» درباره محیط پیرامونشان را دریابیم. علاقه ما حول محور راههایی است که از طریق آنها « داستان های» رایج از دل « دانسته های مشترک » افراد حرفه ای، روزنامه‌نگاران و هوادارن فوتبال در می‌آید و در نتیجه دنیای فوتبال را به عنوان یک «پدیده زنده» عرضه می‌کند. برای پرهیز از هر گونه سوء برداشت، باز هم تاکید می‌کنیم که اصلا به دنبال آن نیستیم که چگونگی  شکل گیری این «وفاق» را از نو فرمول بندی کنیم. ما در ادامه خواهیم کوشید تا نشان دهیم که عدم توافق وتناقض بین اعضای  یک باشگاه فوتبال و روزنامه‌نگار  مسئول گزارش امور آن باشگاه، بین باشگاه و هوادران آن و حتی گاهاً بین گزارش‌های  روزنامه درباره وقایع و هوادارنی که به دنبال داستان‌های خود هستند، به وجود می آید .

حتی ما به پیروی از ویتگنشتاین (ص 88, 241, 1968) به دنبال تشخیص «اتفاق آرا» (یا عدم اتفاق آرا) در «شکل زندگی» هستیم. به بیان ساده تر اگر قرار باشد بین ارباب جراید و باشگاه های فوتبال بر سر موضوعی اتفاق یا اختلاف نظری وجود داشته باشد، باید یک توافق اصولی و از پیش تعیین شده وجود داشته باشد که براساس آن بتوانند آنچه به توافق می رسند یا نه را متقابلاً استخراج کنند. این مبحث اساسی، یعنی چگونگی شکل گیری این داستان ها در فوتبال و وابستگی و تعریف درک متقابل نسبت به آن، از ابتدا هدف ما بوده است.

شرایط تقاضا در روزنامه‌نگاری فوتبال

ما دیدگاه «شرایط تقاضا» را از آثار روبی ترنر(Roy Turner) ( 1969:4 )درباره سازماندهی محلی پلیس به عنوان یک کار روزمره، وام گرفتیم. ترنر ابزار می‌کند که یک افسر پلیس ضربت، شرایط کاری خودرا به موقعیت های ناگزیری که نمی توان از آن چشم پوشید و شرایطی که با تعریف پارامترهای محیطی خود به خود عدول می‌کنند، تقسیم می‌کند. کار روزانه یک روزنامه‌نگار  فوتبال هم مانند کار پلیس شامل شرایط تقاضا می‌شود. در مورد یک روزنامه‌نگار  این شرایط  به نوعی با شکل گیری نسخه روزنامه در ارتباط است. ما سه دسته از این شرایط را در اینجا برمی‌شماریم.

اولین مورد به این واقعیت برمی گردد که کار خبرنگاری فوتبال بیش از هر چیز دیگری شامل تهیه «گزارش از مسابقه» است. یعنی شکل محیط کاری یک خبرنگار به برنامه تعیین شده مسابقات بخصوص باشگاه مد نظر او بستگی دارد. خوانندگان او غالباً طرفداران آن باشگاه هستند و مهم‌ترین کار او تهیه گزارش درباره مسابقات انجام شده توسط تیم برای این هوادارن و تمام کسانی است که این روزنامه را می خوانند. بنابراین  قسمت اعظم کار روزانه یک روزنامه‌نگار  فوتبال «توصیفی» است, یعنی توصیف  ماحصل اتفاقات بازی: مثل گل های زده, موقعیت های از دست رفته, موقعیت های حساس, بازیکنانی که خوب یا بد بازی می کردند,تغییرات استراتژیک یا تاکتیکی و غیره وظیفه اصلی اوست. این گزارشات (اگر آن روزنامه شماره عصر هم داشته باشد) باید همان روز یا روزبعد از مسابقه بلافاصله چاپ شوند، از اینرو تحت فشار وبا ذیق وقت مواجه هستند. این گزارشات به صورت موقت به هوادارن این مکان رامی دهد که  اخبار مربوط به «تیم خودرا دنبال» کنند و بدون توجه به اینکه آیا  در محل بازی حاضر بوده اند یا نه، آنها را در جریان نتیجه بازی، تعداد گل ها وغیره قرار می دهد.

دومین شرایط تقاضا شامل گزارش هایی می‌شوند که حاوی اخبار مختلفی هستند, یعنی تهیه گزارش های «افشاگر» تا «توصیفی» . امروزه گفته می‌شود روزنامه‌نگاران فوتبال  در تهیه موضوعاتی که بعضاً « جستجوگرانه» هستند، دخالت دارند. البته جای شگفتی نیست زیرا تنها راه دسترسی هوادارن به امور پشت پرده یک باشگاه  فوتبال, مباحث جاری در آن، مبلغ نقل و انتقال (بازیکنان), زندگی شخصی افراد و غیره تنها از طریق رسانه امکان پذیر است. حداقل در انگلستان، داستان اخبار مربوط به فوتبالیست ها و مدیران و به ویژه داستان هایی که حاوی اطلاعات «جستجو گرانه» و پرده برداری از برخی موارد که قبلا محرمانه تلقی می شدند، وارد  قلمرو جراید شده است، اما تلویزیون هنوز لزوما وارداین حیطه نشده است. روزنامه‌نگاران به عنوان جزیی از این فرایند «اکتشافی» مثل هوادارن عمل می‌کنند، یعنی عقاید آنها را درنظر می گیرند وآن قسمت هایی از زندگی یک فوتبالیست حرفه ای راکه ممکن است جالب توجه باشد را کشف می‌کنند. لحن یک روزنامه‌نگار  وقتی به چنین مباحثی می پردازد ، باید برای هوادار هوشمندانه باشد. این دست مسائل در باره فوتبالیست ها از ابتدا قابل تشخیص نیست، پس نویسندگان فوتبال باید نسبت به آنچه که احتمالا برای خوانندگان جالب است حساس باشند. قسمتی از «کارحرفه ای» یک روزنامه‌نگار  دستیابی به حیطه علاقه خوانندگان است. وقتی ما میبینم یک روزنامه‌نگار از «یک داستان خوب» یا«داستانی که نباید از دست داد» سخن می گوید، ‌دقیقاً همین قضاوت را به نمایش گذاشته است. حداقل چنین داستان های باید شیوه بیان خاص خودشان را داشته باشند و این نکته راهم نباید از ذهن دور کرد که در هر حال قسمت اعظم مطالب چاپی غالباً از نظر یک خواننده بی تفاوت، بی اهمیت و پیش‌پا افتاده است.

این امر برای مثال موجب به وجود آمدن «طرفداران خاص» و گوناگون که ادعا می‌کنند نمایندة دیدگاه تمام هواداران هستند شده و گروهها و انجمن‌های «مستقل» از حامیان بوجود آورده که بطرق مختلف از علایق باشگاهی که از آن حمایت می‌کنند، فاصله دارد. در حال حاضر نمایندگان چنین گروههایی هرچند وقت یکبار، در مواقعی که اخبار دربارة یک باشگاه خاص گل می‌کند در تلویزیون انگلستان ظاهر می‌شوند یا زمانیکه مباحث کلی فوتبال داغ می‌شود، یکسری گردهمایی برکزار می‌کنند. علاوه براین برطبق گفته‌های مدیر روابط عمومی یکی از این باشگاهها به یک خبرنگار:

«درگذشته مردم تنها دربارة کارهایی که یک مدیر در ملأ عام یا محل کارش انجام می داد صحبت می‌کردند اما امروزه آنها بیشتر تمایل دارند که شخصاً به باشگاه زنگ بزنند و (در جریان امور قرار بگیرند)..... اگر  تعداد تماس‌هایی که در روز دربارة اشبتاهات با ما گرفته می‌شود را بگویم باور نخواهید کرد...»

این قبیل فعالیت‌ها در قسمت هواداران سازمان یافته و در این واقعیت که نمایندگان این هواداران دائماً با روزنامه‌نگاران در خانه و محل کار تماس می‌گیرند که هم اطلاعاتی از آنها استخراج کنند و هم نظرات خود را بیان کنند، نمود پیدا کرده است. خلاصه اینکه تئوری مخاطب منفعل در برابر تولیدات رسانه‌ای با افزایش آگاهی هواداران سازمان یافته نسبت به فعالیت‌های رسانه‌ای روز بروز بیشتر زیر سؤال می‌رود.

سومین «شرایط تقاضا» در روزنامه‌نگاری فوتبال از دل دومی برمی‌خیزد. یک بعد اساسی در کار روزنامه‌نگاری که در مورد روزنامه‌نگاری ورزشی مثل دیگر گونه‌ها صادق است، این است که  هر روز باید داستانی چاپ شود. بعبارت دیگر صرف‌نظر از اینکه «چه» داستانی باید چاپ شود، بالاخره باید خبری در آن شماره بیاید. کار هر روزة یک خبرنگار ورزشی بیش از هرچیز «پر کردن جاهای خالی» در روزنامه است. یک روزنامه براساس عوامل مختلفی شکل می‌گیرد. تبلیغات به این دلیل ساده که قسمت اعظم درآمد روزنامه را تشکیل می‌دهند، جایگاه اول را دارند و جایگاه بقیه اخبار را فضایی که باقی می‌ماند، تعیین می‌کند. دوم اینکه با توجه به ویژگی روزنامه‌های محلی که بیشتر خوانندهایش یک یا چند باشگاه محلی را حمایت می‌کنند،‌ مطالب براساس توقعات سردبیر دربارة حجم مطالبی که باید به موضوعات ورزشی اختصاص داده شود، تعیین می‌شود. در مورد روزنامة خاص مدنظر ما این مقدار چهار یا پنج صفحه برای اخبار ورزش محلی بصورت هرروزه است که قسمت اعظم آن به باشگاههای حرفه‌ای فوتبال اختصاص دارد. این مطالب معمولاً در «صفحات آخر» یا به تناوب در «صفحات میانی» می‌آیند، زیرا خوانندگان معمولاً در این صفحات بدنبال آنها می‌گردند. علاوه براین همواره باید برای وقایع مهم از جمله مسابقات پایانی یا مهم لیگ  مطالبی آماده باشد تا بصورت فوق‌العاده در همان شماره یا یک ویژه‌نامة خاص، به آن پرداخته شود. در ضمن معمولاً بنا به علایق بومی، پیش از تمام اخبار متداول، اخبار «داغ» در صفحات اول ظاهر می‌شوند. در اینجا تذکر این نکته لازم بنظر می‌رسد که لزوم تهیة مداوم اخبار تنها خواستة سردبیر یا هواداران نیست، بلکه موردانتظار خود باشگاههای فوتبال نیز است. ممکن است که یک باشگاه زمانیکه داستان‌های ارائه شده در روزنامه مشکل خاصی برای آنها بوجود آورده،‌ در فرایند روزنامه‌نگاری دخالتی بکند اما مشاهدات ما نشان می‌دهند که خود باشگاهها هم انتظار دارند که روزنامه حد معینی از حجم خود را به اخبار آنها اختصاص دهد و در بسیاری از جوانب حتی برای رسیدن به منافع خود به این امر نیازمندند. این انتظارات چند طرفه برای یک روزنامه‌نگار بعنوان یک پدیدة مبتلا به تلقی می‌شود؛ در خواستة سردبیر مبنی بر حدس زدن متن اخبار در مرور سریع روزنامه و شکایت هواداران از گزارش های ناقص یا حتی عدم گزارش اخبار و بالاتر از همه در اصرار باشگاهها مبنی بر لزوم تماس دائم و هر روزة خبرنگاران با کارها و اقدامات آنها، تبلور می‌یابد.

یکی از پی‌آمدهای شرایط تقاضا که ما به آن رسیدیم این است که یک روزنامه‌نگار فوتبال باید با مدیران، بازیکنان و دیگر مقامات یک باشگاه فوتبال ارتباطی تنگاتنگ داشته باشد. قسمت عمده کار روزمره و معمول یک روزنامه‌نگار، گذاراندن زمان با افراد حرفه‌ای، آشکار کردن نظارت آنها در موارد مختلف و تشخیص مطالب بی‌اهمیت از مطالب بحث‌برانگیز است. بنابراین روابط این روزنامه‌نگار خاص و باشگاهی که اخبارش را گردآوری می‌کند، از مکاتبات تلفنی با مدیران گرفته تا بازدید چند روز یکبار از خود باشگاه تشکیل می‌شود. دوباره متذکر می‌شویم که نکته در این است که اگر ما از مشارکت در جرم صحبت می‌کنیم این مشارکت شامل تبانی یک گروه برای جلوگیری از تولید آیتم‌های خبری خاص  نیست  بلکه در دقت به این موضوع است که «فوتبال‌بازی کردن» بصورت حرفه‌ای در نتیجه همکاری افراد حرفه‌ای و روزنامه‌نگاران است و از این طریق است که این اخبار ساخته می‌شوند. این امر در ارزیابی حرفه‌ای های فوتبال از میزان توانائیشان در انجام این بازی خاص متبلور می‌شود. در نتیجه برطبق گزارش ما؛ «بدترین مدیری که من تا بحال با او کار کرده‌ام آقای X  بود.... من هر روز صبح به او زنگ می‌زدم می‌پرسیدم: خبری برای من دارید؟. ... و او می‌گفت: هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده... و من می‌‌گفتم‌: ای بابا! ولی من باید داستان‌های خودم را بنویسم... »

در مثال بالا انتقاد از این مدیر بعنوان «بدترین مدیری که تابحال با او کار کرده‌ام» به توانایی‌های تکنیکی او در مدیریت برنمی‌گردد بلکه به عدم توانایی او در درک ماهیت روشن خلق داستانهای روزمره مربوط می‌شود.

ساخته شدن داستان‌ها در فوتبال

بعد از برشماردن ویژگی‌های کلی و سازمان‌یافته روزنامه‌نگاری در فوتبال، اکنون با محور قرار دادن ساخته شدن داستان‌های خاص، به ارائه تحلیلی جزیی خواهیم پرداخت. ما برآنیم که با استفاده از برخی مشاهدات مبتنی بر عکس‌العمل‌هایی که حول قضیة داستان‌پردازی بوقوع می‌پیوندد، وظیفة یک روزنامه‌نگار فوتبال را استخراج کنیم. اطلاعات ما بر اساس مشاهدات قوم‌شناسانه در فعالیت های مربوط به روزنامه‌نگاری  معاصر شکل گرفته است (توجه اولیه ما در اینجا گردآوری، تشکیل و استفاده از منابع اطلاعاتی بوده است). با این حال بعنوان قسمتی از این کار و بنا به دلایلی از جمله آشنایی بلند‌مدت یکی از نویسندگان این مقاله با یک روزنامه‌نگار  فوتبال و علاقة شدید تمام نگارندگان به این بازی، دسترسی ما به اطلاعات مربوط خبرنگاری فوتبال کافی بود واین امکان را داشتیم که از آن اطلاعات در اینجا بهره گیریم. بنابراین بعنوان یک نکتة روش‌شناسانه در اینجا متذکر می‌شویم که هرچند در اینجا روزنامه‌نگاری بصورت کلی پیوسته مد نظر ما بود، ولی به روزنامه‌نگاری فوتبال  بسته به موقعیت پرداختیم. به این دلیل است که گزارش خود از مطالعات انجام شده را یک «قوم‌نگاری موقعیتی» نامیدیم. ما حتی در موقعیتی بودیم که می‌توانستیم یک کار را بصورت دسته اول مشاهده کنیم، برای مثال این امکان را داشتیم که مطالعات خصوصی و تلفنی را بشنویم، مصاحبه‌های خودمانی ترتیب دهیم و به حکایت‌ها و داستان‌های شگفت‌آور دربارة زندگی شخصی افراد در حین یک بازی سریع و در حال تغییر گوش دهیم. باید تأکید کنیم که این اطلاعات از مثال‌هایی که بعضی متعلق به زمان حال و برخی گذشته بودند، تشکیل شده است. سرنخ تمام این اطلاعات روزنامه‌نگاری است که در داستان‌پردازی مثل یک حزب عمل می‌کند، روزنامه‌نگاری که کارهای مربوط به یک روزنامة محلی را در انگلستان انجام می‌داد و مسئول گزارش امور مربوط به یک باشگاه فوتبال است.

ما به مقدمة خود دربارة تعریف «وقایع» برمی‌گردیم یعنی زمانیکه کارهای روزمره و بدیهی جای خود را به اتفاقاتی می‌دهند که از نظر اعضا تا حدی «خارج از حالت عادی» است، ماهیت اصلی این وقایع توانایی تبدیل شدن آنها به یک «داستان» است. اعضای یک روزنامه‌ این موقعیت‌ها را بعنوان داستان تلقی می‌کنند و بعضاً در میان خود و بنا به دلایل امنیتی در برابر «غیرخودی»‌ها، آنها را «داستانهای جنگی» می‌نامند. این پدیده برای یک قوم‌نگار پر از نشانه است ـ زیرا نحوة گفتار بومی مردم خیلی از مواردی را که به داستان تبدیل می‌شوند، مشخص می‌کند. روزنامه‌نگاران فوتبال از این قاعده مثتثنی نیستند. آنها همیشه مقادیری از این موضوعات قابل تبدیل به داستان دارند که که میزان روزمرگی اخبار را تعیین می‌کند. ما این قسمت از مقالة خود را با داستانی که خبرنگار اصلی ما به مدد تفکیک «فرهنگ مدون» روزنامه‌نگاری فوتبال و فرهنگ وسیعتر روزنامه‌نگاری اخبار بطور کلی، گزارش کرده است، آغاز می‌کنیم. یکی از دلایل اصلی تعریف این داستان، بیان تفاوت بین آنچه که «یک خبرنگار فوتبال می‌داند» با «آنچه که غیرخودی‌ها می‌دانند» است. غیرخودی‌ها در این مثال شامل روزنامه‌نگاران دیگری هستند که برای بخش‌های دیگر همین روزنامه کار می‌کنند. با توجه به اختلاف نظری که بین اعضا در این مورد بوجود آمد، بهتر است که ابتدا کار را با تعریف «منحصر به فرد بودن» روزنامه‌نگاری فوتبال شروع کنیم (گارفینکل و ویدر (Weider) (1991).

این گزارش داستان یک بازیکن شناخته شده و بین‌المللی فوتبال بنام (A) را تعریف می‌کند که در باشگاه خود بعنوان یک فرد «بی‌انضباط» و نامرتب شناخته می‌شد. روزنامه‌نگار فوتبال ما داستان را اینگونه تعریف می‌کند: «گزارشگری از محل کارش به من زنگ زد و گفت یک گزارشگر زن به خانة A رفته بود تا از مراسم جشن‌تولد بچة آنها که تازه به ‌دنیا آمده عکس بگیرد. یکی از دوستان این گزارشگر در مدرسة شبانه، با همسر A همکار بوده و بنظر می‌رسد که او همین دوستش را در جریان نارضایتی A از مدیر باشگاه قرار داده بود... گویا حتی A قصد داشته باشگاه را ترک کند ولی مدیر باشگاه به او این اجازه را نمی‌داده است. A تا آن زمان یکبار بدلیل صحبت کردن با جراید بدون اجازه جریمه شده بود. در هر حال این گزارشگر هنگام صرف قهوه بصورت خیلی اتفاقی در جریان «مصائب» A قرار می‌گیرد. هم این گزراشگر و هم تیم خبری خواهان چاپ این داستان بودند... این داستان، داستان خوبی بود... ولی من به A زنگ زدم و او از چاپ این داستان ابراز نگرانی شدید کرد و من به آنها گفتم که این داستان را چاپ نکنند زیرا این کار مشکلات زیادی را سبب خواهد شد ولی آنها به چاپ شدن آن اصرار داشتند. دیگر هیچ کاری از دست من برنمی‌آید فقط به آنها گفتم که ما باید [از مدیر] هم اجازه بگیریم و به او زنگ زدم... ولی متأسفانه موفق نشدم با او صحبت کنم، پس مجبور شدم به یکی از مصاحبه‌های قبلی او رجوع کنم که او در آن دربارة A صحبت کرده بود و دست آخر آن مطلب را چاپ کردم. من بعداً به او زنگ زدم و شرایط را برایش توضیح دادم و او مثل یک فیلسوف پذیرفت که ما هیچ چارة دیگری نداشتیم.»

قابلیت تبدیل شدن این داستان به یک خبر در بیرون آمدن آن از دل فعالیت‌های متداول یک خبرنگار فوتبال نبود بلکه از اتفاقی پیش آمدن آن در طی یک فرایند خبری روزمره بود. آنچه که در اینجا بطور قابل ملاحظه‌ای غیرعادی بود این واقعیت بود که یک فوتبالیست فقط در صورتی با یک خبرنگار به این صورت صحبت می‌کند که هدف مشترک و از پیش تعیین‌شدة آن تهیة مطالب خلاصه و بودار در صفحات میانی روزنامه باشد. غیرمنتظره بودن این اتفاق از میزان نگرانی فوتبالیست نسبت به چاپ این خبر هنگام تماس تلفنی با او معلوم می‌شود. آنچه که این داستان را جالب‌تر میَ‌کند طرز رفتار متفاوت این خبرنگار ورزشی نسبت به گزارشگر و حتی سردبیر است. او بدون در نظر گرفتن اینکه این داستان توانایی تبدیل شدن به یک ‌«خبر خوب» را دارد، موقعیت مشکل‌ساز آن (برای بازیکن فوتبال) را در نظر می گیرد. او و تنها او نیاز به انجام کاری برای رسیدن به یک دیدگاه «رسمی» را احساس می‌کند، دیدگاهی که بنا به دلایل احتمالی بلافاصله بدست نمی‌آید. او پس از این امر به اقدامی دست می زند که در دنیای روزنامه‌نگاری بسیار متداول است، یعنی آوردن یک نقل‌قول از طرف مدیر. عکس‌العمل ساده و اولیة ما در قبال این عمل شاید شگفت‌زدگی باشد زیرا بنظر می‌رسد «گذاشتن حرف توی دهن» قربانیان بیگناه کاری نابخشودنی است. گزیده‌ای که در ادامه از بخشی از یک مکالمه می‌آید به ما نشان خواهد داد که تا چه حد در اشتباه هستیم:

(L: قوم‌نگار، D؛ خبرنگار فوتبال)

L: این کار بنظر شما کار زشتی نیست؟... منظورم اینه که شما حرف‌های اون آدم رو از خودتون در‌می‌آرین!

D: خب من چی کار می‌تونستم بکنم؟... من تنها به یک نقل قول از مدیر [دربارة این موضوع] نیاز داشتم... و نمی‌تونستم پیدایش کنم... پس اون چیزی رو که فکر می‌کردم اون ممکنه بگه نوشتم و روز بعد بهش زنگ زدم و گفتم چی نوشتم.

L: فکر نمی‌کنی این کار غیراخلاقییه؟

D: نه... اصلاً... من اون چیزی رو نوشتم که مطمئن بودم اون می‌گه و بعدش هم بهش گفتم!

در این داستان می‌توانیم به نشانه‌هایی مبنی بر وجه تمایز بین خودی و غیرخودی هم برسیم، اما باز هم تکرار می‌کنیم که در اینجا اختلاف‌نظر اعضا مدنظر ماست. یعنی مسئله ای که در اینجا برای روزنامه‌نگار وجود دارد، مدیریت «آن چیزهایی است که دیگران» هم می‌دانند، که در این حالت تقابل یک «داستان خوب» با «آن چیزی است که بقیة روزنامه‌نگاران فوتبال هم از آن اطلاع دارند» یعنی درک پیامدهای این داستان در داخل باشگاه و در نظر گرفتن تاثیر آن بر روابط آنها با جراید. همانطور که در بالا گفتیم کار یک روزنامه‌نگار فوتبال شامل ملاقات‌های روزانه با فوتبالیست‌های حرفه‌ای، قرار ملاقات‌های دوطرفه برمبنای درک متقابل آنچه که توانایی تبدیل به گزراش را دارد، است. این داستان خاص نتیجة کار کسی بود که به روزنامه‌نگاری بچشم «خبر»نگاری می‌نگریست نه بچشم یک «گزراشگر ورزشی». بعبارت دیگر برای یک روزنامه‌نگار فوتبال، «گزارشگر» اخبار یک «غیرخودی» محسوب می‌شود که در بازی شرکت داده نمی‌شود. بدون توجه به عدم اطلاع فوتبالیست از ضبط مکالمه، صحبت کردن به این شیوه آنهم از طرف یک بازیکن حرفه‌ای، برای روزنامه‌نگار ورزشی غیرعادی و سؤال برانگیز آمد. در اینجا منظور ما این نیست که فوتبالیست‌ها هیچگاه تعمداً قوانین را زیر پا نمی‌گذارند و از رسانه برای رسیدن به اهداف خود سوءاستفاده نمی‌کنند،‌ زیرا شواهد نشان می‌دهد که بعضاً این کار را انجام می دهند،‌ آنچه که در اینجا مهم بنظر می‌رسد این است که چنین مباحثی در طی یک گزارش بی‌اهمیت مطرح شود. در واقع یکی از ویژگی‌های تکان‌دهندۀ مثال بالا این است که از نظر روزنامه‌نگار، هم اتفاقات غیر‌عادی و هم اتفاقات معمولی(باید دارای ویژگی باور پذیری باشند)، آنها کم و بیش در تضاد با آنچه که تصور می‌شود 'از آسمان' آمده‌است، هستند. پرداختن به یک داستان عوامل معمول و رایج را در پی دراد و در این مثال خاص، عدم آگاهی فوتبالیست از مصاحبه، لزوم نگارش یک داستان 'منصفانه'  را می‌طلبد. ممکن است بخشی از این کار، یعنی نقل قول ساختن ، بنظر یک شاهد بیرونی عجیب بیاید. اما نکته در این است که این کار  بسیار متداول است و در رابطۀ بین یک روزنامه‌نگار و یک مدیر کاملاً پیش‌بینی شده است. نکتۀ جالب در اینجا این نیست که آیا یک روزنامه‌نگار می‌تواند از طرف دیگران نقل قول بیاورد، گفته‌های آنها راتحریف کند یا اطلاعات خصوصی افراد را بر ملا کند یا نه، بلکه این است که چگونه در این مثال خاص 'قربانی' بیچاره فیلسوفانه عمل می‌کند و هیچ عکس‌العمل منفی از خود نشان نمی‌دهد.

واقعیت این است که در این حالت خاص 'گذاشتن حرف در دهان افراد' به‌معنی نسبت دادن هر چه که یک روزنامه‌نگار می‌خواهد به آن فرد نسبت دهد نیست بلکه به‌معنی بازآفرینی آن چه که او حدس می‌زند آنها بر زبان خواهند آورد، است. شاکی نبودن مدیر محک مناسبی برای مهارت روزنامه‌نگار در بیان نظرات مدیر بدون صحبت کردن با اوست. محقق کردن این امر دقیقاً ویژگی یک گزارشگر ماهر ورزشی است. در هر صورت ،آنچه که چاپ شد به هر حال در موقعیت دیگری گفته شده بود و هر دو طرف بر این نکته واقفند و روزنامه‌نگار هم 'هر نسخه قدیمی' که دم دستش می آید را چاپ نمی‌کند، بلکه آن نسخه‌ای که به اعتقاد او نظرات مدیر را منعکس می‌کند را می آورد. و هنگامی که مدیر زنگ می‌زند ، مدیر از او شکایتی نمی‌کند. یعنی آنچه که برای یک قوم نگار ساده،  کذب اخبار است برای مدیر و روزنامه‌نگار یک امر پیش پا افتاده و بی‌اهمیت است. ماهیت تبدیل شدن این اتفاق به یک داستان در یک امر ظریف نهفته است که شناسایی آن برای یک ناظر بیرونی کاری است دشوار، فرق بین این دو در تفاوت بین یک گزارشگر اخبار و یک گزارشگر ورزشی نهفته است.

هر چند که هر دو گروه برای یک روزنامه کار می‌کنند، اما برای یک روزنامه ورزشی، شرکت ندادن گزارشگران اخبار و نویسنده‌های زیردست آنان در نتیجۀ پایان کار و استفاده از این فرصت‌ها در شرایط مشابه، بسیار حائز اهمیت است. برای ما در این مثال خاص تفاوت بین 'خودی' و 'غیر خودی' چندان اهمیت ندارد، بلکه چگونگی نمودار شدن این تمایزات در فعالیت‌های روزنامه‌نگاران فوتبال از اهمیت خاصی برخوردار است. این وقایع به این دلیل اتفاق افتاد که این روزنامه‌نگار بعنوان یک روزنامه‌نگار ورزشی و نه یک روزنامه‌نگار عادی از قریحۀ خود بهره جست و تشخیص داد که 'نقصی' در عملکرد عادی دنیای فوتبال بوقوع پیوسته است که خود نشان دهنده نقش 'واسطه گری' او در این میان است.

منظور ما از بیان مطالب بالا این نبود که بگوئیم گروههای مشترک‌المنافع در کنترل پبامدهای یک داستان نخواهند کوشید. بلکه یافته‌های ما پر از مثال‌های جزیی و حتی جدی مبنی مداخله این گروهها به‌همراه چیزی است که کسی مثل چامسکی(1969)بعنوان نشانۀ «توافق از پیش تعیین شده» از آن یاد می‌کند. بهرحال منابع ما در مواقع مختلف دربارۀ باشگاه فوتبال نشان دادند که:

آنها دربارۀ هرچه که مثل انتقاد بنظر برسد بدگمان هستند.

آنها از انتقاد متنفرند.

 و

آنها داستان‌های مناسب را در زمان مناسب می‌خواهند- نه تنها در مواقعی که همه می‌خواهند داستانهای نامناسب دربارۀ آنها بشنوند. اما شما نمی‌توانید دستگاه بر ملا کنندۀ این داستان‌ها را هر وقت که خواستید روشن یا خاموش کنید.

مدیر باشگاه درباره روابط خودش با w  ، بازیکن سابق تیم گفته بود:

'این مورد مثل w  است، او از من متنفر است و این را بوضوح به من ثابت کرده است. او علت این موضوع را بعد از بازنشسته شدن به من گفت، و آن این بود که من بیشتر از هر کس دیگری درباره اوضاع انضباطی او سخن می گفتم، اما او آنطرف قضیه را نمی‌دید، من هم دربارۀ گل‌های او می‌گفتم و هم دربارۀ قراردادش. او نمی‌تواند بگوید که من فقط دربارۀ نکات منفی می‌گفتم.'

بعنوان مثال بیشتر در اینجا حرف‌های یک خبرنگار را درباره تنشی که می‌تواند بین یک باشگاه و رسانه وجود داشته باشد می‌آوریم :

'باشگاههای فوتبال هیچگاه عوض نمی‌شوند. آنها همیشه می‌خواهند بر منتقدان بویژه بر رسانه تسلط داشته باشند. اگر به عملکرد اخیر آنها دقت کنیم متوجه می‌شویم آنها حتی اخیراً در پی جلوگیری از پوشش رادیوی محلی از مسابقات بوده‌اند.آنها همیشه مواردی برای اعمال نطر دارند، پس ترجیح می‌دهند رادیوی مخصوص به خود داشته باشند.... در هر حال در آنصورت از تعداد کسانی که موی دماغشان هستند کاسته خواهد شد. این امر در مورد تلویزیون هم صادق است ، آنها صحبت‌هایی مبنی بر برقرار کردن ایستگاه تلویزیون شخصی نیز کرده‌اند. اما آیا می‌دانید این اتفاق چه بلایی بر سر ITV  و BBC  خواهد آورد؟ مشکلات SKY  در این زمینه عظیم‌تر خواهد بود، زیرا آنها مقادیر زیادی پول صرف فوتبال کرده‌اند. شاید آنها منطقی با قضیه برخورد کنند و این موضوع را بعنوان فراز و فرودهای رسانه بپذیرند.

این 'فراز و فرودها' به این واقعیت اشاره می‌کند که کار یک روزنامه‌نگار مدیریت تنش‌های ایجاد شده بین انتظارات یک باشگاه فوتبال و انتظارات سردبیر از یک طرف و خوانندگان از طرف دیگر است. باشگاههای فوتبال سعی می‌کنند که مثل بقیۀ منافع تجاری، بر داستان‌هایی که دربارۀ آنها چاپ می‌شود نظارت کنند برای اینکه این قضایا هم از منافع آنها جدا نیست.

دبیران روزنامه هم (که از کارکرد دنیای فوتبال کلاً بی‌اطلاع هستند، یا اطلاعات کمی در این‌باره دارند) با اصرار بر ارزش خبری داستان‌ها و بدون در نظر گرفتن ملاحظات و روابط با باشگاه مربوطه، تنش ایجاد می‌کنند. در داستانی که در بالا آمد، یک سردبیر بر خلاف توصیه روزنامه‌نگار اصرار می‌کند که داستان باید چاپ شود، او در توجیه اصرار خود چنین استدلال می‌کند:

'من این روزنامه را اداره می‌کنم نه [این باشگاه فوتبال]. . . آنها نمی‌توانند برای من تعیین تکلیف کنند. اگر هم دیگر با ما مصاحبه نکنند، فبها... دیگر چیزی از آنها در روزنامه نخواهد آمد.'

آنچه که بدیهی به نظر می‌رسد این است که دیدگاه تا حدی سهل پندارانه نسبت به روابط پیچیدۀ اقتصادی رسانه و باشگاههای فوتبال تنها راهی را در نظر می‌گیرند که یا به مفاهمه ختم می‌شود، یا به تضاد و اختلاف نظر. نکته مد نظر ما در اینجا این است که پیامدهایی که 'پیچیده' تلقی می‌شوند و نتایجی که ممکن است 'اختلاف برانگیز' باشند، دقیقاً حاصل کار مشترک روزنامه‌نگار با دبیران بخش‌ها، با فوتبالیست‌ها با مدیران و ... بوده‌اند. این گزارشات ماحصل نظرات اعضاء است تا نتیجۀ منطقی باورهای غالب یا مسلط بودن گروههای اقتصادی با منافع مشترک. برای مثال یک گزارشگر آگاهی یافته است که یکی از مأموران دفتر فروش بلیط در نتیجۀ فساد بلند مدت، همه گیر و سیستماتیک در فروش بلیط ورشکسته  شده است.

اولین عکس‌العمل گزارشگر بعد از شنیدن این اتفاق 'خبرساز' زنگ زدن به باشگاه برای اطلاع از جواب آنها بود. بر طبق گفته این خبرنگار؛

'خُب همانطور که انتظار می‌رفت آنها هیچ نظری نداشتند... اما بسیار تأکید داشتند که ریشۀ فساد را خشک خواهند کرد.'

اقدامات این باشگاه فوتبال احتمالاً به امید جلوگیری از چاپ ادامه داستان نیست بلکه به امید متعادل کردن لحن آنها در آینده است. در این مثال، این داستان در روزنامه چاپ نشد، اما دلیل آن اعمال فشار از جانب باشگاه نبود، بلکه:

'مشکل این است که آنها همه چیز را انکار کرده ‌اند و ما نیز به داستان دیگری مشغول شده‌ایم... زیرا ما هیچ مدرکی جز سخنان یک بلیط فروش در بازار سیاه نداشتیم.'

در مثال بعدی،روابط پیچیده بین منافع باشگاه، فعالیت‌های روزنامه‌نگاری و منافع مفروض هوادارانی که روزنامه را می‌خوانند، در هم تنیده است. نتیجۀ پایانی مجموعه‌ای گزارش بود که از نقطه نظر باشگاه 'منصفانه' یعنی درست ولی  'شر به پا کن' بود. در این مثال مدیر باشگاه چندین هفته پیش با یک روزنامۀ داخلی مصاحبه کرده و در آن مصاحبهِ آیندۀ خود را پیش‌بینی کرده بود. در واقع او آینده خود را 'در حال پیشرفت' (شاید بر روی صندلی بالابر کارگردانی!) دیده بود و حتی بیان کرده بود که یک بازیکن پیشین باشگاه که قبلاً بعنوان یک بازیکن شناخته شده در کل دنیا بود، می‌تواند دوباره 'پول ساز' شود. جدا از انگیزه‌های شخصی، خود مدیر از این مصاحبه، عکس‌العمل‌های اولیه بدلیل وجود یکسری برداشت نسبت به این اظهارات شکل گرفت. در این مثال خاص این برداشت‌ها مشخصاً توسط دستیار مدیر باشگاه و مدیرعامل یک باشگاه دیگر (باشگاه B)  صورت گرفته است. اوضاع از این قرار بود که قرار این مصاحبه از طریق تماس تلفنی دستیار مدیر(K) با یک گزارشگر محلی (D) گذاشته شد.

K: سلام D ، منم K ... گوش کن، می‌تونی راهنمائیم کنی؟ موضوع اینه که به من پیشنهاداتی شده، از مصاحبۀ F  خبر داری؟ خب، [مدیر عامل باشگاه B] از من دعوت به همکاری کرده. . .

D: این موضوع محرمانه است K، درسته؟

K: چی؟ البته... خدای من! البته که هست... من از برنامه‌های F خبر ندارم و نمی‌دونم چه خوابی برای من دیده... D، می‌تونی سر از کار F در بیاری؟!

او فاش می‌کند که مدیر عامل باشگاه B تصمیم دارد که مدیر فعلی آنان را بر کنار کند، بنابراین از او خواسته که فعلاً برای مدتی کوتاه این پست را بر عهده بگیرد.

او بعداً از گزارشگر می‌خواهد در این باره به او توصیه‌ای بکند. این اتفاق یک امر متداول و مرسوم نیست، اما نشانگر سطحی از اعتقاد بین آنچه که در صورت چاپ شدن به یک بلوا تبدیل خواهد شد و آنچه برای هر دو باشگاه درگیر عواقبی در پی خواهد داشت، است. این امر نیازمتد بررسی بیشتر است. اما در نهایت ما  این نتیجه رسیدیم که سلیقه یک باشگاه فوتبال بر آنچه که باید چاپ شود کاملاً غالب نیست و حداقل در ظاهر، این موضوع بسیار جالب است که یکی ار مقامات باشگاه در باب یک مسئله سرّی که همه خواستار فاش آن هستند، بجز گزارشگر، از یک گزارشگر توصیه بخواهد.

در اینجا نکته این است که دستیار مدیر یکسری احتمالات در مورد عکس‌العمل گزارشگر فرض کرده است، فرضیاتی مبنی بر اینکه شاید این موضوع، محرمانه باقی بماند. در طرف مقابل، روزنامه‌نگار هم بر اساس آنچه که درباره دستیار مدیر می‌داند، درباره موقعیت او تحلیلی ارائه می‌کند؛

'...K شخصیت خاصی داره... اون خیلی ماهه اما یه ذره خجالتیه و کاملاً خودش رو از اعتبار انداخته. از حرف من بد برداشت نکن، اون خیلی آدم قابلیه و براحتی می‌تونه این پست رو [در باشگاه B] داشته باشه، اما اون از این نگرانه که بعد از یکی دو سال عذرش را بخواهند. فکر می‌کنم او در نهایت ترجیح می‌ده که در باشگاه فعلی بمونه ولی به ضمانت نیاز داره...'

عکس‌العمل گزارشگر(D) به این شرایط مساعد، عنوان کردن موضوع در گفتگوی روزانه با مدیر(F) بود:

'سلام F ، منم D ... می‌خواستم درباره موضوعی که [در نشریات داخلی] چاپ شده سؤالی بپرسم... موضوع اینه که من نمی‌دونم چه اتفاقی داره برای K می‌افته... بهر حال اون در بین هواداران خیلی محبوبه....'

نشانه حرفه‌ای بودن این گزارشگر در دنیای فوتبال پرسیدن این سؤال برجسته در مورد آینده شغلی دستیار مدیر بر طبق اظهارات رسمی مدیر است. بقول خودش؛

'من فکر می‌کنم او موضوع را کاملاً فراموش کرده بود... یعنی آنقدر دنبال کارهای خودش بود که فراموش کرده بود این اظهارات K را در شرایط سختی قرار می‌دهد.'

بنابراین در مکالمه روزانه خود با مدیر به این موضوع اشاده کرده بود و از او پرسیده بود؛

'...آیا معنی حرفت این بود که اگر K در این باشگاه بماند دستیار همیشگی تو خواهد بود؟'

او از ابتدا حدس می‌زد که مدیر از آن مصاحبه منظور خاصی نداشته است. و بعداً در طی تماس‌های متداول با بازیکنان، با ابراز شگقتی و ناراحتی آنها از نبودن این عضو محبوب تیم مدیریت مواجه شده بود. نتیجه همه این امور یک خبر جنجالی در صفحه آخر روزنامه با این عنوان بود:

K به حمایت [باشگاه] نیاز دارد.

بعد از این ماجراها رئیس باشگاه خواست این موضوع تا اتمام یکی از بازی‌های مهم جام به تعویق بیافتد. در این حین شاید بدبختانه، مدیر باشگاه مورد بحث از کار بر کنار شد و جراید محلی برای یافتن جانشین احتمالی دست به گمانه می‌زدند. در این زمان بود که نام دستیار مدیر بعنوان یکی از گزینه‌های احتمالی مطرح شد. دستیار مدیر (K) دوباره با همان روزنامه‌نگار تماس گرفت و نظر او را جویا شد. او در عین حال از عکس‌العمل احتمالی باشگاه در صورت یافتن اطلاع از صحبت او با جراید، ابراز نگرانی کرده بود. او در حین مکالمه به این موضوع چنین اشاره کرده بود:

'رئیس من دوره راه افتاده و به همه گفته که [رئیس آن باشگاه دیگر] مرا می‌خواهد... من فکر می‌کنم همه چیز تقصیر اوست...'

روزنامه‌نگار یک مطلب دیگر نوشت و در آن ابراز کرد که دستیار مدیر به تضمین شغلی نیاز دارد و اعلام کرد که باشگاه با اعلام حمایت رسمی از دستیار مدیر می‌تواند به حساسیت و گمانه‌پردازی جراید پایان دهد. در همان روز منشی باشگاه به این روزنامه‌نگار زنگ زد و او را به : 'بدخواهی و ایجاد حساسیت بی‌مورد' متهم کرد. با توجه به اینکه منبع تمام آن اطلاعات، خود دستیار بود چنان اتهامی غیر منطقی بود، یعنی روزنامه‌نگار براحتی می‌توانست از خود دفاع کند و اعلام کند این داستان کاملاً واقعیت دارد و او مدارک لازم برای اثبات آن را دارد. اما جالب اینکه روزنامه‌نگار در پی دفاع از خود بر نیامد، برای اینکه این کار ممکن بود عواقبی برای دستیار در پی داشته باشد. ولی تا آنجا که ما اطلاع داریم چنین اقدامی، چه نسبت به اعضای دیگر و چه به صورت چاپی، هیچ جا ثبت نشده است. جای شک نیست که اگر این مطلب چاپ می‌شد در صفحات فوتبالی، خبرسازی می‌شد.

ما در این مثال تمام عواملی را که جامعه شناسی سنتی از آن بعنوان «توافق از پیش تعیین شده»  شامل تحت فشار قرار گرفتن روزنامه‌نگار توسط اعضای باشگاه، یاد می‌کند را داریم. تمام اعضای درگیر در این 'اتفاق' خاص، در نهایت داستانی خلق می‌کنند که برای همه 'منصفانه' است یعنی هم نیازهای روزنامه را برآورده می‌کند و هم از برملا شدن جزئیات امور که ممکن است برای باشگاه یا اعضای آن مشکل ساز باشد، جلوگیری می‌کند. حال از این موضوع که بگذریم، نکته اصلی در این است که درک، شرح و بیان فعل و انفعالاتی که در ضمن ساخته شدن یک داستان می‌گذرد، برای ارائه تعابیر جامعه شناختی از روزنامه‌نگاری در تعریف مفاهیم 'خودی' و 'غیر خودی' ضروری است. بعبارت دیگر گروههایی که بر مبنای درک دغدغه‌های مشتدک این داستان اخیر را بوجود آوردند، در حیطه مرزهای پذیرفته شده در روزنامه‌نگاری به یک نوع میثاق کلی دست یافته‌اند. موارد این میثاق نمی‌توانند خارجی باشند و اصولاً هم اینکونه نیستند.

نتیجه:

مقدمه کوتاه و الزامی ما در باب کار جامعه شناختی در روزنامه‌نگاری به دیدگاه تولید رسانه‌ای بر‌می گشت که به مباحث مربوط به نحوه تأثیر گذاری روابط اقتصادی و سیاسی بر تولید اخبار (داستان پردازی)، نقش 'دروازه‌بانی' رسانه که از طریق آن اطلاعات 'داخلی' مورد پردازش و کنترل  روزنامه‌نگارانی که منافع مشترک دارند قرار می‌گیرد یا بر اساس 'ملاحظات تحلیلی' با آنها رفتار می‌شود. (گانز 1980)

تمام این راهکارها بر مبنای منافع ساختاری و یا 'فرهنگ شغلی' شکل گرفته‌اند. همانطور که قبلاً اشاره کردیم، چنین نظریاتی (ما تلاش نکردیم که بین آنها هیچ قضاوتی نداشته باشیم) نسبت به  'منحصر به فرد بودن' یا کارهای 'صرفاً' روزنامه‌نگارانه، بدیده تحقیر می‌نگرند: هدف ما در اینجا اصلاح این دیدگاه با آوردن مثال از چگونگی کار روزنامه‌نگاری در فوتبال بود. ما در حین انجام این کار نکوشیدیم تا روابط شکل گرفته را به عنوان یک پیامد حتمی در نظر بگیریم، بلکه آنها را بعنوان راهکارهای ممکن که اعضای گروههای مختلف از طریق آن بدنبال منافغ مدنظرشان می‌روند، نشان دادیم.

آنچه تحقیق کوتاه ما نشان داد، عوض و پیچیده شدن الگوهای مربوط به وفاداری، دانش اعضا، روابط شخصی، استفاده و سوء استفاده است که در ابعاد مختلف بکار می‌رود. قانون 'خودی' و 'غیر خودی' و نه ویژگی‌های از پیش تعیین شده 'فرهنگ شغلی' بر حسب داستان مد نظر، دستاورد اعضا بود. مرزها مدام در حال تغییر هستند و بر اساس امور 'مشترک بین همه' شکل می‌گیرند. 'مشترک بین همه' نه به تناقض منافع بین باشگاه فوتبال و روزنامه‌نگار که به منفعت مشترک آنان و نه به روابط پیچیده روزنامه‌نگار کنجکاو و خواسته‌های غیر اخلاقی خوانندگان مربوط می‌شود  بلکه به
راه‌حل‌هایی که آن دسته از افراد که 'درباره فوتبال اطلاع دارند' و بخصوص آنهایی که بصورت 'عملی' در جریان فوتبال هستند و عملکردشان را بر مبنای آنچه درباره یکدیگر می‌دانند، شکل می دهند، مرتبط می‌شود. البته اختلاف نظر نه تنها بین باشگاه و روزنامه‌نگار، بلکه بین روزنامه‌نگاران با هم بوقوع می‌پیوندند. این اختلاف نظر حتی ممکن است در بین حرفه‌ای‌های فوتبال که در پی بهره برداری از افکار عمومی هستند یا بر اثر اشتباهات ناخواسته‌ای که به همان نتایج منجر می‌شوند، بوجود بیاید. اما بهر حال در راستای استفاده از دیدگاه 'شرایط تقاضا' ، همه آنها باید مدیریت شوند. ملاحظه لحظه به لحظه کار یک روزنامه‌نگار نشان داد که شرایط بندرت خلاف این امر را ثابت می‌کند. بهر حال یکی از ویژگی‌های این کار روابط روزمره وشخصی بین روزنامه‌نگار و سوژه مورد توجه اوست و یک روزنامه‌نگار ورزشی بهرحال یک روزنامه‌نگار است و شرایط تقاضای کار آنها، همانطور که در بالا اشاده شد، شامل ساختن نسخه‌های 'توضیحی' و 'افشاگر' است. در مثال دوم هر چند که خود روزنامه‌نگار  در بطن ماجرا بود، اما بقیه موارد نیاز به ساختن چنین نسخه‌هایی توسط همکاران و در واقع از طریق رقابت رسانه‌ای بوجود آمد. آنچه مد نظر ماست این است که فوتبالیست‌ها باید با روزنامه‌نگاری در فوتبال بر اساس آگاهی خود از آنچه که روزنامه‌نگاران می‌دانند، رفتار کنند و بر عکس. یعنی درک دو سویه آنان از شرایط است که 'باور-پذیری' یک داستان فوتبال را بوجود می‌آورد. در تعیین ویژگی‌های این کار به این دیدگاه رسیدیم که روزنامه‌نگاران در رابطه با باشگاههای فوتبال 'خودی'هایی محسوب می‌شوند که موضوعات مورد علاقه باشگاه و هر موضوع کنجکاوانه دیگری که از جانب هواداران دنبال شود را گزارش می‌کنند و ایده قربانی شدن اعضای معصوم باشگاه کاملاً به چالش کشیده شد. بروز مشکل بین 'خودی'ها در ظاهر روابط بین روزنامه‌نگاران و حرفه‌ای‌های فوتبال در این مثال خاص بود- رابطه‌ ای که بر اساس 'همکاری' بین باشگاه فوتبال و روزنامه- نگار بر اساس 'دانسته‌های مشترک' از دنیای فوتبال شکل گرفت.

نتیجه مربوطه بعدی تصمیم‌گیری یا 'رجحان' است. که آنهم بخودی خود یک فرایند شخصی نیست، بلکه نتیجه جایگزینی دغدغه‌ها و منافع مختلف است. هر چند که حرفه‌ای‌ها در فوتبال قسمت اعظم مطالب توضیحی را در صفحه پایانی روزنامه بخود اختصاص می‌دهند، اما یک روزنامه‌نگار باید با مطالب «حساسیت بر انگیز» برخورد مناسب داشته باشند . مثال زیر روشن می‌کند که چگونه رقبا وارد یک افشاگری می‌شوند و یک کلاغ چهل کلاغ می‌کنند تا داستان به این صورت درآید؛

'زمانی (در اروپا)، روزنامه‌ها کل سابقه من را عوض کردند و سعی کردند آنرا بخاطر آخرین تجربه، بد جلوه دهند، اما مقامات آنها را تحت فشار قرار دادند و گروههای استقبال با گل و شیرینی راهی فرودگاه کردند. زمزمه‌هایی هم مبنی بر اینکه 'به جهنم خوش آمدید' به گوش می‌رسید ولی این زمزمه‌ها کیلومترها با ما فاصله داشت و در میان هیاهوی خوش‌آمد گویی گم می‌شد. بهرحال من برنامه خود را نوشتم و آنرا برای همه فرستادم ولی رادیو و تلویزیون بر دو شعار در برنامه تکیه کرده بودند و آنرا در حمایت از فرشته نجاتشان در بوق و کرنا کرده ‌بودند. پس اداره از من پرسید: 'اصل منظورت چیه؟' و من سعی کردم برای آنان توضیح دهم که مشکلی وجود ندارد، اما آنها گفتند: 'تو باید این موضوع را اضافه کنی' و اگر خودت این را انجام ندهی آنها خودشان این مطلب را اضافه می‌کنند، پس بهتر است که خودت این کار را انجام دهی، پس من یک نسخه دیگر نوشتم و برای آنها فرستادم. آنها هنوز راضی نشده بودند، پس خودشان برخی از کلمات را عوض کردند تا بشکل یک گزارش رادیویی - تلویزیونی درآید. بنا بر تعداد نفراتی که درگیر این کار بودند، این کار بیشتر در نتیجه یک فرایند سلسله مراتبی بود تا یک تصمیم. میز خبری مطالب خود را به آن می‌افزود و میز ورزشی می‌خواست آن را یکدست کند و بنظر سردبیر باید مطلبی به آن اضافه می‌شد، پس هر کس در هر مرحله چیزی به آن می‌افزود تا اینکه کار بکل عوض شد. پس این نتیجه یک تصمیم نیست بلکه ماحصل یک فرایند است.'

وقایع باید به محض ورود به حیطه عمومی، گزارش شوند. علاوه بر این وقتی که اتفاقی حادث می‌شود، همانطور که مثال ما نشان می‌داد، نباید تنها شیوه گزارش آن برای یک روزنامه‌نگار ورزشی اهمیت داشته باشد. در این مثال خاص، شرایط تقاضا بر مبنای گزارش در رسانه‌ شکل می‌گیرد و در نهایت گزارش پایانی نتیجه کار روزنامه‌نگار به تنهایی نیست بلکه ماحصل نظرات 'میز ورزشی' و سردبیر نیز است. درحالیکه این عمل ممکن است بعنوان 'رایزنی روابط دو دنیای مختلف' تلقی شود، جزئیات دستیابی مرحله‌ای و داخلی به آن در این فصل مد نظر ما بوده‌است.

 یادداشت:

1- بنا بر این و روایات تعداد مشترکین (مخاطبین) کانال ورزشی اسکای1 و شبکه تلویزیونی ماهواره از بقیه خدمات ارائه شده بیشتر است.

2- برای مثال به مقالات راو2 (1992) و بورژوا3 (1995) مراجعه کنید. در مقاله برژوا، کار یک روزنامه‌نگار بر اساس 'تضاد منافع' بررسی نشده است، بلکه بر اساس 'روایتی' که از آن می‌شود، بدست می‌آید. که در بررسی موضوع در شرایط عملی روزنامه‌نگاری ورزشی ناموفق عمل می‌کند و بر ماحصل کار که بر مبنای فرضیات نیازموده شکل گرفته، متمرکز می‌شود.

3- انتقادات نسبت به مدل «دروازه‌بانی» به ساده‌انگاری بیش از حد آن و نادیده گرفتن عوامل مختلفب که روزنامه‌نگاران را تحت تأثیر قرار می‌دهد، برمی‌گشت. این مدل بدلیل دیدگاه ثابت آن نسبت به تولیدات خبری مورد انتقاد قرار گرفت، زیرا در آن روزنامه‌نگاران و دیگر کارکنان بخش اخبار بالقوه، آنچه را که می‌خواهند انتخاب می‌کنند و بعنوان 'تصمیم گیرنده' شناخته می‌شوند. بنابر این مدل دروازه‌بانی از راهکار‌های 'فعالانه' کمی برای تهیه خبر توسط روزنامه‌نگار بهره می‌گیرد. اسکاد سن4 (1989) در این باره می‌گوید؛

'اصطلاح 'دروازه‌بان' هنوز هم مورد استفاده قرار می‌گیرد و یک اصطلاح دم‌دستی، اگر نگوئیم مناسب، برای تعریف رابطه سازمان‌های خبری و محصولات خبری محسوب می‌شود. مشکل این اصطلاح این است که به جنبه جامعه‌شناختی 'اطلاعات' کاری ندارد، مطلب بصورت خام و آماده نزدیک دروازه می‌شود و وظیفه روزنامه‌نگار بعنوان دروازه‌بان فقط این است که به کدام خبر از پیش‌ساخته شده، اجازه ورود به دروازه بدهد.' ص265

4- اخیراً جامعه شناسی رسانه بصورت پیچیده‌تری با مفاهیمی چون 'متن محوری' و استقبال بینندگان(جاکوب1، 1996) درگیر شده است. هدف این تحلیل‌ها جدا از مطالب بالا، تفکیک کردن گروههای ذینفع بر اساس موقعیت آنها در مجموعه‌ای از مؤلفه‌های اقتصادی، سیاسی واعتقادی است.

5- ترنر2 (1969) می‌گوید:

'منظور من از ویژگی‌های تقاضا آندسته از ویژگی‌های بستری و موقعیتی است که افراد در ضمن کارهای روزانه بدان مشغول‌اند و بر مبنای آنها فعالیت‌های خود را تنظیم و اجرا می‌کنند.'

6- تولید 'شایعه' و 'حواشی' که در ضمن مکالمات هواداران بوجود می‌آید کنار گذاشته می‌شود.

7- عموم روزنامه‌ها در انگلستان در صفحات پایانی به پوشش اخبار ورزشی می‌پردازند، اخبار اصلی و سرتیترها هم در صفحات پایانی می‌آید و مقالات تحلیلی و عمیق‌تر در صفحات میانی آنها پدیدار می‌شوند.

8- ما بنا به دلایل روشن، نمی‌توانیم نام روزنامه‌نگار و باشگاه مورد استفاده در این تحقیق را فاش کنیم. در مورد برخی از داستان‌ها صادقانه کوشیدیم تغییراتی ایجاد کنیم تا نام فرد اصلی داستان لو نرود.

9- تمام باشگاه‌های فوتبال در انگلستان برای مصاحبه رسمی فوتبالیست‌ها با جراید شرایط و قوانینی دارند. این امر بصورت متداول شامل گرفتن اجازه از مدیر پیش از مصاحبه می‌شود.

10- منبع اطلاعات ما (درباره یکی از داستان‌ها)، یک دلال بلیط در بازار سیاه بود که بلیط‌ها را بقیمتی بسیار بالاتر از قیمت رسمی می‌فروخت، شلغی که برای تمامی هواداران در سراسر دنیا شناخته‌شده است. این که یک دلال بازار سیاه خواستار فاش شدن این امر بود، بنوبه خود در بررسی موقعیت 'رسمی' باشگاههای فوتبال درباره این فعالیت‌ها جالب توجه بود. این دست فعالیت‌ها اخیراً در انگلستان غیر قانونی اعلام شده‌اند.

11- این فعالیت‌ها بر اساس فوانین فدراسیون فوتبال غیر قانونی‌اند، اما در اصل بسیار متداول هستند.

12- در این تحقیق مجالی برای ارائه اطلاعات مشابه که رابطه بین روزنامه‌نگار و گروه‌های هواداران سازمان یافته در فوتبال را تحلیل می‌کرد، وجود نداشت.

13- این موضوع بصورت سازمانی در سالنامه 'انجمن فوتبالیست‌های حرفه‌ای' که درباره ویژگی های مدیران ابراز نظر می‌کند، چاپ شده‌است. روزنامه‌نگار مد نظر ما همواره در این باب، مقاله نوشته و به مقالات خود عنوان : 'آموزش [مدیران] بدان گونه که شما می‌خواهید.' داده است.

 منبع: 

این نوشته ترجمه فصل پنجم کتاب Media Studies: Ethnomethodological Approaches است که توسط پاول جلبرت (Paul L.Jalbert) ویرایش شده است.